به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هر شب فزاید تاب وتب من

وای از شب من وای از شب من

یا من رسانم لب بر لب او

یا او رساند جان بر لب من

استاد عشقم بنشین و بر خوان

درس محبت در مکتب من

رسم دو رنگی آیین ما نیست

یکرنگ باشد روز و شب من

گفتم رهی را کامشب چه خواهی؟

گفت آنچه خواهد نوشین لب من

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست

سرو چمنم شکوه ای از خار و خسم نیست

از کوی تو بی ناله و فریاد گذشتم

چون قافله عمر نوای جرسم نیست

افسرده ترم از نفس باد خزانی

کآن تو گل خندان نفسی هم نفسم نیست

صیاد ز پیش آید و گرگ اجل از پی

آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست

بی خحصلی و خواری من بین که در این باغ

چون خار به دامان گلی دسترسم نیست

از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم

چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست

امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای

آزرده دردم دو سه پیمانه بسم نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

دل زود باورم را به کرشمه‌ای ربودی

چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی

به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما

من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم

تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی

ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم

نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی

چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری

خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم

تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟

چون سایه دور از روی تو افتاده‌ام در کوی تو

چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم

از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی

چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟

و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم

در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل

غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم

در عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتن

ای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلم

چون اشک می‌لرزد دلم از موج گیسویی رهی

با آن که در طوفان غم دریادلم دریادلم

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو؟

ناله مستانه دلهای غم پرورد کو؟

ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست

باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟

در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد

همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟

بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها

آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟

پبش امواج خوادث پایداری سهل نیست

مرد باید تا نیندیشد ز طوفان مرد کو؟

دردمندان را دلی چون شمع می باید رهی

گرنه ای بی درد اشک گرم و آه سرد کو؟

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

ز کینه دور بود سینه ای که من دارم

غبار نیست بر آیینه ای که من دارم

ز چشم پر گهرم اختران عجب دارند

که غافلند ز گنجینه ای که من دارم

به هجر و وصل مرا تاب آرمیدن نیست

یکیست شنبه و آدینه ای که من دارم

سیاهی از رخ شب می رود ولی از دل

نمی رود غم دیرینه ای که من دارم

تو اهل درد نه ای ورنه آتشی جانسوز

زبانه می کشد از سینه ای که من دارم

رهی ز چشمه خورشید تابناک تر است

به روشنی دل بی کینه ای که من دارم

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند

رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند

شکوه ای نیست ز طوفان حوادث ما را

دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند

جرعه نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح

باده از ساغر خورشید جهانتاب زنند

خاکساران ترا خانه بود بر سر اشک

خس و خاشاک سراپرده به گرداب زنند

گفتم : از بهر چه پویی ره میخانه رهی

گفت : آنجاست که بر آتش غم آب زنند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟

بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟

به من که سوختم از داغ مهربانی خویش

فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟

سرای خانه بدوشی حصار عافیت است

صبا به طایر بی آشیان چه خواهد کرد؟

ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟،

شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟

مکن تلاش که نتوان گرفت دامن عمر

غبار بادیه با کاروان چه خواهد کرد؟

به باغ خلد نیاسود جان علوی ما

به حیرتم که در این خاکدان چه خواهد کرد؟

صفای باده روشن ز جوش سینه اوست

تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟

به من که از دو جهان فارغم به دولت عشق

رهی ملامت اهل جهان چه خواهد کرد؟

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

بی روی تو راحت ز دل زار گریزد

چون خواب که از دیده بیمار گریزد

در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود

آسودگی از مرغ گرفتار گریزد

از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست

سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد

شب تا سحر از ناله دل خواب ندارم

راحت به شب از چشم پرستار گریزد

ای دوست بیازار مرا هر چه توانی

دل نیست اسیری که ز آزار گریزد

زین بیش رهی ناله مکن در بر آن شوخ

ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

 

به سوی ما گذار مردم دنیا نمی‌افتد

کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمی‌افتد

منم مرغی که جز در خلوت شبها نمی‌نالد

منم اشکی که جز بر خرمن دلها نمی‌افتد

ز بس چون غنچه از پاس حیا سر در گریبانم

نگاه من به چشم آن سهی بالا نمی‌افتد

به پای گلبنی جان داده‌ام اما نمی‌دانم

که می‌افتد به خاکم سایهٔ گل یا نمی‌افتد

رود هر ذرهٔ خاکم به دنبال پریرویی

غبار من به صحرای طلب از پا نمی‌افتد

مراد آسان به دست آید ولی نوشین لبی جز او

پسند خاطر مشکل پسند ما نمی‌افتد

تو هم با سروبالایی سری داری و سودایی

کمند آرزو برجان من تنها نمی‌افتد

نصیب ساغر می شد لب جانانه بوسیدن

رهی دامان این دولت به دست ما نمی‌افتد

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:04 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 20

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4331752
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث