به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

خسرو من چون به بارگاه برآید

نعره و فریاد از سپاه برآید

عاشق صادق ز خان و مان بگریزد

مرد توانگر ز مال و جاه برآید

بر سر کویش نظاره کن که هزاران

یوسف مصری ز قعر چاه برآید

صبح چنان صادقست در طلب او

کز هوس روی او پگاه‌برآید

صومعه داران چو ...

از همگان وافضیحتاه برآید

غمزهٔ او مست و ...

هر که برون آید از ... برآید

گر به مثل دیرتر ز خواب بخیزد

صبح در آن روز چاشتگاه برآید

آینه گر عکس او ز دور ببیند

از دل سنگش هزار آه برآید

مرده اگر یاد او کند به دل خاک

بر سر خاکش بسی گیاه برآید

صبر کن ای دل ...

کار برآید چو سال و ماه برآید

چون ز سر عشق او کنند گناهی

بوی عبادت ازان گناه برآید

ای دل سعدی نه ...

سجده کن آنجا که ...

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

باد بهاری وزید، از طرف مرغزار

باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغ‌زار

سرو شد افراخته، کار چمن ساخته

نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار

گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست

سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار

شاخ که با میوه‌هاست، سنگ به پا می‌خورد

بید مگر فارغست، از ستم نابکار

شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین

سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار

خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع

نالهٔ موزون مرغ، بوی خوش لاله‌زار

هر گل و برگی که هست، یاد خدا می‌کند

بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار

برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش

هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار

وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم

تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار

بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان

طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار

بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت

وقت بهاران گذشت، گفتهٔ سعدی بیار

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

یاد دارم که روزگاری بود

که مرا پیش غمگساری بود

با لب یار و در بر دلدار

هر زمانیم کار و باری بود

جام عیش مرا نه دردی بود

گل وصل مرا نه خاری بود

ز اهوی شیرگیر روبه‌باز

دل بیچاره را شکاری بود

گرد آب حیات بر خورشید

از خط او بنفشه‌زاری بود

همه اسباب عیشم آماده

یارب آن خود چه روزگاری بود

گر جهان موجها زدی ز اغیار

سعدیش بس گزیده یاری بود

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد

وز سعادت به سرم سرو روان باز آمد

پیر بودم به وصال رخ خویش همه روز

باز پیرانه سرم بخت جوان باز آمد

دوست بازآمد و دشمن برمید از پیشم

شکرنعمت که به تن جان گران باز آمد

مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت

نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد

دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید

مشتری از سر شادی به کمان باز آمد

آفتاب کرم و ماه ضیا هم برسید

تاج اقبال و کرامت به عیان باز آمد

سعدیا تاج سعادت دگر از نو برسید

کان نگار شده چون آب روان باز آمد

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

رفت آن کم بر تو آبی بود

یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز وز سر خوبی

هر دمی با منت عتابی بود

وعده‌های خوشم همی داد

گویی آن وعده‌ها سرابی بود

روزگار وصال چون بگذشت

گویی آن روزگار خوابی بود

بر کف من ز دست ساقی بزم

هر نفس ساغر شرابی بود

خستهٔ مانده‌ام نمی‌پرسی

که مرا خستهٔ خرابی بود

حبذا آنکه از زکات لبت

عاشقان تو را نصابی بود

سعدیا چون زمان وصل گذشت؟

ای دریغا که چون سرابی بود

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد

غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد

در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم

بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد

رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد

نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد

چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت

سری که باشد او را، در هر بصر نباش

در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم

مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد

شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند

همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد

سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد

تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

خستهٔ تیغ فراقم سخت مشتاقم به غایت

ای صبا آخر چه گردد گر کنی یکدم عنایت؟

بگذری در کوی یارم تا کنی حال دلم را

همچنان کز من شنیدی پیش آن دلبر روایت

یک حکایت سر گذشتم پیش آن جان بازگویی

گرچه از درد فراقم هست بسیاری شکایت

ای صبا آرام جانی چون رسی آنجا که دانی

هم بکن گر می‌توانی یک مهم ما کفایت

آن بت چین و خطا را آن نگار بی‌وفا را

گو بکن باری خدا را جانب یاری رعایت

شحنهٔ هجر تو هر دم می‌برد صبرم به یغما

داد خود را هم ستانم گر کند وصلت حمایت

جانستانی دلربایی پس ز من جویی جدایی

خود به شیر بیوفایی پروریدستست دایت

آن شکایتها که دارم از تو هم پیش تو گویم

نی چه گویم چون ندارد قصهٔ هجران نهایت

در هوای زلف بستت در فریب چشم مستت

ساکن میخانه گردد زاهد صاحب ولایت

هرکسی را دلربایی همچو ذره در هوایی

قبلهٔ هرکس به جایی قبلهٔ سعدی سرایت

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد

می‌گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد

سر ز پیشت برنمی‌آرم ز دستور طلب

شرم می‌دارم ز روی گلعذارت خیر باد

هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت

از خدا باد آفرین بر روزگارت خیر باد

گر دهد عمرم امان رویت ببینم عاقبت

ور بمیرم در غریبی ز انتظارت خیر باد

گر ز چین زلف تو بویی رسد بر خاک ما

زنده برخیزم ز بوی مشکبارت خیر باد

گر ز من یاد آوری بنویس آنجا قطعه‌ای

سعدیا آن گفته‌های آبدارت خیر باد

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

حالم از شرح غمت افسانه ایست

چشمم از عکس رخت بتخانه ایست

هر کجا بدگوهری در عالمست

در کنار آنچنان دردانه ایست

بر امید زلف چون زنجیر تو

ای بسا عاقل که چون دیوانه‌ایست

گفتم او را این چه زلف ( ... )

گفت هان فی‌الجمله در ( ... )

از لبش یک نکته‌ای ( ... )

وز خمش یک قطره‌ای پیمانه‌ایست

با فروغ آفتاب حسن او

شمع گردون کمتر از پروانه‌ایست

نازنینا رخ چه می‌پوشی ز من

آخر این مسکین کم از بیگانه‌ایست

از بت آزر حکایتها کنند

بت خود اینست از ( ... )

دل نه جای تست آخر چون کنم

در جهانم خود همین ویرانه‌ایست

این نه دل خوانند کین ( ... )

این نه عشق است از ( ... )

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

 

چشم تو طلسم جاودانست

یا فتنهٔ آخرالزمانست

تا چشم بدی به زیر بنهد

دیگر به کرشمه در نهانست

ما را به کرشمه صید کردست

چشمست که چو چشم آهوانست

با لشکر غمزهٔ تو در شهر

( ... ) الامانست

پیکان خدنگ غمزهٔ تو

شک نیست که زهر بی‌کمانست

از لعل لب شکرفشانت

یک بوسه به صد هزار جانست

ارزان شده است بوسهٔ تو

ارزان چه بود که رایگانست

هستم همه ساله دست بر سر

چون پای فراق در میانست

گویند صبور باش سعدی

این کار به گفت دیگرانست

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:10 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 182

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4519611
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث