وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند ازو
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند ازو
سگی را لقمهای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
ندهد مرد هوشمند جواب
مگر آنگه کزو سؤال کنند
ریشی درون جامه داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی که چونست و نپرسیدی کجاست دانستم از آن احتراز میکند که ذکر همه عضوی روا نباشد و خردمندان گفتهاند هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد.
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی
به زانکه دروغت دهد از بند رهایی
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی
هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن.
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطنت را زیان دارد.
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه میسازی که دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی