شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

لب به لب مهمانی ات را با سکوت آغاز کن

از کنایه دست بردار و فقط ایجاز کن

 

دعـوتت را فاش کن پیغمبر زیبای من

وحی شو بر قلب من افشای هر چه راز کن

 

عطر دستت سطح میز شام را پر کرده است

شمع را روشن بکن تکمیل این اعجاز کن

 

کوک کردم ساز را در “دستگاه اصفهان”

لهجه ات را وارد روح لطیف ساز کن

 

فرصت پروانگی مابین دستان من است

در فضای تنگ آغوشم بیا پرواز کن

 

لامپ را خاموش کن حالا که شب آغاز شد

چشم هایت را ببند و دکمه ها را باز کن

 

بنیامین پورحسن


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:48 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

دوباره پنجره باز است و مرد سیگاری

خمیده توی خودش بین خواب و بیداری

 

گرفته لای دوانگشت زندگیش را

و پُک که می زند و پُک ز روی ناچاری

 

هوا، هوای شکستن هوای طوفانیست

و مرد زل زده بر قاب عکس دیواری...

 

بدون اینکه بخواهی، همیشه زیبا نیست

مُرور خاطره هایی که دوست می داری

 

همیشه بغض نفسگیر لحظه ها با توست

همیشه در پی عاشق، جنون ادواری

 

درست آخر شب بود و آسمان ابری

و مرد له شده در لحظه های تکراری

 

صدای شرشر باران که تند می بارید

به روی متن غزلهای کهنه شد جاری

 

الهه مرتضایی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:48 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

با این همه میدان و خیابان چه بگویم؟

با غربت مهمان کُش تهران چه بگویم؟

 

حرفِ دلِ من شعر و سکوت و سخنم، شرم

با این زن پتیاره ی عریان چه بگویم؟

 

از این یقه آزادیِ میلاد کراوات

بر اسکلتِ فتحعلیخان چه بگویم؟

 

از بُغضِ فراموشیِ «همت» به «مدرّس»

از «باکری» خسته به «چمران» چه بگویم؟

 

با دخترکِ فالفروشِ لبِ مترو

یا بیوه زنِ بچه به دندان چه بگویم؟

 

زن با غمِ شش عایله با من چه بگوید؟

من با شکمِ گشنه به ایمان چه بگویم؟

 

با او که گل آورده دم شیشه ی ماشین

با لذت این شرشر باران چه بگویم؟

 

دامانِ رها، موی پریشان، منِ شاعر

با خشمِ دو مامورِ مسلمان چه بگویم؟

 

تا خرخره شهری به لجن رفته و حالا

ماندم که به یک چاک گریبان چه بگویم؟!

 

مهدی فرجی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:47 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن

 

سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن

 

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

 

آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:

پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

 

با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است

سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

 

من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل

قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

 

عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد

سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

 

حامد عسگری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:47 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

ناز -با لحن زیر و بم- داری

باز گفتی که دوستم داری

 

از سر سادگی ندانستم

سر جور و سر ستم داری

 

تو هم آری دل مرا بشکن

مگر از دیگران چه کم داری

 

تو بیا و سر از تنم بردار

بیش از این حق به گردنم داری!

 

من سراسیمه می شوم تو بخند

تا تو داری مرا، چه غم داری؟

 

راستی چیز حیرت انگیزی است

این دل آدمی... تو هم داری؟!

 

محمدمهدی سیار


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:46 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

لحظه ای گفتم بمان أما زمان بی رحم بود

فال حافظ،چای وقهوه،استکان بی رحم بود

 

ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود

کاروان رفت و همیشه ساربان بی رحم بود

 

عصر یک پاییز برگی شد جدا از شاخه أش

می برد آن برگ را آبی روان بی رحم بود

 

با زمان درگیرم و این اتفاقی خوب نیست

هر زمانی فکر می کردم به آن...بی رحم بود

 

باید از ساعت بخواهم اندکی فرصت دهد

لحظه ای گفتم بمان أما زمان بی رحم بود

 

زیر باران در خیابان ناگهان دیدم تو را

دست در دستش گرفتی... او همان بی رحم بود

 

 

محمدحسین سرخوش


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:46 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

یک زمانی دخترش بود از خدا پنهان که نیست

هر کسی او را رها کرده بدان انسان که نیست

 

دخترک بیمار و یک گوشه کنار تخت خویش

گریه بعد از بغض،او جایش در این زندان که نیست

 

اشک ها شرمنده از آن گونه هایش می شوند

او که می بارد نیازی به نم باران که نیست

 

او عروسک های خود را جای خواهر ناز کرد

آن عروسک ها برایش تحفه ای ارزان که نیست

 

درد او از هر طرف درد است و او در بسترش

می کشد آهی چنان جز مرگ وی درمان که نیست

 

این زمان و این چنین دنیا....ندارم صحبتی

از چنین داغی زبان چرخاندنم آسان که نیست

 

محمدحسین سرخوش


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:45 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

بیرحمی است این که نخواهی ببینمت

میدانم این که چشم به راهی ببینمت

 

گیسوی خویش را یله کن بافه بافه کن

تا صاف تر میان سیاهی ببینمت

 

در شام من ستاره ی دنباله دار باش

چرخی بزن که نامتناهی ببینمت

 

در چاه سینه ای دل غافل چه میکنی

بیرون بیا کبوتر چاهی ببینمت

 

در غرفه های نقش جهان چون صدا بپیچ

تا در شکوه و شوکت شاهی ببینمت

 

چندی است خو گرفته دلم با ندیدنت

عمری نمانده است الهی ببینمت

 

سعید بیابانکی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:45 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

پاسی از شب رفت وقتش شد که بی تابت کنم

آمدم با شعر های تازه بدخوابت کنم

 

چشم در چشمم که باشی کار دستم می دهی

مثل قندی دوست دارم در دلم آبت کنم

 

شاعران از خال هندوی تو خیلی گفته اند

من به فکر سوژه ای هستم که نایابت کنم

 

حرفی از لبخند مرموز مونالیزا نبود

قبل از آن که سینه ی دیوارمان قابت کنم

 

یک غزل،یک بیت،یک مصراع حتی کافیست

در نگاه نسل های بعد جذابت کنم

 

ترسم از آن است با دست خودم آخر تو را

قرن ها مانند یک ضرب المثل بابت کنم

 

بهتر است از خیر شعر و شب نشینی بگذریم

قبل ازاین باید فقط با حیله ای خوابت کنم...

 

محمدحسن ملکیان


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:44 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

هر چند از تو خاطرم آزرده باشد

بگذار لبخندت دلم را بُرده باشد

 

مثل لب دریا عطش می آورد باز

عشقی که آب از بوسه هایت خورده باشد

 

وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست

بگذار عشقت خنجری بر گُرده باشد

 

 

فرقی ندارد آشیانی هست یا نه

در چشم گنجشکی که جفتش مُــرده باشد

 

آیینه در آیینه در آیینه ها... تو....

نشکن! فقط بگذار ماتم برده باشد

 

گاهی صدایم کن که این دیوانه ناگاه

در خواب آغوش تو جان نسپرده باشد...!

 

اصغر معاذی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:44 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

تعداد کل صفحات : 118 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >
درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:79316

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396