به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

در خمار می دوشینم ای نیک حبیب

آب انگور دو سالینه‌م فرموده طبیب

آب انگور فرازآور یا خون مویز

که مویز ای عجبی هست به انگور قریب

شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی

چون بیاغاری انگور شود، خشک زبیب

این زبیب ای عجبی مردهٔ انگور بود

چون ورا تر کنی زنده شود اینت غریب

می بباید که کند مستی و بیدار کند

چه مویزی و چه انگوری، ای نیک حبیب

ما بسازیم یکی مجلس، امروزین روز

چون برون آید از مسجد آدینه خطیب

بنشینیم همه عاشق و معشوق به هم

نه ملامتگر ما را و نه نظاره رقیب

می دیرینه گساریم به فرعونی جام

از کف سیم بناگوشی با کف خضیب

جرعه برخاک همی‌ریزیم از جام شراب

جرعه بر خاک همی‌ریزد آزاده ادیب

ناجوانمردی بسیار بود، چون نبود

خاک را از قدح مرد جوانمرد نصیب

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

 

آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست

ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست

چه مرده و چه خفته که بیدار نباشی

آن را چه دلیل آری و این را چه جوابست

من جهد کنم بی‌اجل خویش نمیرم

در مردن بیهوده، چه مزد و چه ثوابست

من خواب ز دیده به می ناب ربایم

آری عدوی خواب جوانان می نابست

سختم عجب آید که چگونه بردش خواب

آن را که به کاخ اندر یک شیشه شرابست

وین نیز عجبتر که خورد باده نه بر چنگ

بی‌نغمهٔ چنگش به می ناب شتابست

اسبی که صفیرش نزنی می‌نخورد آب

نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست

در مجلس احرار سه چیزست و فزون به

وان هر سه شرابست و ربابست و کبابست

نه نقل بود ما را، نی دفتر و نی نرد

وان هر سه بدین مجلس ما در، نه صوابست

دفتر به دبستان بود و نقل به بازار

وین نرد به جایی که خرابات خرابست

ما مرد شرابیم و کبابیم و ربابیم

خوشا که شرابست و کبابست و ربابست

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

 

ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما

ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟

نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی

با هر کسی همی گله کردی ز خوی ما

جستی و یافتی دگری بر مراد دل

رستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی ما

اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی

آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما

گویند سردتر بود آب از سبوی نو

گر مست آب ما که کهن شد سبوی ما

اکنون یکی به کام دل خویش یافتی

چندین به خیر خیر چه گردی به کوی ما؟

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

 

دوستان! وقت عصیرست و کباب

راه را گرد نشانده‌ست سحاب

سوی رز باید رفتن به صبوح

خویشتن کردن مستان و خراب

نیمجوشیده عصیر از سر خم

درکشیدن، که چنینست صواب

رادمردان را هنگام عصیر

شاید ار می‌نبود صافی و ناب

تا دو سه روز درین سایهٔ رز

آب انگور گساریم به آب

بفروزیم همی آتش رز

گسترانیم بر او سرخ کباب

تاک رز باشدمان شاسپرم

برگ رز باشد دستار شراب

نقل ما خوشهٔ انگور بود

از بر سر بر چون پرعقاب

بانگ جوشیدن می باشدمان

نالهٔ بر بط و طنبور و رباب

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

 

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا

که مهجور کردی مرا ازعشیقا

نعیق تو بسیار و ما را عشیقی

نباید به یک دوست چندین نعیقا

ایا رسم و اطلال معشوق وافی

شدی زیر سنگ زمانه سحیقا

عنیزه برفت از تو و کرد منزل

به مقراط و سقط اللوی و عقیقا

خوشا منزلا، خرما جایگاها

که آنجاست آن سرو بالا رفیقا

بود سرو در باغ و دارد بت من

همی بر سر سرو باغی انیقا

ایا لهف نفسی که این عشق بامن

چنین خانگی گشت و چونین عتیقا

ز خواب هوی گشت بیدار هرکس

نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا

بدان شب که معشوق من مرتحل شد

دلی داشتم ناصبور و قلیقا

فلک چون بیابان و مه چون مسافر

منازل: منازل، مجره: طریقا

بریدم بدان کشتی کوه‌لنگر

مکانی بعید و فلاتی سحیقا

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالشها

ز بوقلمون به وادیها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمنها

فشانده مشک خرخیزی، به بستانها به زنبرها

به زیر پر قوش‌اندر، همه چون چرخ دیباها

به پر کبک بر، خطی سیه چون خط محبرها

چو چنبرهای یاقوتین به روز باد گلبنها

جهنده بلبل و صلصل، چو بازیگر به چنبرها

همه کهسار پر زلفین معشوقان و پر دیده

همه زلفین ز سنبلها، همه دیده ز عبهرها

شکفته لالهٔ نعمان، بسان خوب‌رخساران

به مشک اندر زده دلها، به خون اندر زده سرها

چو حورانند نرگسها، همه سیمین طبق بر سر

نهاده بر طبقها بر ز زر ساو ساغرها

شقایقهای عشق‌انگیز، پیشاپیش طاووسان

بسان قطره‌های قیر باریده بر اخگرها

رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بترویان

گل دورویه چونانچون قمرها دور پیکرها

دبیرانند پنداری به باغ اندر، درختان را

ورقها پر ز صورتها، قلمها پر ز زیورها

بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر

نهاده پیش خویش اندر، پر از تصویر دفترها

عروسانند پنداری به گرد مرز، پوشیده

همه کفها به ساغرها، همه سرها به افسرها

فروغ برقها گویی ز ابرتیره و تاری

که بگشادند اکحلهای جمازان به نشترها

زمین محراب داوودست، از بس سبزه، پنداری

گشاده مرغکان بر شاخ چون داوود حنجرها

بهاری بس بدیعست این، گرش با ما بقابودی

ولیکن مندرس گردد به آبانها و آذرها

جمال خواجه را بینم بهار خرم شادی

که بفزاید، به آبانها و نگزایدش صرصرها

خجسته خواجهٔ والا، در آن زیبا نگارستان

گراز آن روی سنبلها و یا زان زیر عرعرها

خداوندی که نام اوست، چون خورشید گسترده

ز مشرقها به مغربها، ز خاورها به خاورها

به پیش خشم او، همواره دوزخها چوکانونها

به پیش دست او جاوید دریاها چو فرغرها

خرد را اتفاق آنست با توفیق یزدانی

که فرمان می‌دهند او را برین هر هفت کشورها

مه و خورشید، سالاران گردون، اندرین بیعت

نشستستند یکجا و نبشتستند محضرها

چه دانی از بلاغتها، چه خوانی از سخاوتها

که یزدانش بداده‌ست آن و صد چندان و دیگرها

فریش آن منظر میمون و آن فرخنده ترمخبر

که منظرها ازو خوارند و در عارند مخبرها

الا یا سایهٔ یزدان و قطب دین پیغمبر

به جود اندر چو بارانها، به خشم اندر چوتندرها

بهار نصرت و مجدی و اخلاقت ریاحینها

بهشت حکمت و جودی و انگشتانت کوثرها

ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت

همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها

بود آهنگ نعمتها، همه ساله به سوی تو

بود آهنگ کشتیها، همه ساله به معبرها

کف راد تو بازست و فرازست اینهمه کفها

دربارت گشاده‌ست و ببسته‌ست اینهمه درها

مکارمها به حلم تو گرفته‌ست استقامتها

که باشد استقامتهای کشتیها به لنگرها

همی تا بر زند آواز بلبلها به بستانها

همی تا بر زند قالوس خنیاگر به مزمرها

به پیروزی و بهروزی، همی‌زی با دل‌افروزی

به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

 

چو از زلف شب بازشد تابها

فرو مرد قندیل محرابها

سپیده‌دم، از بیم سرمای سخت

بپوشید بر کوه سنجابها

به میخوارگان ساقی آواز داد

فکنده به زلف اندرون تابها

به بانگ نخستین از آن خواب خوش

بجستیم چون گو ز طبطابها

عصیر جوانه هنوز از قدح

همی‌زد بتعجیل پرتابها

از آواز ما خفته همسایگان

بی‌آرام گشتند در خوابها

برافتاد بر طرف دیوار و بام

ز بگمازها نور مهتابها

منجم به بام آمد از نور می

گرفت ارتفاع سطرلابها

ابر زیر و بم شعر اعشی قیس

همی‌زد زننده به مضرابها

و کاس شربت علی لذة

و اخری تداویت منها بها

لکی یعلم الناس انی امرو

اخذت المعیشة من بابها

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

 

نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا

باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا

آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود

میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا

بوستان گویی بتخانهٔ فرخار شده‌ست

مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا

بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش

کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا

کبک ناقوس‌زن و شارک سنتورزنست

فاخته نای‌زن و بط شده طنبورزنا

پردهٔ راست زند نارو بر شاخ چنار

پردهٔ باده زند قمری بر نارونا

کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود

کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا

پوپوک پیکی، نامه زده اندر سر خویش

نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا

فاخته راست بکردار یکی لعبگرست

در فکنده به گلو حلقهٔ مشکین رسنا

از فروغ گل اگر اهرمن آید بر تو

از پری بازندانی دو رخ اهرمنا

نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل

گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا

چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی

یا درخشنده چراغی به میان پرنا

وان گل نار بکردار کفی شبرم سرخ

بسته اندر بن او لختی مشک ختنا

سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر

که زبانش بود از زر زده در دهنا

وان گل سوسن مانندهٔ جامی ز لبن

ریخته معصفر سوده میان لبنا

ارغوان بر طرف شاخ تو پنداری راست

مرغکانند عقیقین زده بر بابزنا

لاله چون مریخ اندر شده لختی به کسوف

گل دوروی چو بر ماه سهیل یمنا

چون دواتی بسدینست خراسانی‌وار

باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا

ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح

سندس رومی گشته سلب یاسمنا

سال امسالین نوروز طربنا کترست

پار وپیرار همی‌دیدم، اندوهگنا

این طربناکی و چالاکی او هست کنون

از موافق شدن دولت با بوالحسنا

ادامه مطلب
دوشنبه 20 شهریور 1396  - 8:45 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 10

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4289025
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث