به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم

مگر ببینمت از دور و گام برگیرم

من این خیال نبندم که دانه‌ای به مراد

میان این همه تشویش دام برگیرم

ستاده‌ام به غلامی گرم قبول کنی

و گر نخواهی کفش غلام برگیرم

مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم

گریز نیست که دل زین مقام برگیرم

ز فکرهای پریشان و بارهای فراق

که بر دلست ندانم کدام برگیرم

گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی

من آن نیم که ره انتقام برگیرم

گرم جواز نباشد به بارگاه قبول

و گر مجال نباشد که کام برگیرم

از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت

اگر حلال نباشد حرام برگیرم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:43 PM

 

گر من ز محبتت بمیرم

دامن به قیامتت بگیرم

از دنیی و آخرت گزیرست

وز صحبت دوست ناگزیرم

ای مرهم ریش دردمندان

درمان دگر نمی‌پذیرم

آن کس که به جز تو کس ندارد

در هر دو جهان من آن فقیرم

ای محتسب از جوان چه خواهی

من توبه نمی‌کنم که پیرم

یک روز کمان ابروانش

می‌بوسم و گو بزن به تیرم

ای باد بهار عنبرین بوی

در پای لطافت تو میرم

چون می‌گذری به خاک شیراز

گو من به فلان زمین اسیرم

در خواب نمی‌روم که بی دوست

پهلو نه خوشست بر حریرم

ای مونس روزگار سعدی

رفتی و نرفتی از ضمیرم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:43 PM

 

گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم

به حقیقت اثر لطف خدا می‌نگرم

تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری

هر زمان صد رهت اندر سر و پا می‌نگرم

تو به حال من مسکین به جفا می‌نگری

من به خاک کف پایت به وفا می‌نگرم

آفتابی تو و من ذره مسکین ضعیف

تو کجا و من سرگشته کجا می‌نگرم

سر زلفت ظلماتست و لبت آب حیات

در سواد سر زلفت به خطا می‌نگرم

هندوی چشم مبیناد رخ ترک تو باز

گر به چین سر زلفت به خطا می‌نگرم

راه عشق تو درازست ولی سعدی وار

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:43 PM

 

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم

برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم

همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان

تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم

مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم

که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم

برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان

بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم

نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم

بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم

تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را

به زبان خود بگویی که به حسن بی‌نظیرم

تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی

که نه من غنوده‌ام دوش و نه مردم از نفیرم

نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را

نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم

اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت

که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم

نه تو گفته‌ای که سعدی نبرد ز دست من جان

نه به خاک پای مردان چو تو می‌کشی نمیرم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:43 PM

 

من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم

طاقت نمی‌دارم ولی افتان و خیزان می‌برم

از دست او جان می‌برم تا افکنم در پای او

تا تو نپنداری که من از دست او جان می‌برم

تا سر برآورد از گریبان آن نگار سنگ دل

هر لحظه از بیداد او سر در گریبان می‌برم

خواهی به لطفم گو بخوان خواهی به قهرم گو بران

طوعا و کرها بنده‌ام ناچار فرمان می‌برم

درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانه‌ام

نه درد ساکن می‌شود نه ره به درمان می‌برم

ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن

تو بار جانان می‌بری من بار هجران می‌برم

ای روزگار عافیت شکرت نکردم لاجرم

دستی که در آغوش بود اکنون به دندان می‌برم

گفتم به پایان آورم در عمر خود با او شبی

حالا به عشق روی او روزی به پایان می‌برم

سعدی دگربار از وطن عزم سفر کردی چرا

از دست آن ترک خطا یرغو به قاآن می‌برم

من خود ندانم وصف او گفتن سزای قدر او

گل آورند از بوستان من گل به بستان می‌برم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:43 PM

 

من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم

چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم

ستم از کسیست بر من که ضرورتست بردن

نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم

نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن

نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم

نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت

نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم

بسم از قبول عامی و صلاح نیک نامی

چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم

تن من فدای جانت سر بنده وآستانت

چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم

چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد

نه مروتست اگر من نظر تباه دارم

چه شبست یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد

که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم

مکنید دردمندان گله از شب جدایی

که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم

که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی

تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:43 PM

 

نه دسترسی به یار دارم

نه طاقت انتظار دارم

هر جور که از تو بر من آید

از گردش روزگار دارم

در دل غم تو کنم خزینه

گر یک دل و گر هزار دارم

این خسته دلم چو موی باریک

از زلف تو یادگار دارم

من کانده تو کشیده باشم

اندوه زمانه خوار دارم

در آب دو دیده از تو غرقم

و امید لب و کنار دارم

دل بردی و تن زدی همین بود

من با تو بسی شمار دارم

دشنام همی‌دهی به سعدی

من با دو لب تو کار دارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:38 PM

 

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم

وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم

سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی

عیبم مکن که در سر سودای یار دارم

ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم

مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم

سیلاب نیستی را سر در وجود من ده

کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم

شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر

کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم

موسی طور عشقم در وادی تمنا

مجروح لن ترانی چون خود هزار دارم

رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش

بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم

چندم به سر دوانی پرگاروار گردت

سرگشته‌ام ولیکن پای استوار دارم

عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد

عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم

زان می که ریخت عشقت در کام جان سعدی

تا بامداد محشر در سر خمار دارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:38 PM

 

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم

و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم

نه روی رفتنم از خاک آستانه دوست

نه احتمال نشستن نه پای رفتارم

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست

سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما

نمی‌کند که من از ضعف ناپدیدارم

اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی

من این طریق محبت ز دست نگذارم

مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل

درست شد به حقیقت که نقش دیوارم

در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست

اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم

به عشق روی تو اقرار می‌کند سعدی

همه جهان به درآیند گو به انکارم

کجا توانمت انکار دوستی کردن

که آب دیده گواهی دهد به اقرارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:38 PM

 

منم این بی تو که پروای تماشا دارم

کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم

بر گلستان گذرم بی تو و شرمم ناید

در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم

که نه بر ناله مرغان چمن شیفته‌ام

که نه سودای رخ لاله حمرا دارم

بر گل روی تو چون بلبل مستم واله

به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم

گر چه لایق نبود دست من و دامن تو

هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم

گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است

ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم

دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت

تو من خام طمع بین که چه سودا دارم

عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم

دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم

سر من دار که چشم از همگان در دوزم

دست من گیر که دست از دو جهان وادارم

با توام یک نفس از هشت بهشت اولیتر

من که امروز چنینم غم فردا دارم

سعدی خویشتنم خوان که به معنی ز توام

که به صورت نسب از آدم و حوا دارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 مرداد 1396  - 4:38 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 182

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4524921
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث