به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخامانداخته و خشت پیروزه درو به کار برده به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد.

خر که کمتر نهند بروی بار

بی شک آسوده تر کند رفتار

مرد درویش که بار ستم فاقه کشید

به در مرگ همانا که سبکبار آید

به همه حال اسیری که ز بندی برهد

بهتر از حال امیری که گرفتار آید

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پر خطر، جوانی بدرقه همراه من شد سپر باز چرخ انداز سلحشور بیش زور که بده مرد توانا کمان او زه کردندی و زور آوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنانکه دانی متنعم بود و سایه پرورده نه جهان دیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده. اتفاقاً من و این جوان هر دو در پی هم دوان هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی به قوّت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی به زور سرپنجه بر کندی و تفاخر کنان گفتی

پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند

شیر کو تا کف و سر پنجه مردان بیند

ما درین حالت که دو هندو از پس سنگی سر بر آوردند و قصد قتال ما کردند به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی جوان را گفتم چه پایی؟

بیار آنچه داری ز مردی و زور

که دشمن به پای خود آمد به گور

تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان

نه هر که موی شکافد به تیر جوشن خای

به روز حمله جنگ آوران به دارد پای

چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه‌ها رها کردیم و جان به سلامت بیاوردیم.

بکارهای گران مرد کار دیده فرست

که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند

جوان اگر چه قوی یال و پیلتن باشد

به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است

چنانکه مساله شرع پیش دانشمند

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

پارسایی بر یکی از خداوندن نعمت گذر کرد که بنده ای را دست و پای استوار بسته عقوبت همی‌کرد گفت ای پسر همچو تو مخلوقی را خدای عزّوجل اسیر حکم تو گردانیده است و ترا بر وی فضیلت داده شکر نعمت باری تعالی بجای آر و چندین جفا بر وی مپسند نباید که فردای قیامت به از تو باشد و شرمساری بری.

او را تو بده درم خریدی

آخر نه به قدرت آفریدی

ای خواجه ارسلان و آغوش

فرمانده خود مکن فراموش

در خبرست از خواجه عالم صلی الله علیه و سلم که گفت بزرگترین حسرت روز قیامت آن بود که یکی بنده صالح را به بهشت برند و خواجه فاسق را به دوزخ.

بر غلامی که طوع خدمت تست

خشم بی حد مران و طیره مگیر

که فضیحت بود به روز شمار

بنده آزاد و خواجه در زنجیر

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم گفت آیات کتاب مجید را عزت و شرف بیش از آن است که روا باشد بر چنین جای‌ها نوشتن که به روزگار سوده گردد و خلایق برو گذرند و سگان برو شاشند، اگر به ضرورت چیزی همی‌نویسند این بیت کفایتست:

بگذر ای دوست تا به وقت بهار

سبزه بینی دمیده بر گل من

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

مردکی را چشم درد خاست پیش بیطار رفت که دوا کن بیطار از آنچه در چشم چارپای میکند در دیده او کشید و کور شد حکومت به داور بردند. گفت برو هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود ازین سخن آنست تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد.

ندهد هوشمند روشن رای

به فرومایه کارهای خطیر

بوریا باف اگر چه بافنده است

نبرندش به کارگاه حریر

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت یاللعجب پیاده عاج چو عرضه شطرنج به سر می‌برد فرزین میشود یعنی به از آن میگردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند

از من بگوی حاجی مردم گزای را

کو پوستین خلق به آزار می درد

حاجی تو نیستی شترست از برای آنک

بیچاره خار میخورد و بار میبرد

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیّم بر آمدن موی پیش اما در حقیقت یک نشان دارد:

بس آنکه در بند رضای حق جلّ وعلا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که درو این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش

به صورت آدمی شد قطره آب

که چل روزش قرار اندر رحم ماند

و گر چل ساله را عقل و ادب نیست

به تحقیقش نشاید آدمی خواند

هنر باید که صورت میتوان کرد

به ایوان‌ها در از شنگرف و زنگار

به دست آوردن دنیا هنر نیست

یکی را گر توانی دل به دست آر

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

فقیره درویشی حامله بود مدّت حمل بسر آورده و مرین درویش را همه عمر فرزند نیامده بود گفت اگر خدای عزّوجل مرا پسری دهد جزین خرقه که پوشیده دارم هر چه ملک منست ایثار درویشان کنم. اتفاقاً پسر آورد و سفره درویشان به موجب شرط بنهاد. پس از چند سالی که از سفر شام باز آمدم به محلت آن دوست برگذشتم و از چگونگی حالش خبر پرسیدم گفتند به زندان شحنه دَرست. سبب پرسیدم کسی گفت پسرش خمر خورده است و عربده کرده است و خون کسی ریخته و خود از میان گریخته پدر را به علت او سلسله در نای است و بند گران بر پای. گفتم این بلا را به حاجت از خدای عزّوجل خواسته است.

زنان باردار، ای مرد هشیار

اگر وقت ولادت مار زایند

از آن بهتر به نزدیک خردمند

که فرزندان ناهموار زایند

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

در تصانیف حکما آروده‌اند که کژدم را ولادت معهود نیست چنان که دیگر حیوانان را، بل احشای مادر را بخورند و شکمش را بدرند و راه صحرا گیرند و آن پوست‌ها که در خانه کژدم بینند اثر آنست. باری این نکته پیش بزرگی همی‌گفتم، گفت دل من بر صدق این سخن گواهی میدهد و جز چنین نتوان بودن در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده‌اند لاجرم در بزرگی چنین مقبلند و محبوب

پسری را پدر وصیت کرد

کای جوان بخت یادگیر این پند

هر که با اهل خود وفا نکند

نشود دوست روی و دولتمند

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 3:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 182

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4362912
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث