هر که مشهور شد به بیادبی
دگر از وی امید خیر مدار
آب کز سرگذشت در جیحون
چه بدستی، چه نیزهای، چه هزار
هر که مشهور شد به بیادبی
دگر از وی امید خیر مدار
آب کز سرگذشت در جیحون
چه بدستی، چه نیزهای، چه هزار
گر بشنوی نصیحت مردان به گوش دل
فردا امید رحمت و عفو خدای دار
بشنو که از سعادت جاوید برخوری
ور نشنوی خذوه فغلوه پای دار
دل منه بر جهان که دور بقا
میرود همچو سیل سر در زیر
پیر دیگر جوان نخواهد شد
پیریش نیز هم نماند دیر
دل مبند ای حکیم بر دنیا
که نه چیزیست جاه مختصرش
شکر آنان خورند ازین غدار
که ندانند زهر در شکرش
پیش ازان کز نظر بیفکندت
ای برادر بیفکن از نظرش
هیچ مهلت نمیدهد ایام
که نه برمیکند به یکدگرش
خرد بینش به چشم اهل تمیز
که بزرگی بود بدین قدرش
زندگانی و مردنش بد بود
که نماند و بماند سیم و زرش
حسن عنوان چنانکه معلومست
خبر خوش بود به نامه درش
هر که اخلاق ظاهرش با خلق
نیک بینی گمان بد مبرش
وانکه ظاهر کدورتی دارد
بتر از روی باشد آسترش
پدر که جان عزیزش به لب رسید چه گفت؟
یکی نصیحت من گوش دار جان عزیز
به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای
که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
پروردگار خلق خدایی به کس نداد
تا همچو کعبه روی بمالند بر درش
از مال و دستگاه خداوند قدر و جاه
چون راحتی به کس نرسد خاک بر سرش
پادشاهان پاسبانانند مر درویش را
پند پیران تلخ باشد بشنو و بدخو مباش
چون کمند انداخت دزد و رخت مسکینی ببرد
پاسبان خفته خواهی باش و خواهی گو مباش
ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن، یا چون حراست میکنی بیدار باش
هر چه میکرد با ضعیفان دزد
شحنه با دزد باز کرد امروز
ملخ آمد که بوستان بخورد
بوستانبان ملخ بخورد امروز
گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند
بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
من این ندانم، دانم تأمل اولیتر
که تره نیست که چون برکنی بروید باز