آرزو به دل موندم تو بچگییام وقتی میرفتم تو کوچه بازی کنم یه بارم مامان بابای من بیان صدام بزنن : نوید جان بیا خونه عزیزم ،دیگه دیر وقته !
همش یکی یکی ننه بابای دوستام میومدن بچه هاشونو میبردن ، منم آخرین نفر( دیگه مجبور بودم )میرفتم خونمون ، به جااااااااااان خودم
شده بودم شبح شب !!!