به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل در پیش او نهادم

بستد به دوستی دل ننمود دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

بر طمع دلستانی ماندم به دلسپاری

گوید همی چه نالی یاری چو من نداری

یاریست اینکه ندهد روزی به بوسه یاری

دشمن همی ز دشمن یک روز داد یابد

من زو همی نیابم چکنم مگر که زاری

جز صبرو برد باری بر وی همی نبینم

چون عاشقم چه چاره جز صبرو بردباری

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:21 PM

گفتم چو به گرد سمنت سنبل کاری

دعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاری

دعوی تو ای ترک فزونتر شد تا تو

گرد سمن تازه همی سنبل کاری

دعوی توزینگونه نبوده ست ونبوده ست

از عشق تو اندر دل من چندین زاری

امروزهمه حال دگر گشت و بتر گشت

فردا نه عجب باشد اگر زین بتر آری

تا ترک سمن عارض بودی نه چنین بود

امروز چنین شد که بت مشک عذاری

با عارض ساده ز در دیدن بودی

با خط دمیده ز در بوس و کناری

تا من بزیم چنگ ز تو باز ندارم

دانم که سه بوسه تو زمن باز نداری

جان و دل و دین را به کنار تو گذارم

تاتو به کنار خودم از مهر گذاری

من با توهمی از در یاری به در آیم

شاید که تو آیی ز درم از در یاری

نازاز تو سزد برمن مسکین که توایدون

باطره مشکین وخط غالیه باری

باطره مشکین همگی فتنه چینی

با غالیه گون خط سیه شور تتاری

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:21 PM

 

ای ترک حق نعمت عاشق شناختی

رفتی و ساختی ز جفا هر چه ساختی

کردار من به پای سپردی و کوفتی

گرد هوای خویش گرفتی و تاختی

با تو به دل چنان که توان ساخت ساختم

بر من ز حیله هر چه توان باخت باختی

نتوانی ای نگارین گفتن مراکه تو

از بندگان خویش مرا کم نواختی

گویا حدیث ما و توگفت، ای بت،آنکه گفت

«ای حق شناس رو که نکو حق شناختی »

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

ای جهانی ز تو به آزادی

بر من از تو چراست بیدادی

دل من دادی و نبود مرا

از دل بیوفای تو شادی

دل دهان دل به دوستی دادند

تومرا دل به دشمنی دادی

قصدکردی به دل ربودن من

برهلاک دلم بر استادی

تا دلم نستدی نیاسودی

چون توان کرد از تو آزادی

دل ببردی و جان شد از پس دل

ای تن اندر چه محنت افتادی

بردل دوستان فرامشتی

بر دل دشمنان همه یادی

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی

درشرط مانبود که با من تو این کنی

دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا

آگه نبوده ام که همی دانه افکنی

پنداشتم همی که دل ازدوستی دهی

بر تو گمان که برد که تودشمن منی

دل دادن تواز پی آن بود تا مرا

اندر فریبی و دلم از جای برکنی

کشتی مرا به دوستی و کس نکشته بود

زین زارتر کسی را هرگز به دشمنی

بستی به مهر بادل من چند بار عهد

از تو نمی سزد که کنون عهد بشکنی

با تو رهیت را چو به دل ایمنی نبود

زین پس به جان چگونه بودبرتو ایمنی

خرمن ز مرغ گرسنه خالی کجا بود

ما مرغکان گرسنه ایم و تو خرمنی

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

چو روی تو نبود لاله بهاری نه

چو قد تو نبود سرو جویباری نه

ز دلبران نبودچون تو دلشکن یاری

زعاشقان نبود چون منی به زاری نه

ترا زمن همه جز بندگی نمودن نیست

مرا ز تو همه جزدرد و رنج وخواری نه

به بیست شهر چو من عاشق غریوان نیست

به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه

مراد تو همه جز جنگ و ترکتازی نیست

مراد من همه جز صلح و سازگاری نه

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان

بر سر افکندزمین هر چه گهر داشت نهان

تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم

لاله سرخ ببندد همی از خنده دهان

پرنیانها و پرندست کشیده همه باغ

عاشقان گاه بر این سایه دوان گاه بر آن

اندر آن هفته که بگذشت جهان پیر نمود

وندر این هفته جوانست کران تابه کران

من شنیدم که به ایام جوان پیر شود

نشنیدم که به یک هفته شود پیر جوان

من نگویم که می سرخ حلالست و مباح

گر بودورنه من این لفظ نیارم به زبان

گویم ار هرگز خواهی خوری امروز بخور

که دگر باره بدین روز رسیدن نتوان

خیز تا بر گل نو کوزگکی باده خوریم

پیش تا از گل ما کوزه کند دست زمان

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

باغبان! زیر سرو بن منشین

نه کجا سرو نیست نیست زمین

نه همه سایه زیر سرو بود

زیر شاخ سمن شو و بنشین

باغ تو پر درخت سایه ورست

از پی خویشتن یکی بگزین

گرد آن سرو نارسیده مگرد

رنگ آن سرو نارسیده مبین

سرو را، دست باز دار به من

رحم کن بردل من مسکین

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

خدای داند بهتر که چیست در دل من

ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن

چو مهربانان در پیش من نهادی دل

نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن

همی ندانست این دل که دل سپردن تو

همیشه کار تو بوده ست زرق و حیله و فن

دل تو آمده بوده ست تا دلم ببرد

ببردو رفت به کام و مراد باز وطن

من از فریب تو آگه نه وتو سنگین دل

همی فریفته بودی مرا به چرب سخن

هم آن کسی که به خوشی به من سپردی دل

چو دل نباشد جان را چه کرد خواهم من

کنون که حال چنین شد چه باز خواهی دل

چه اوفتاد که دل بازخواستی از من

دلم ببردی وجان هم ببر که مرگ بهست

ز زندگانی اندر شماتت دشمن

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم

مردم زتو وزین قبل از شادی فردم

تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد

دردی نشناسم که به صد باره نخوردم

از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم

امروز درین بتکده از آب به دردم

گویند کز آتش تبش و گرمی باشد

پس چون که من از آتش غم بادم سردم

یا دوست بگشتی تو از آن حال که بودی

من روزی ازین درد به صدبار بگردم

گه بامژه ترم گه بالب خشکم

گه با دل پرخونم گه با رخ زردم

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 41

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4326693
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث