مختارنامه عطار-باب بیست و سوم شمارهٔ ۱۰ عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم شد روز جوانی و درآمد شب مرگ وز بیم شب نخست خون شد جگرم ادامه مطلب مهدی گلشنی سه شنبه 29 فروردین 1396 - 4:56 PM نظرات (0)
عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم شد روز جوانی و درآمد شب مرگ وز بیم شب نخست خون شد جگرم