باور نمیکنم که شبی باورم کنی
در نامه ای نخوانده مگر از بََرم کنی
از ساقه ھای درد بچینی تن مرا
در باغ سیب خاطره ھا نوبرم کنی
در سجده گاه عشق نمازم شکسته تا
با قبله گاه جان و تنت کافرم کنی
در التھاب پیله ی پروانگ ِی خود
با یک پری باکره ھمبِسترم کنی
پروانه ات شدم که بسوزم بخند تا
با شعله ھای یکسره خاکسترم کنی
این کھنه درد وقت علاجش رسیده است
باید شبی دوباره مرا از برم کنی
هما تیمور نژاد