شیطان با مخلصان بر نمیآید و سلطان با مفلسان
وامش مده آنکه بی نمازست
گر چه دهنش زفاقه بازست
کو فرض خدا نمیگزارد
از قرض تو نیز غم ندارد
شیطان با مخلصان بر نمیآید و سلطان با مفلسان
وامش مده آنکه بی نمازست
گر چه دهنش زفاقه بازست
کو فرض خدا نمیگزارد
از قرض تو نیز غم ندارد
جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم. دین به دنیا فروشان خرند یوسف بفروشند تا چه خرند؟ الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان
معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علماء ناخوبتر که علم سلاح جنگ شیطانست و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار
کان به نابینایی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم در گذراند که هر دو طرف را زیان دارد هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد یعنی آنان که دست قوت ندارند سنگ خورده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند.
و قطر علی قطر اذا اتفقت نهر
ونهر علی نهر اذا اجتمعت بحر
عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن گریز رای. رای بی قوت مکر و فسونست و قوت بی رای جهل و جنون.
جوانمرد که بخورد و بدهد به از عابد که روزه دارد و بنهد. هر که ترک شهوت از بهر خلق داده است از شهوتی حلال، در شهوتی حرام افتاده است.
دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.
سنگی به چند سال شود لعل پاره ای
زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ
عالم اندر میان جاهل را
مثلی گفته اند صدیقان
شاهدی در میان کورانست
مصحفی در سرای زندیقان