داستان های بحارالانوار ، سر مقدس امام حسین و مجلس شراب و شام
وقتی سر مقدس حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام آوردند. یزید دستور داد سفرهی غذا انداختند و با اطرافیان خود مشغول خوردن غذا و نوشیدن شراب شدند.
پس از فراغت دستور داد سر مقدس امام حسین را زیر تخت گذاشتند.
آنگاه امر کرد بساط شطرنج چیدند. یزید با دوستان خود شطرنج بازی میکرد، در آن حال از حسین (علیه السلام) و خاندان پیغمبر سخن میگفت و مسخره میکرد.
سپس حضرت میفرماید:
فمن کان من شیعتنا فلیتورع عن شرب الفقاع و لعب الشطرنج؛
هر کس از شیعیان ما است باید از شرابخواری و شطرنج بازی خود داری کند. کسی که چشمش به شراب یا شطرنج افتاد به یاد ابا عبدالله حسین افتاد و یزید را لعنت کند، خداوند با این کار گناهش را میبخشد اگر چه به تعداد ستارگان باشد(77).
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
علی علیه السلام وارد بازار بصره شد، دید مردم سرگرم خرید و فروشند، بر غفلت مردم سخت گریست. سپس فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اباذر میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام حسین (علیه السلام) هنگام حرکت به سوی کربلا فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شخصی از اویس قرنی(134) پرسید: حالت چگونه است نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
عصر خلافت امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) بود که حضرت در مسجد اعظم کوفه در منبر برای مردم سخن میگفت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در یکی از سالها امام حسن و امام حسین (علیه السلام) با عبدالله بن جعفر به قصد حج از مدینه بیرون شدند، در بین راه زاد و توشه را گم کردند و گرسنه و تشنه به خیمهی پیر زنی رسیدند و از وی آب خواستند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شریح قاضی (20) میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی عدهای از یاران فقیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جمله: سلمان، ابوذر، صهیب، عمار و خباب، در کنار آن حضرت گرد آمده بودند. گروهی از بزرگان و سرمایه داران قریش نزد رسول خدا آمده، گفتند: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در جنگ صفین دو نفر از اصحاب شجاع و با وفای حضرت علی (علیه السلام) به نام حجر بن عدی و عمرو بن حمق به مردم شام لعن ناسزا میگفتند: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که سربازان اسلام با رومیان میجنگیدند ابو ایوب انصاری(151) در میان آنان بود یک وقت او را در نزدیکی دریا دیدند پرسیدند ابوایوب چه حاجتی داری نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
هنگامی که حاج علی بغدادی محضر امام زمان عج رسید، سوالاتی پرسید، از جمله عرض کرد: کسانی که روضهی امام حسین را میخوانند، میگویند: سلیمان اعمش نزد شخصی رفت و دربارهی زیارت سید الشهداء پرسید که چگونه است؟ او در جواب گفت: زیارت سید الشهداء بدعت است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شخصی از امیرمومنان علی علیه السلام پرسید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی یکی از دشمنان اسلام به نام ابی پسر خلف قطعه استخوان پوسیدهای را نزد پیامبر اسلام آورد. (به خیال خود میتواند سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را درباره معاد، با آن باطل کند.) و آن را در دست خود نرم کرد و در فضا پراکنده ساخت و گفت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن مسعود که یکی از دانشمندان اصحاب رسول اکرم بود روزی وارد اتاق پیغمبر (صلی الله علیه و آله) شد، در حالی که حضرت روی حصیر خوابیده بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 داستان های بحارالانوار ، سخنان علی در بازار
ای بندگان دنیا! روزها برای معاملههای خود قسم یاد میکنید، شبها در بستر میخوابید، در شبانه روز از آخرت غافلید، پس چه وقت برای آخرت خود توشه بر میگیرید، و در امر معاد فکر میکنید.
مردی به حضرت گفت: چه کنیم به تأمین مخارج زندگی نیازمندیم.
حضرت فرمود: تأمین زندگی از راه حلال آدمی را از آخرت باز نمیدارد، و چنانچه قصد احتکار و جمع آوری دنیا داشته باشی، هرگز عذرت پذیرفته نیست.
مرد گریه کنان برگشت و رفت.
حضرت او را صدا زد و فرمود: برگرد بیشتر توضیح بدهم.
آن مرد برگشت. امام علیه السلام فرمود:
بدان ای بنده خدا! هرکس در این جهان برای آخرت تلاش کند پاداشش در آن دنیا بر او پرداخت میگردد، و هرکس در دنیا فقط برای دنیا کار کند در فکر آخرت نباشد، مزدش در جهان آخرت آتش جهنم خواهد بود.
سپس این آیه را خواند:
و اما من طغی و اثر الحیاة الدنیا فان الجهیم هی الماوی: هر کس از حکم خدا سرکش و طاغی شد، و زندگی دنیا را برگزید، دوزخ جایگاه اوست(49).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، سخنان حکمتآموز
به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم: به من سفارش فرما.
حضرت فرمود:
تو را سفارش میکنم پرهیزگار باش، پرهیزگاری سر آمد تمام کارهای نیک است.
عرض کردم: افزون فرما.
فرمود: به پایین دست خود نگاه کن، به بالادست خود ننگر، زیرا در این صورت در تنگنای نعمت قرار نمیگیری.
- یا رسول الله! اضافه فرما.
- پیوند با خویشاوندان کن، اگر چه آنان قطع صله رحم کنند.
- بیشتر فرما.
- تهی دستان و همنشینی با آنان را دوست بدار.
- اضافه فرما.
- حق را بگو اگرچه تلخ باشد.
- افزون فرما.
- در راه خدا از سرزنش کننده هراس نداشته باش.
سپس فرمود: بس است آدمی را از لحاظ عیب که در او سه خصلت باشد:
1. عیبهای مردم را بشناسد و از عیب خود بی خبر باشد.
2. برای مردم بد بداند، عیبی را که در خودش باشد.
3. همنشین خویش را بی جهت آزار دهد.(19)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، سخنان بیدار کنندهی امام حسین
راستی این دنیا دگرگون و ناشناس شده و خوبی هایش رفته و چیزی از آن باقی نمانده مگر ته ماندهای که بر ته کاسه نشیند و جز زندگی بی ارزش همچو چراگاه خطرناک.
مگر شما نمی بینید که به حق عمل نمیکنند و از باطل دست نمیکشند در چنین حال باید مومن دل به مرگ ببندد و به دیدار پروردگار رغبت کند.
فانی لا اری الموت الا الحیاة و الحیاة مع الظالمین الا برما(75)؛
به راستی که من مرگ را جز زندگی ابدی، و زندگی را در این جهان با ستمگران جز بدبختی نمیبینم.
ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛
راستی مردم همه دنیا پرستند و دین بر سر زبان آنها آویزان است. تا دین برای آنها وسیلهی زندگی است آن را بر زبانها میچرخانند. هنگامی که به بلا آزمایش شدند، دین داران کم خواهند بود(76).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، سخنان ارزنده اویس قرنی
اویس در پاسخ گفت: چگونه میشود حال کسی که وارد صبح میشود امید ورود به شب را ندارد و آنگاه که شب میکند امید دیدن صبح را ندارد او را مژدهی بهشت دادند ولی برای بهشت شدن کاری نمیکند و از آتش دوزخ ترساندهاند ولی از عوامل گرفتاری آتش پرهیز نمیکند به راستی در دنیا مرگ و مشکلات آن را یادآوری گرفتاریهای پس از مرگ و روز قیامت، برای مؤمن شادی نمیگذارد با پرداخت حقوق الهی، طلا، و نقره برای ما نمیماند دفاع از حق دوستی برای انسان نمیگذارد
هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر میکنیم به ما فحش میدهند مجرم و گناهکار میدانند و در این راه افراد فاسد را دور خود جمع کرده و از آنان کمک میگیرند
ولی ولله یمنعنا ذاللک ان نقوم فیهم بحق الله به خدا سوگند! آنان با این طرفندها نمیتوانند مانع شوند و ما با تمام توان در راه پیاده کردن حق در جامعه خواهیم کوشید(135)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، سخن گفتن اژدها
ناگهان دیدند اژدهایی از طرف یکی از درهای مسجد وارد شد، مردم هجوم بردند که او را بکشند، امیرالمؤمنان (علیه السلام) سلام کرد. حضرت اشاره کرد بنشین تا خطبه تمام گردد، پس از پایان خطبه حضرت فرمود: تو کیستی؟
اژدها گفت: من عمرو و بن عثمان نماینده شما در میان جنیان هستم، پدرم از دنیا رفت و به من سفارش کرد به خدمت شما برسم و از دستورات آمدهام. هر امری فرمودید اطاعت میشود.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
تو را به تقوا و پرهیزگاری سفارش میکنم و اینکه بازگردی در میان جنیان جانشین پدرت باشی و تو را به عنوان نماینده خودم در میان آنها منصوب میکنم.
عمروبن عثمان برگشت و رفت طبق دستور امام در میان جنیان حکومت کرد.
جابر جعفی میگوید: این ماجرا را امام باقر (علیه السلام) نقل کرد، من به آن حضرت عرض کردم آیا عمرو بن عثمان نماینده علی، نزد شما هم میآید؟
حضرت فرمود: آری!(40)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، سخاوتمندان
پیرزن اشاره به گوسفندی که در گوشهی خیمه بود کرد و گفت: شیر این گوسفند را به دوشید و بنوشید. پس از آن غذا خواستند. پیرزن گفت:
به غیر از این گوسفند چیزی ندارم، او را سر ببرید و من وسایل را آماده میکنم تا برای شما غذا تهیه نمایم.
یکی از آقایان گوسفند را سر برید، پیرزن غذایی برای آنها تهیه نمود ایشان پس از صرف غذا و رفع خستگی، هنگامی که خواستند حرکت کنند گفتند:
ما چند نفر از طایفهی قریش هستیم اکنون به زیارت خانهی خدا میرویم وقتی که به مدینه برگشتیم، نزد ما بیا تا در مقابل این پذیرایی که از ما کردی به تو نیکی کنیم.
کمی از چادر فاصله گرفته بودند شوهر پیرزن آمد، بعد از دانستن قضیه به زن پرخاش کرد و گفت: وای بر تو! گوسفند را برای کسانی که نمیشناسی سر میبری و میگویی از قریش بودند.
پس از مدتی کوتاه زن و شوهر دچار فقر و بی نوایی شدند و در پی چاره، راه مدینه را پیش گرفتند. وارد مدینه که شدند، سرگینهای شتران را جمع کرده و میفروختند از این راه امرار معاش میکردند.
روزی امام حسن (علیه السلام) جلوی درب خانه ایستاده بود که ناگهان پیرزن از مقابل آن حضرت عبور کرد. حضرت او را دید و شناخت.
فرمود: ای کنیز خدا، مرا میشناسی؟
پیرزن: نه، نمیشناسم.
امام: من در سال فلان در روز فلان از مهمانان تو بودم.
پیرزن: پدر و مادرم به فدایت نمیشناسم.
امام: من شما را کاملاً میشناسم.
آنگاه به غلامش دستور داد هزار گوسفند از زکات برای پیرزن خرید و هزار دینار به او بخشید.
بعد او را نزد برادرش حسین فرستاد، آن حضرت نیز به اندازه عطای برادرش به آن زن بخشید.
سپس غلام، او را نزد عبدالله بن جعفر برد، او نیز دو هزار گوسفند و دو هزار دینار به آن زن بخشید.
پیرزن به محل خود بازگشت در حالی از ثروتمندان بود(68).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، ساده زیستی در اسلام
خانهای را به هشتاد دینار خریدم، به نام خود قباله کردم و گواهان بر آن گرفتم.
خبرش به امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید، مرا احضار کرد و فرمود:
ای شریح! شنیدهام خانهای به هشتاد دینار خریدهای و بر آن قباله نوشته و چند نفر گواه گرفتهای!؟
گفتم: آری، درست است.
امام علیهالسلام نگاه خشمگین به من کرد و فرمود:
شریح از خدا بترس به زودی کسی (عزرائیل) به سوی تو خواهد آمد. نه به قبالهات نگاه میکند و نه به امضای آن گواهان اهمیت میدهد و تو را از آن خانه حیران و سرگردان خارج میکند و در گودال قبرت میگذارد.
ای شریح! خوب تأمل کن! مبادا این خانه را از مال دیگران خریده باشی و بهای آن را از مال حرام پرداخته باشی؟ که در این صورت، در دنیا و آخرت خویشتن را بدبخت ساختهای.
سپس فرمود:
ای شریح! آگاه باش! اگر وقت خرید خانه نزد من آمده بودی برای تو قبالهای مینوشتم، که به خرید این خانه حتی به یک درهم هم رغبت نمیکردی من این چنین قباله مینوشتم: این خانهای است که بنده خوار و ذلیل، از شخص مردهای که آماده کوچ به عالم آخرت است، خریداری کرده که در سرای فریب (دنیا)، در محله فانی شوندگان و در کوچه هلاک شدگان قرار دارد، که دارای چهار حد است:
حد اول آن؛ به پیشامدهای ناگوار (آفات و بلاها) منتهی میشود.
و حد دوم؛ به مصیبتها (مرگ عزیزان و...) متصل است.
و حد سوم؛ به هوسهای نفسانی و آرزوهای تباه کننده اتصال دارد.
و حد چهارمش؛ شیطان گمراه کننده است و درب این خانه از حد چهارم باز میگردد.
این خانه را شخص فریفته آرزوها از کسی که پس از مدت کوتاهی میمیرد به مبلغ خارج شدن از عزت قناعت و داخل شدن در پستی دنیا پرستی خریده است... (21)
آری نگاه انسانهای وارسته نسبت به زندگی پست همین است.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، ژنده پوشان
یا رسول الله! اگر این ژنده پوشان را از اطراف خود دور کنی، ما نزد تو خواهیم آمد و سخنانت را شنیده و دستوراتت را خواهیم پذیرفت و از آمدن ما به نزد تو، مانعی جز این افراد چیز دیگری نیست.
آیهای خطاب به رسول خدا نازل شد که همیشه خود را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدا را میخوانند و رضای او را میطلبند وادار کن! و یک لحظه از آن فقیران چشم مپوش، که به زینتهای دنیا مایل شوی و هرگز با آنان که ما دلهای آنان را از یاد خود غافل کردهایم، و تابع هوای نفس خود شدند، و به تبهکاری پرداختند، پیروی مکن.
یعنی با اشراف و ثروتمندان ظالم و هوا پرست پیوندی نداشته باش.
پیامبر برخاست و به جست و جوی همان ژنده پوشان آمد و آنها را در آخر مسجد یافت که به ذکر خدا مشغول بودند، و چون به نزدشان رسید، فرمود:
سپاس خداوندی را که مرگ مرا نرساند، تا دستور دادم که خود را با مردانی از امت خود جا نکنم.
سپس فرمود: ای فقیران دیندار!معکم الحیات و معکم الممات زندگی ام با شما و مرگم نیز با شما باد.(19)
ای کاش! این فرهنگ در جامعه ما زنده می شد، مردم ارزشها را در معنویات میدانستند نه در مادیات.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، زیبا سخنی
این خبر به علی (علیه السلام) رسید. حضرت آنها را احضار نمود فرمود: زبان خود را کنترل کنید و از دشنام گویی پرهیز نمایید.
-مگر ما بر حق نیستیم و پیروان معاویه بر باطل نیستند؟
-آری، ما بر حق و آنها بر باطلند.
-پس چرا اجازه نمیدهی ما به آنان دشنام بگوییم؟
-من خوش ندارم که شما فحش دهنده و ناسزا گو شناخته شوید.
بلکه مناسب است به جای فحش و ناسزا، کارهای زشت آنها را فاش کنید و بگویید روش آنها چنین و چنان است و کارهایشان، این گونه و آنگونه است و به جای لعن و دشنام بگویید:
خدایا خونهای آنها و خونهای ما را حفظ کن و بین ما و آنانم صلح و سازش برقرار فرما، و آنان را از گمراهی هدایت فرما تا نادانشان حق را بشناسند و از انحراف و کج روی دست بکشند. انتخاب چنین روش را من بیشتر دوست دارم و برای شما نیز بهتر است. آن دو یار پاکباز گفتند: یا امیرالمؤمنین نصیحت شما را از جان و دل میپذیرم و شیوه تو را روش خود میسازیم.(28)
چقدر زیباست همه پیروان آن امام بزرگوار این شیوه را روش خود سازند و از فحش و ناسزا و حرفهای رکیک حتی به دشمنان بپرهیزند و زبان خویش را پاک نگه دارند.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، زیارتگاه ابوایوب انصاری در ترکیه
گفت: من دربارهی دنیای شما هیچ حاجتی ندارم ولی تقاضای من این است اگر مرگ من فرا رسید جنازهی مرا تا میتوانید به درون خاک دشمن ببرید و در آنجا دفن کنید چون من از پیامبر خدا (صله الله علیه و آله و سلم) شنیدهام که فرمود: یکی از نیکان اصحاب من نزد قلعه قسطنطیه (استانبول) دفن خواهد شد و امیدوارم من همان صحابی باشم
هنگامی که ابوایوب فوت کرد سربازان اسلام او را در تابوت گذاشتند و هر اندازهای پیشروی میکردند تابوت او را نیز همراه خود به جلو میبردند
قیصر (پادشاه روم) کسی را نزد مسلمانان فرستاد که بپرسد این تابوت چیست و چرا آن همراه خود به جلو میآورند.
مأمور قیصر نزدیک شد و ماجرای تابوت را پرسید
مسلمانان در پاسخ گفتند
در این تابوت جنازهای یکی از یاران پیامبر است که پیش از مردنش از ما خواسته او را در سرزمین شما به خاک بسپاریم و ما به وصیت او عمل خواهیم کرد
رومیان گفتند: وقتی که شما برگشتید ما جنازهی او را از خاک در میآوریم و جلوی سگها میاندازیم
سربازان اسلام گفتند
اگر او را از قبر بیرون بیاورید در کشورهای عربی دیگر هیچ نصرانی زنده نخواهد ماند و تمام کلیساها خراب خواهد شد
پس از دفن ابو ایوب بر سر قبر او بارگاهی ساخته شد و تاکنون شبها در آن چراغ روشن میشود و قبرش در کشور ترکیه زیارتگاه مردم است(152)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، زیارت امام حسین در شب جمعه
سپس در خواب کجاوهای را میان زمین و آسمان دید، پرسید: در آن کجاوه کیست؟
گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه کبری هستند.
پرسید: کجا میروند؟
گفتند: در این شب جمعه به زیارت امام حسین میروند. در آن لحظه دید ورقهای از کجاوه میریزد که در آن نوشته شده است.
امان من النار لزوار الحسین فی لیلة الجمعة؛ زائران امام حسین در شب جمعه، روز قیامت از آتش دوزخ در امانند.
حاج علی میگوید: به امام زمان عرض کردم: این حدیث صحیح است؟
حضرت فرمود: آری، هر کس در شب جمعه امام حسین را زیارت کند او از آتش جهنم در امان است(78).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، زنگ بیدار باش
بعد از امامان هدایت گران و چراغهای تابان تاریکی هاامامان معصوم بهترین خلق کیانند؟
حضرت در جواب فرمود:
العلما اذا صلحوا: علمایی که صالح اند و راه راست را میروند.
دیگری پرسید:
بدترین خلق خدا پس از ابلیس و فرعون و نمرود و پس از آن سه نفرخلیفه، چه کسانی هستند؟
امام علی علیه السلام در جواب فرمود:
العلما اذا فسدوا، هم المظهرون للا باطیل، الکاتمون للحقائق... اولئک یلعنهم الله و یلعنهم الا عنون الا الذین تابوا: علمایی فاسد که آشکار کننده باطلها و کتمان کننده حقیقتها هستند، خداوند بر آنان لعنت میکند و جن و انس و ملک نیز آنها را لعن میکنند، مگر آنها که توبه کنند.(52)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، زنده شدن مردگان
کدام قدرتی میتواند این استخوانهای پوسیده و خاک شده را از نو زنده کند! و کدام عقل آن را باور کند؟
خداوند متعال به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داد که در پاسخ او بگوید:
همان خدایی که در ابتدا این استخوانها را از خاک آفریده و زندگی به آن داده است، میتواند بار دیگر این استخوانهای پوسیده پراکنده را جمع کرده و زنده نماید.
و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قل من یحی العظام و هی رمیم قل یحیها الذی انشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم.
ابی پسر خلف میگوید: چه کسی میتواند این استخوانهای پوسیده را زنده کند؟
ای پیامبر ما! به او بگو همان کسی آن را زنده میکند که بار اول آن را آفریده و حیات و زندگی داد و او به هر آفریده شده آگاه است.(10)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، زندگی دنیا
همین که پیغمبر از خواب بیدار شد، ابن مسعود ملاحظه کرد اثر چوبهای خشک و زبر حصیر روی بدن پیامبر دیده میشود.
با مشاهده این وضع عرض کرد:
یا رسول الله! اگر صلاح است، برای اتاق خواب شما وسایل آسایش تهیه کنیم؟
حضرت فرمود:
ابن مسعود! وسایل آسایش این دنیا، برایم مهم نیست. زیرا من همانند مسافری هستم که پس از استراحت اندک در سایه درختی، به سوی مقصد حرکت کند.(4) اینجا خانه اصلی من نیست که در آبادی آن بکوشم.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))