وقتی که تقدیر آید تدبیر باطل گردد
زنی ساحره سعی مینمود که به سحر خود تقدیرات الهیه را بر هم زند، بادی بوزاند یا بارانی بباراند، دوستی را دشمن و دشمنی را دوست نماید و به فریب و دغل جیب و بغل اشخاص خالی و کیسه و انبان خود را پر میکرد، خلاصه پس از مدتی او را به تقصیری متهم و حکم قتل او از دیوان محاکمت صادر شد. وقتی که او را به مقتل میبردند زن همسایه گفت: تو اگر میتوانستی قضای یزدانی و تقدیر ربانی را تغییر دهی، چرا نمیتوانی حکم دیوانی و فتوای انسانی را برگردانی؟ تقدیر سبحانی از تدبیر انسانی البته کمتر نیست!
نتیجه
یکی از حکمتهای بالغه، پنهان داشتن امور آتیه است و بسیار خطا است که ما در تجسس و تفحص اموری برآییم که باید پنهان بماند؛ مثلا اطلاع از مرگ و بلیات ایام بعد چقدر بد است. لهذا ما نباید هیچ وقت گوش به فالگیر و طالع بین و رمال و منجم بدهیم که هر چه میگویند باطل و هر چه میکنند از عقل و شرع ممنوع است که فرمودهاند: المنجم کذاب.
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
نظرات
، 0
گویند قصابی مشغول کار و سرگرم بازار بود؛ سگ پاسبان دل گوسفند را بربود. قصاب از عقب او دوید به او نرسید. فریاد زد: ای حیوان نادان! مرا منتفع ساختی و خود را در ضرر انداختی، فایده اول و آخرت همین بود؛ بعد از این، چنین واقعه اتفاق نخواهد افتاد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
لاک پشتی را گویند که از باغ و گردش بوستان سیر، و آرزوی پرواز در هوا و تماشای جو سما در دلش جا گیر شده بود؛ وعده داد که هر که مرا در فلک پرواز با ملک همساز کند، یک قطعه لعل رمانی و بیست دانه در عمانی که در دهان دارم بر او واگذارم. عقاب متعهد شد که او را بی عذاب در میدان هوا سیران و در فضای بی منتهی طیران دهد و اجرش را بی زجر و تعطیل در همان جا تحویل گیرد. خلاصه آن حمال کودن آن بار سنگین را به گردن گرفته، به هوا اوج گرفت و به امید اجر و مزد گزاف آن کم پول پر لاف را به موج سحاب رسانید و مطالبه وجه موعود را به موعد معین نمود. آن مفلس کذاب از ادای وجه عاجز و مهلت را در شرع انور جایز دانست. عقاب بی تاب، لاک پشت درشت را مثل بار دین از گردن انداخته معلق زنان بر زمینش فرستاد و عقاب طلبکار نیز برای اخذ حق از عقبش پایین آمده، از اعضای پاره پاره در هم شکسته خورد شده او میخورد، باز مطالبه لعل و مروارید میکرد، بالاخره دهانش را کاوید و به جز زبان و دندان او لعل رمانی و در عمانی ندید، هنوز او را زیر دین خود میداند و دروغگوی لاف زنش میخواند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
منجمی را گویند، چشمش به بالا و پایش در پایین؛ یعنی خیالش در آسمان و کارش در زمین، با فکر دقیق طی طریق مینمود، در چاه عمیق افتاد. ناصحی شفیق به او گفت: ای رفیق! در مثل میگویند همه کاره هیچ است، اگر در راه میگذری و به ماه مینگری؛ در چاه میافتی؛ با یک دست دو هندوانه نتوان برداشت و با یک تیر دو نشانه نتوان زد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
سگی را روایت کنند که در خصوص مرغی، با گوسفندی منازعه داشتند. گرگ خونخوار و کرکس ستمکار را برای تصدیق و قضاوت تعیین نمودند. هنوز طرفین اظهار ما به النزاع را به عرض نرسانده و شهود نگذرانده بودند که فتوای حقانیت سگ صادر و نقد فی المجلس آن حکم را درباره پاره کردن گوسفند و تقسیم عادلانه بین مدعی و مصدق و قاضی در موقع اجرا گذاردند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند دهقانی در مزرعه خود، دام برای گرفتاری غاز و کلنگی که او را متضرر میساختند گذاشت هر روز یک یک و دو دو از ایشان در دام افتاده کشته میشدند، اتفاقا لک لکی در مصاحبت آنان بود، صید و قید گردید، دهقان به سر وقت آن دراز گردن نادان آمد، لک لک به جزع و فزع شروع کرد: که والله من غاز بد آواز و کلنگ بی فرهنگ نیستم، من مرغی هستم بی آزار و اذیت و زاهد خوش باطن، و نیت بار طاعت والدین را بر گردن مینهم و هنگام پیری ایشان را بر دوش گرفته به هر جا سیر میدهم. دهقان جواب داد که آنچه گفتی صحیح است و صریح و راست است و درست، لکن در میان رفیقان بد بودن بزرگترین علامت بدی است و البته مثل دیگران کشته شوی. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
ذغال فروشی را گویند، رختشویی را به همسایگی و همخانگی خود میخواند و از خوش سلوکی خود حکایتها بر زبان میراند. رختشو به تشکر و تصدیق لب گشود و اظهار امتنان نمود که آن چه فرمودید از روی تحقیق تصدیق میکنم که فوق آن بودهاید، لیکن معذرت میخواهم که از مضرت این مصاحبت و مرافقت آگاهم، هر چه را من سفید میکنم، شما سیاهیش مینماید و آنچه را که من لطیف سازم آن را کثیف میفرمایید، زحمت یک روزه به آنی و مرارت سالی به یک ساعت زایل شود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
در امثال آمده که اسبی با زین معرق و رکاب مرصع، شیهه زنان از کوچهای میگذشت؛ الاغی را دید که با پالان چرکین زیر بار سنگین لنگ لنگان میرود؛ آن حیوان مغرور بر آن حلیم صبور بانگ زد که دور شو ای بی خرد نادان که الان با خاک یکسان خواهی شد! آن بیچاره با عجله و شتاب و عجز و اضطراب، خود را به کنار کشید تا او بگذشت؛ چیزی نگذشت و طولی نکشید که از حوادث زمان یک چشم آن خود پسند جوان کور شد و از حسن و زیبایی مهجور گردید؛ لهذا اسب سواری یابوی باری و توسن سلطانی ستور پالانی گردید و ناز خوشی او به عراده کشی رسید! روزی آن خر مسکین رفیق قدیم را به آن حالت جدی ملاحظه نمود، نزدیک رفته سلامی کرد و احوالی پرسید که کجا رفت زین زرین و آن همه آرایش و تزیین؟ من با همه کودنی چون توسنی تو را آن روز نگریستم بر احوال امروزت گریستم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند زنبور، چون اراده داشت که به هر جا که نیش فرو برد آن محل را فاسد کند؛ لهذا خداوند هم به موجب اراده او، به او نیشی عطا نموده که به هر عضو فرو برد بر نیاید و در آن محل بماند تا جان هم به علاوه بر سر آن بگذارد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
روزی طاووسی خوش جمال، زیبا پر و بال، به شخصی شکایت از زشتی آواز خود مینمود؛ کهای کاش صوت من مانند مرغ شب آهنگ خوش آهنگ و قشنگ بودی تا مردم از استماع مقال من مثل مشاهده جمال من محفوظ و مسرور میشدند و من مفاد آیه نور علی نور میبودم؛ و حال آن که آن مرغ، جغدی است مهیب و خیلی بد ترکیب، بینی هلیده، چشم دریده، رنگ پریده، با گردن کوتاه، خیلی زشت رفتار، و بد نگاه، لکن آوازش مفرح روح است و مایه فتوح، دلربا و غم زدا و دلگشا، و آواز من بد نما و دلگزا و غم افزا است. آن شخص گفت: چرا شکر منظر لطیف نمیکنی که حیرت افزای همه عالم و محل تماشای بنی آدم است؟ آیا نمیدانی که هر مرغی را به صفتی ممتاز و به افتخاری گردن فراز نمودهاند؟ باز را به قوت و شجاعت. و طوطی را به نطق و فصاحت. و کبوتر را به رفق و فطانت. و تو را به جمال و ملاحت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند حوضی بی آب شد و دو وزغ بی منزل ماندند و به واسطه شدت گرما مجبور بودند که به محل نمناکی پناه برده جان بدر بردند؛ لهذا به اتفاق یکدیگر، مسافرت نموده، به گودال پر آبی رسیدند که الحق برای تعیش و سکونت ایشان فعلا نهایت مناسب را داشت. در هدایت نظر که غالبا فریبنده است، خواستند داخل شده، آبی بیاشامند و قدری بیارامند و شناوری به کام دل نمایند! وزغ بزرگتر گفت: ای برادر در حدیث است که: العجله من الشیطان و التانی من الرحمن. اندک تامل و تدبر کنیم که اگر این گودال آب، فردا مثل آن حوض، خشک و بی آب شود، آیا تدبیری برای بیرون آمدن داریم یا خیر؟ بعد از تفکر دانستند که اگر داخل شده بودند دیگر نمیتوانستند خارج شد؛ آن را گذاشتند و گذشتند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند دو خروس غیور به جهت ریاست به چند ماکیان، با یکدیگر آویختند و خون یکدیگر ریختند؛ عاقبت یکی غالب و دیگری مغلوب و مقهور شده، در بیغولهای مستور گشت و آن غالب مغرور به محل منیع و مقام رفیع بر آمد تا فتح نامه خود را به آواز جلی گوشزد اعالی و ادانی نماید. ناگاه عقاب گرسنه که بالای سرش در پرواز بود آوازش شنید و در محل بلندش دید، فی الفور مثل تیر شهاب از بالا پایین آمد و مانند موج او را به اوج برد. خروس متواری از آن بیغوله خاری بیرون خرامید و تاج سلطنت بر سر نهاد و بر تخت عزت بیارمید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند خری که حامل انواع اطعمه دروگران بود به مزرعه رسید و سبکبار بیارمید، در آنجا تودهای از خار سبز دید، از شدت گرسنگی و خستگی از آن میخورد و لذت فوق العاده میبرد و تفکرها میکرد و تحسرها داشت که این مردم نادان چرا این طعام لذیذ نظیف و خوراک لطیف را گذاشته بر خود و من زحمت میدهند و از راه دور غذا میآورند؛ همانا حکمت بالغه الهی چنین اقتضا نموده که قدر این نعمت عزیز را کسی نداند تا به جهت من بماند، تعالی شانه و جل برهانه. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند گرگ گرسنه بره فربهی را دید که از پستان بزی شیر میخورد و دنبال او میدود؛ آن ناصح بی غرض و آن طبیب بی مرض، آن طفل ساده لوح را مخاطب داشت کهای غافل کول و ای جاهل نامعقول، مادر حقیقی را گذاشته و دایه مجازی را به جای آن برداشتهای، مادرت اینک در آن رمه است و بهتر از همه! بره جواب داد که کلام شما را حمل بر غرض نمیکنم و از مرض نمیدانم، شاید چنان است که میفرمایید و راه راست است که مینمایید! لکن بنده از این بز مهر مادری دیدهام، لازم است که از او متابعت فرزندی نمایم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
کلاغی را گویند پاره پنیری به دست آورده بر شاخه درختی نشسته بود که آن را تناول کند؛ روباهی عیار، چشم بر آن لقمه دوخته که به حیلهای از او برباید، از پای درخت سر بالا کرد و سلامی گرم بداد و کلامی نرم فرستاد و تملقی با کمال تعلق گفت و چابلوسی با خاک بوسی بجا آورد؛ کهای طایر فرخ فال خوش پر و بال، و ای مرغ خوش مقال نیکو خصال، ای طوطی شیرین زبان، ای بلبل هزار دستان، فدای نوایت شوم، قربان صدایت گردم! به شیوه شهناز، به جهت این مشتاق، آهنگی بساز، تا روحم را تازه کنی و دلم را فرح بی اندازه بخشی. کلاغ خوش آواز، منقار از هم باز کرد که نغمهای ساز کند، پنیر از دهانش بیرون پرید، روباه منتظر پیش آمد و آن را برداشته و در دهان بگذاشت؛ حذاقت خود را پسندید و بر حماقت او خندید و گفت: ریشخند دردمندان فیل را خر میکند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 وقتی که پایت بلغزد، چشمت باز گردد
نتیجه
ما باید تجربه و امتحان را، به قیمت گران ابتیاع کنیم که ما را برای ایام آتیه مطلع میسازد. پس هر ضرر و نقصانی که بر ما وارد آید یا فریبی که میخوریم، نباید که افسوس خوریم؛ زیرا که آن عملی و حکمتی یافتهایم که در همه عمر به آن منتفع خواهیم شد.
ادامه ندارد
وعده کریم نقد است و موجود و وعده لئیم نسیه است و مفقود
نتیجه
شخص عاقل، باید قبل از دادن وعده، ملاحظه ادای آن را بنماید؛ اگر وفا نمیتواند نمود، وعده ندهد و خود را بد نام و منفعل و او را دشمن و سرگردان نکند. چقدر این فقره امروز در متمولین شیوع دارد؛ به این واسطه در انظار مساکین خوارند و به افواه عموم گرفتار؛ لهذا ما قبل از ملاحظه ایفا، وعده ندهیم و خلف ننماییم.
ادامه ندارد
هیچ کارت تکمیل نشود تا یکدل نشوی
نتیجه
یک عمل کامل از دو کار ناقص بهتر است، همیشه باید سعی بکنیم در یک شغل تا به سر حد کمال برسیم، زیرا همیشه استاد یک فن، مشهور و معروف دنیا میشود و نادر است که یک نفر بتواند علوم و صنایع متعدد را تکمیل نماید؛ شخص بوالهوس هرگز کامل نمیشود.
ادامه ندارد
همه کس به جهت منفعت خود کار میکند
نتیجه
قاضی یا مصدق در حکمی که برای خود او منفعت داشته باشد تصدیق مینمایند. پس ما باید همیشه به نوعی رفتار نماییم که خود را محتاج ثالث نکنیم.
ادامه ندارد
همنشینی با بدان پیوسته است به خاری و خاکساری
نتیجه
برای همه اشخاص خصوصا اطفال، هیچ چیز بدتر از مصاحبت و معاشرت بدان نیست، همچنان چیزی بهتر از مؤانست و مؤالفت نیکان نخواهد بود، چنان که مولوی میفرماید:
تا توانی میگریز از یار بد - یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند - یار بد بر جان و بر ایمان زند
و این معلوم است که اگر انسان بالطبع نیک باشد با بدان هرگز انس نگیرد، چنان که گفتهاند:
کبوتر با کبوتر باز با باز - کند همجنس با همجنس پرواز
پس ما باید همنشینی اختیار کنیم که از ما داناتر و متدینتر باشد، سعدی گوید:
همنشین تو از تو به باید - که تو را عقل و دین بیفزاید
ادامه ندارد
هم نشینی با نادان زحمت و تعب است
نتیجه
همچنین همنشین بد اخلاق، شخص را فاسد و بازار یک عمر را کاسد مینماید. احتراز از مصاحب ناجنس خیلی لازم است؛ پس ما باید همواره سعی کنیم که معاشر و رفیق خوش اخلاق کامل به جهت خود انتخاب نماییم، تا به توسط محاسن او قبایح خود را اصلاح کنیم.
صحبت نیکانت از نیکان کند - نیک چون با بد نشیند بد شود
ادامه ندارد
هلاک مرد در خود پسندی است
تکبیر عزازیل را خار کرد - به زندان لعنت گرفتار کرد
نتیجه
غرور و شرمندگی لازم و ملزوم یکدیگرند و تواضع و رفعت عاشق و معشوق هم، چنان که گفتهاند: هر که خود را از آن چه هست برتر داند، او را مردم از آن چه هست پستتر دانند و هر که خود را از آن چه هست پستتر شمارد، او را از آن چه هست برتر شمارند.
ادامه ندارد
هلاک زنبور در گزیدن اوست
نتیجه
ممکن نیست که شخصی اذیت کند و اذیت کرده نشود. پس ما نباید هیچ وقت، آزار شخصی را در خاطر بگذرانیم، که البته همان صدمه عاید ما خواهد گردید.
ادامه ندارد
هرگاه از اذیت خاری چشم نپوشی، هرگز خشنود نشوی
پس باید شاکر باشی که اسباب خشنودی و سرور است، نه شاکی که باعث دلتنگی و نفور.
نتیجه
هر یک از افراد موجودات، دارای خاصیتی مخصوص و هر کدام از آحاد کاینات، صاحب صفت محسوس است؛ یکی را علم دادند و دیگری را حلم. یکی را توانا نمودند و دیگری را دانا. یکی را جمال بخشیدند و دیگری را کمال. یکی مظهر غنا است و یکی مصدر عطا.
جهان را خط و خال و چشم و ابروست - که هر چیزی به جای خویش نیکوست
پس باید به مقدرات الهی راضی باشیم، لیکن در تحصیل اخلاق حمیده و اطوار پسندیده به قدر مقدور سعی نماییم، زیرا که خداوند غفور، ما را به تحصیل آن مامور فرموده و معلوم است که تکلیف به مالایطاق نفرموده است؛ والله اعلم.
ادامه ندارد
هرچه یکبار دیدی باز هم ملاحظه کن
نتیجه
تفکر و ملاحظه عاقبت قبل از شروع، در عمل و کار، بسیار لازم است. عجله و پشیمانی، همیشه با یکدیگر ملازم است. نظامی فرماید:
کامه وقت ار چه از جان خوشتر است - عاقبت اندیشی از آن خوشتر است
پس ما باید در هیچ کاری تعجیل نکنیم و تا نفهمیم و نسنجیم و مشورت ننماییم دست به کاری نزنیم.
ادامه ندارد
هر که گمان کند که او را روزگار سلامت میگذارد مجنون است
نتیجه
غرور و نخوت مثل اسب وحشی صاحب خود را به خاک هلاک میاندازد و حوادث ایام مانند طوفان هوا است که به ناگاه خود را ظاهر میسازد. پس ما نباید به خوشبختی خود مغرور و به عزت موجوده مسرور شویم، مبادا سیل فتن و محن به منزلگاه ما در کار عبور باشد و ما در خواب غرور باشیم.
ادامه ندارد
هر که رای خود پسندد در خطا افتد و هر که به عقل خود کفایت کند بلغزد
نتیجه
مردم در طبیعت و سریرت چنان مختلفند که در صورت و هیات؛ لهذا ممکن است که چیزی به جهت شخصی قوت جانفزا باشد و برای دیگری سم جانگزا. همچنین در عقاید و آراء کل حزب بما لدیهم فرحون: هر طایفه به آنچه دارند شادند.
پس نباید ما خود پسند و متکبر باشیم و برای خود مغرور؛ هر مطلبی را باید بسنجیم و در صحیح و سقیم آن تفکر و تدبر نماییم، بعد از دقت و درک، آن را قبول کنیم، عقلا گفتهاند: تامل ثم تقبل: فکر کن پس قبول کن.
ادامه ندارد
هر که حق منعم خود را تشکر ننماید شکر خدا را ننموده است
گرگی که مرا شیر دهد میش من است - بیگانه اگر وفا کند خویش من است
نتیجه
صفت وفا و حق شناسی از صفات مستحسنه است و اشخاص بی وفا که پاس حقوق ولی نعمت خود را ندارد، در نظر ارباب خبرت و بصیرت از سگ پست تراند.
ادامه ندارد
هر که تو را زیاده از مرتبه ات بلند کند از او بپرهیز
نتیجه
اغلب مردم به واسطه تمجید و تحسین متملقان، اخلاق حسنه خود را از دست میدهند و ملتفت نیستند. بعضی نیز به واسطه چابلوسی دیگران، فریبهای فاحش میخورند؛ لهذا ما باید به مدح و ذم مردم ناظر نباشیم، ملاحظه حسن و قبح اعمال خود را بنماییم که زنگی به نام کافور سفید نشود و بید به لقب مجنون از مقام خود نرود.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))