تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 11:22 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

‌    ‌نويسنده: نديم‌ مالك‌         
‌    ‌مترجم: سيداسحاق‌ علوي‌

رشد و توسعة‌ مباحث‌ اقتصاد اسلامي، ارائة‌ نظريه‌هاي‌ علمي‌ و كاربردي‌ مختلف‌ از ناحية‌ انديشمندان‌ مسلمان، گرايش‌ محافل‌ علمي‌ بين‌المللي‌ به‌ آموزه‌هاي‌ اقتصادي‌ اسلام‌ و به‌ رسميت‌ شناخته‌ شدن‌ برخي‌ از آن‌ها در مجامع‌ رسمي‌ اقتصادي‌ و موفقيت‌ عملي‌ آن‌ها در عرصه‌هاي‌ واقعي، اين‌ عقيدة‌ صد ساله‌ را كه‌ نظام‌ سرمايه‌داري‌ تنها راه‌ رشد اقتصادي‌ است، به‌ چالش‌ جد‌ي‌ فراخواند. فقهايي‌ كه‌ تا چندي‌ پيش‌ از باب‌ اضطرار و ضرورت‌ به‌ جريان‌ برخي‌ از ابزارهاي‌ مالي‌ خلاف‌ شرع‌ تن‌ مي‌دادند، امروزه‌ توجيهي‌ براي‌ اين‌ كار نمي‌بينند.
‌    ‌نوشته‌ حاضر يكي‌ از نمونه‌هاي‌ اين‌ تحول‌ است. فقهاي‌ پاكستان‌ كه‌ تا سال‌ 2000 ميلادي‌ از باب‌ ضرورت‌ و به‌ حكم‌ ثانوي‌ ربا را تجويز مي‌كردند، طي‌ نشستي‌ با استناد به‌ يافته‌هاي‌ علمي‌ اقتصادانان‌ مسلمان‌ و ابزارهاي‌ مالي‌ ارائه‌ شده‌ توسط‌ آنان، ضرورت‌ ربا را منتفي‌ دانسته، حكم‌ به‌ لزوم‌ تغيير نظام‌ مالي‌ داده‌اند و مسئولان‌ اقتصادي‌ را موظف‌ كرده‌اند تا ژوئن‌ 2002، نظام‌ مالي‌ اسلامي‌ را جايگزين‌ نظام‌ ربوي‌ كنند.
‌    ‌نشريه‌ اينترنتي‌IslamiQ.com  دربارة‌ اين‌ تحول‌ با دكتر عثماني‌ كارشناس‌ فقه‌ و عضو فعال‌ كميسيون‌ بانك‌ دولتي‌ پاكستان‌ مصاحبه‌اي‌ كرده‌ است‌ كه‌ هم‌ از تصميم‌ جد‌ي‌ مسئولان‌ بر انجام‌ اين‌ تغيير حكايت‌ مي‌كند و هم‌ نشان‌ مي‌دهد دولت‌ پاكستان‌ براي‌ انجام‌ تغييرات، شورايي‌ متشكل‌ از فقها و انديشمندان‌ اسلامي‌ تشكيل‌ داده‌ است‌ كه‌ با طرح‌ها و نظارت‌هاي‌ خود جريان‌ اسلامي‌ كردن‌ اقتصاد را زير نظر دارند. اين‌ دو نكته‌ براي‌ مسئولان‌ كشور جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ نيز قابل‌ تأمل‌ است.
‌    ‌اقتصاد پاكستان‌ بر سر دوراهي‌ است. از يك‌ سو، با بدهي‌ هنگفت‌ داخلي‌ و خارجي، براي‌ تأمين‌ كسري‌ بودجه‌ روبه‌روست‌ و از سوي‌ ديگر، در حال‌ دگرگوني‌ عمده‌اي‌ است‌ كه‌ از طريق‌ آن‌ نظام‌ فعلي، به‌ شيوة‌ منطبق‌ با شريعت‌ تغيير مي‌يابد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 11:13 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : معرفی کتاب

‌    ‌براي‌ اين‌ شماره‌ كتاب‌ الگوي‌ تخصيص‌ درآمد و رفتار مصرف‌كننده‌ مسلمان‌ نوشته‌ حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ سيدرضا حسيني‌ در نظر گرفته‌ شده‌ كه‌ در سومين‌ همايش‌ آثار برگزيده‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ كتاب‌ برگزيده‌ اقتصاد اسلامي‌ شناخته‌ شده‌ است.

‌    ‌نام‌ كتاب: الگوي‌ تخصيص‌ درآمد و رفتار مصرف‌كننده‌ مسلمان‌
‌    ‌نام‌ مؤ‌لف: سيدرضا حسيني‌
‌    ‌ناشر: پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و انديشه‌ اسلامي‌
‌    ‌تاريخ‌ انتشار: پاييز 1379
‌    ‌قطع: وزيري‌
‌    ‌تعداد صفحات: 254 صفحه‌
‌    ‌قيمت: 13000 ريال‌

خلاصه‌ مطالب‌
‌    ‌رفتار تخصيص‌ درآمدي‌ افراد چه‌ در ناحية‌ مخارج‌ مصرفي‌ و چه‌ در ناحية‌ مشاركت‌هاي‌ اجتماعي‌ و يا پس‌انداز و سرمايه‌گذاري، در اقتصاد امروز اهميت‌ زيادي‌ دارد. مصرف‌ لازمة‌ حفظ‌ و تداوم‌ زندگي‌ است‌ و مشاركت‌هاي‌ اجتماعي‌ افراد، كارآترين‌ شيوة‌ تعديل‌ در توزيع‌ درآمدهاست. منشأ پس‌انداز و سرمايه‌گذاري‌ نيز همين‌ رفتار است. افزون‌ بر اين، تحليل‌ رفتار مصرف‌كننده‌ زيربناي‌ نظريه‌ تقاضا و اولين‌ پاية‌ تحليل‌هاي‌ اقتصاد خرد است.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 11:11 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد


‌    ‌سيدعبدالحميد ثابت‌
مقدمه‌
امروزه‌ مباحث‌ اقتصادي، گسترش‌ چشمگيري‌ يافته‌ است‌ و در هر بحث‌ اقتصادي‌ مفاهيم‌ و موضوعات‌ بسياري‌ مطرح‌ مي‌گردد كه‌ آشنايي‌ با آن‌ها شرط‌ نخست‌ در فهم‌ مباحث‌ است. از جمله‌ اين‌ مفاهيم‌ مي‌توان‌ به‌ تنزيل‌ اشاره‌ نمود كه‌ امروزه‌ جايگاه‌ خاصي‌ يافته‌ و ازجهت‌ علمي‌ و كاربردي، مورد توجه‌ ويژه‌ قرار گرفته‌ است. اين‌ مقاله‌ تلاشي‌ است‌ هر چند مختصر در جهت‌ تشريح‌ اجمالي‌ آن‌ كه‌ اميد است‌ مورد توجه‌ صاحب‌نظران‌ به‌ويژه‌ محققين‌ رشته‌ اقتصاد قرار گيرد و با بحث‌ و تبادل‌نظر و ارائه‌ ديدگاه‌ها، در ارتقاي‌ علم‌ و دانش‌ و پيشرفت‌ و تعالي‌ كشور گام‌هايي‌ برداشته‌ شود.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 11:11 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

‌علي‌اصغر هادوي‌نيا

مقدمه‌
فرهنگ‌ غني‌ اسلامي‌ با برانگيختن‌ انگيزه‌هاي‌ معنوي‌ درصدد تنظيم‌ رفتارهاي‌ اقتصادي‌ در جهت‌ رفع‌ نيازهاي‌ اجتماعي‌ است. در اين‌ ميان‌ شايد قرض‌الحسنه‌ تنها موردي‌ است‌ كه‌ در مقام‌ پاداش‌ از صدقه‌ پيشي‌ مي‌گيرد؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ پيامبر اكرم6، مي‌فرمايند:
شب‌ معراج‌ بر درب‌ بهشت، اين‌ نوشته‌ را ديدم: صدقه‌ به‌ ده‌ برابر و قرض‌ به‌ هجده‌ برابر پاداش‌ داده‌ مي‌شود.1

‌    ‌جالب‌ اين‌ كه‌ اين‌ ترغيب‌ يك‌ طرفه‌ نيست، شارع‌ مقدس‌ همان‌طور كه‌ جامعه‌ را به‌ قرض‌ دادن‌ تشويق‌ كرده‌ قرض‌ گيرنده‌ را نيز تشويق‌ مي‌كند كه‌ به‌ موقع‌ آن‌ را برگرداند:
همة‌ گناهان‌ شهيد مورد بخشش‌ قرار مي‌گيرد، غير از دين‌ او كه‌ تا زمان‌ پرداخت‌ هم‌چنان‌ مانع‌ از داخل‌ شدن‌ او به‌ بهشت‌ مي‌گردد.2
‌    ‌تصحيح، تكميل‌ و توسعة‌ قرض‌الحسنه‌ در جامعة‌ اسلامي‌ به‌ معناي‌ قدم‌ برداشتن‌ در جهت‌ تحقق‌ مهم‌ترين‌ هدف‌ نظام‌ اقتصاد اسلامي‌ يعني‌ اعتلاي‌ معنويت‌ در سطح‌ كلان‌ مي‌باشد.

‌    ‌اهميت‌ قرض‌ (بدون‌ ربا) را بايد در دو نكتة‌ اساسي‌ جست‌وجو نمود: نخست‌ اين‌كه‌ حرمت‌ ربا يكي‌ از اصول‌ ثابت‌ نظام‌ اقتصاد اسلامي‌ است‌ و قرض‌ و مشاركت‌ به‌ عنوان‌ دو بديل‌ جهت‌ حذف‌ ربا، در اين‌ نظام‌ مطرح‌اند، پس‌ قرض‌ مي‌تواند يكي‌ از عناصري‌ باشد كه‌ بستر مناسبي‌ را جهت‌ شكل‌گيري‌ نظام‌ اقتصاد اسلامي‌ مهيا نمايد. ديگر اين‌ كه‌ معمولاً‌ در دوران‌ جواني‌ شرايط‌ تهيه‌ درآمد آسان‌ نيست‌ و قرض‌ نقش‌ اساسي‌ در تثبيت‌ و تنظيم‌ رفتار مصرفي‌ فرد دارد.
‌    ‌اكنون‌ با در نظر گرفتن‌ وضعيت‌ كنوني‌ اقتصاد ايران‌ كه‌ با جمعيت‌ كاملاً‌ جوان‌ روبه‌روست، اهميت‌ قرض‌ از جهت‌ اقتصاد ملي‌ نيز آشكار مي‌گردد. البته‌ در اقتصاد ايران‌ نهادهايي‌ وجود دارند كه‌ به‌ اين‌ امر مهم‌ پرداخته‌اند، اما با توجه‌ به‌ دلايلي‌ مانند عدم‌ هماهنگي‌ لازم‌ و عدم‌ به‌كارگيري‌ ابزارهاي‌ كارآمد، به‌ استفادة‌ كامل‌ از ظرفيت‌هاي‌ موجود موفق‌ نشده‌اند. بنابراين‌ دستيابي‌ به‌ يك‌ طرح‌ منسجم‌ و منطقي‌ كه‌ بتواند در جهت‌ هماهنگي‌ نهادهاي‌ مزبور با توجه‌ به‌ اهداف‌ خاص‌ هر يك‌ گام‌ بردارد، ضروري‌ به‌ نظر مي‌رسد. به‌ عبارت‌ ديگر، معرفي‌ ابزارهاي‌ مناسب‌ كه‌ بتواند گردش‌ پول‌ را از جهت‌ جمع‌آوري، تخصيص‌ و بازپرداخت‌ به‌ موقع، تضمين‌ نمايد، به‌ عنوان‌ مهم‌ترين‌ موضوع‌ در گسترش‌ اين‌ فعاليت‌ اقتصادي‌ بايد مورد عنايت‌ قرار گيرد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:36 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد ایران


  از مباحثي‌ كه‌ در دهه‌هاي‌ گذشته‌ مطرح‌ بوده‌ و امروزه‌ موضوع‌ اصلي‌ محافل‌ علمي‌ و مراكز سياستگذاري‌ و تصميم‌گيري‌ مي‌باشد، پديدة‌ جهاني‌ شدن‌ يا جهاني‌سازي‌ است‌ كه‌ انديشمندان‌ و سياستگذاران‌ ما نيز از اين‌ دغدغه‌ مستثنا نمي‌باشند. در اين‌ شماره‌ مقولة‌ "جهاني‌ شدن" در ارتباط‌ با منافع‌ ملي‌ ايران‌ را به‌ بحث‌ گذاشته، ديدگاه‌هاي‌ اساتيد گرامي‌ آقايان: دكتر مرتضي‌ قره‌باغيان، حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ محمدرضا مالك‌ و دكتر فرشاد مؤ‌مني‌ را جويا مي‌شويم.   پديدة‌ جهاني‌ شدن‌ و به‌ تعبيري‌ جهاني‌سازي‌ را چگونه‌ تحليل‌ مي‌كنيد؟

O دكتر قره‌باغيان: جهاني‌شدن‌ يا جهاني‌سازي، ترجمه‌Globalization  است. به‌ نظر مي‌رسد با توجه‌ به‌ معادل‌هاي‌ فارسي‌ كلمات‌ Modernization (نوسازي)  Privalization(خصوصي‌سازي) و Liberalization (آزادسازي) براي‌ation zGlobali نيز معادل‌ فارسي‌ جهاني‌سازي‌ مناسب‌تر باشد. جهاني‌ شدن‌ يا جهاني‌ سازي‌ ابعاد مختلفي‌ مانند جهاني‌ شدن‌ فرهنگ، ارتباطات، اقتصاد و سياست‌ دارد. مارتين‌ آلبرو، جهاني‌ شدن‌ را به‌ فرآيندهايي‌ تعريف‌ مي‌كند كه‌ بر اساس‌ آن‌ تمام‌ مردم‌ جهان‌ در جامعه‌ واحد و فراگير جهاني‌ به‌هم‌ پيوند مي‌خورند. مانوئل‌ كاستلز، جهاني‌شدن‌ را نوعي‌ جامعه‌ شبكه‌اي‌ مي‌داند كه‌ در ادامه‌ حركت‌ سرمايه‌داري، پهنه‌ اقتصاد، جامعه‌ و فرهنگ‌ را در بر مي‌گيرد. جهاني‌شدن‌ بيش‌ از همه‌ در حوزه‌ اقتصاد به‌ وقوع‌ پيوسته‌ و بدون‌ شك، انقلاب‌ ارتباطات‌ به‌ تسريع‌ آن‌ در اين‌ حوزه‌ كمك‌ بسيار كرده‌ است. به‌ عقيده‌ مايگل‌ نانوز، جهاني‌شدن‌ عمدتاً‌ پي‌آمد يك‌ انفجار تكنولوژيك‌ است‌ كه‌ همزمان‌ در كامپيوتري‌ كردن‌ امور، ارتباطات‌ از راه‌ دور و حمل‌ و نقل‌ سريع‌ مشاهده‌ مي‌شود.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:34 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

‌    ‌مجيد رضائي‌
مقدمه‌
سرمايه‌گذاري‌ از اساسي‌ترين‌ مباحث‌ اقتصادي‌ است. بدون‌ آن، توليد شكل‌ نمي‌گيرد و ثروت‌ تحقق‌ نمي‌يابد. عدالت‌ و توزيع‌ مناسب‌ ثروت، زماني‌ معنا مي‌دهند كه‌ ثروت‌ ايجاد شده‌ باشد. البته‌ توزيع‌ منابع‌ اوليه‌ ثروت‌ طبيعي‌ بر توليد و سرمايه‌گذاري‌ تقدم‌ دارد، به‌ همين‌ خاطر مكتب‌ اقتصادي‌ اسلام‌ به‌ توزيع‌ قبل‌ از توليد نگاه‌ ويژه‌اي‌ دارد و مجموعه‌ قوانين‌ و مقررات‌ شرعي، كيفيت‌ مالكيت‌ و بهره‌برداري‌ از ثروت‌هاي‌ طبيعي‌ را روشن‌ ساخته‌ است. پس‌ از شكل‌گيري‌ مناسب‌ و عادلانه‌ توزيع‌ ثروت‌هاي‌ طبيعي، نوبت‌ به‌ توليد ثروت‌ با انجام‌ سرمايه‌گذاري‌ مي‌رسد. توليد از تركيب‌ نهادة‌ انساني‌ و مادي‌ شكل‌ مي‌گيرد. سرمايه‌ انساني‌ عبارت‌ از برخورداري‌ از دانش، مديريت‌ و تجربه‌ مفيد است‌ و سرمايه‌ مادي، شامل‌ سرمايه‌ نقدي، تأسيسات، زمين‌ و مواد اوليه‌ مي‌شود. سرمايه‌ نقدي‌ را به‌ علت‌ امكان‌ تبديل‌ به‌ ديگر سرمايه‌هاي‌ مادي‌ مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ شاخص‌ سرمايه‌ مادي‌ قلمداد كرد. سرمايه‌ نقدي‌ با پس‌انداز، قرض‌گرفتن‌ و مشاركت‌ صاحبان‌ سرمايه‌ در امر توليد تحقق‌ مي‌يابد. توليدكننده‌ در جهت‌ رسيدن‌ به‌ هدف‌ اقتصادي‌ خود بر اساس‌ معيارهاي‌ مختلف، به‌ انجام‌ طرح‌ توليدي‌ خاصي‌ تصميم‌ مي‌گيرد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:34 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

‌    ‌سيدعباس‌ موسويان‌


لَقَد‌ أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيٍّنَاتِ‌ وَ‌أَنزَلنَا مَعَهُمُ‌ الكِتَابَ‌ وَ‌المِيزَ‌انَ‌ لِيَقُومَ‌ النَّاسُ‌ بِالقِسطِ؛1
ما رسولان‌ خودرابادلايل‌ روشن‌ فرستاديم‌ وبا آن‌ها كتاب‌ و ميزان‌ نازل‌ كرديم‌ تا مردم‌ به‌ عدالت‌ قيام‌ كنند.

مقدمه‌
مطالعه‌ تعاليم‌ اجتماعي‌ اسلام‌ و قرآن‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ هدف‌ شريعت‌ از واگذار نكردن‌ انسان‌ها به‌ حال‌ خود و طرح‌ نظام‌هاي‌ اجتماعي‌ ديني، تحقق‌ عدالت‌ اجتماعي‌ و حفظ‌ كرامت‌ انساني‌ و رشد و تعالي‌ انسان‌هاست. فيلسوف‌ بزرگ‌ اسلام، بوعلي‌ سينا در مورد نياز بشر به‌ نبوت‌ مي‌گويد: «انسان‌ داراي‌ زندگي‌ اجتماعي‌ است‌ و از وضع‌ قوانيني‌ كه‌ بتواند زندگي‌ اجتماعي‌ و بلكه‌ فردي‌اش‌ را بر اساس‌ عدالت‌ سامان‌ دهد و او را به‌ سعادت‌ شايستة‌ خود برساند، ناتوان‌ است. پس‌ بر خداوند لازم‌ است‌ كه‌ به‌ مقتضاي‌ حكمتش‌ انسان‌ را در اين‌ زمينه‌ هدايت‌ كند.»2
‌    ‌وضعيت‌ فعلي‌ جوامع‌ نيز نشان‌ مي‌دهد كه‌ برخي‌ كشورها گرچه‌ در رشد و شكوفايي‌ اقتصادي‌ موفق‌ بوده‌اند لكن‌ در بسط‌ عدالت‌ به‌ معنايي‌ كه‌ توضيح‌ خواهيم‌ داد مشكل‌ جد‌ي‌ دارند. براي‌ مثال، در آمريكا در سال‌ 1973 سهم‌ يك‌ پنجم‌ خانواده‌هاي‌ پايين‌ جدول‌ درآمدي، 5/5 درصد كل‌ درآمد و سهم‌ يك‌ پنجم‌ بالاي‌ جدول، 1/41 درصد كل‌ درآمد بود و در سال‌ 1991 سهم‌ يك‌ پنجم‌ نخست‌ به‌ 5/4 و يك‌ پنجم‌ دوم‌ به‌ 2/44 رسيد و اين‌ روند با مختصر تغييراتي‌ ادامه‌ دارد؛3 يعني‌ هرچه‌ زمان‌ پيش‌ مي‌رود توزيع‌ درآمدها نامتوازن‌تر مي‌شود. يا طبق‌ آمار ديگري‌ گرچه‌ بين‌ سال‌هاي‌ 1973 - 1994 ميزان‌ سرانة‌ توليد ناخالص‌ ملي‌ آمريكا به‌ صورت‌ واقعي‌ بيش‌ از يك‌ سوم‌ افزايش‌ يافته‌ لكن‌ متوسط‌ دستمزدهاي‌ ناخالص‌ براي‌ همة‌ شاغليني‌ كه‌ در پست‌هاي‌ مديريت‌ نبودند، يعني‌ براي‌ سه‌ چهارم‌ نيروي‌ كار، 19 درصد كاهش‌ يافته‌ است.4 باز طبق‌ آمار منتشره، بين‌ 10 - 15 درصد جمعيت‌ آمريكا (در حدود 37 ميليون‌ نفر) زير خط‌ فقر قرار دارند5 و كشورهاي‌ ديگر اگر وضعيت‌ بدتري‌ نداشته‌ باشند، بهتر از اين‌ نيستند. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ به‌ اعتقاد نظريه‌پردازان‌ توسعه، عامل‌ عمده‌ اين‌ شكاف‌ طبقاتي، فقر و بي‌عدالتي‌ ناشي‌ از ظالمانه‌ بودن‌ مناسبات‌ و روابط‌ فيمابين‌ عوامل‌ اقتصادي‌ به‌ ويژه‌ كار و سرمايه‌ است. براي‌ مثال، اقتصادداناني‌ چون‌ مايكل‌ تودارو6، ديويد كلمن، فورد نيكسون،7 و نواب‌حيدر نقوي،8 توزيع‌ ناعادلانه‌ ثروت‌هايي‌ مانند زمين، سرمايه‌ مالي، ابزار توليد و وجود آزادي‌هاي‌ نابرابر را عامل‌ اصلي‌ ناعادلانه‌ شدن‌ درآمدها مي‌دانند و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ نظام‌ اقتصادي‌ اسلام، در عين‌ حال‌ كه‌ از تمام‌ ظرفيت‌هاي‌ وجودي‌ انسان‌ها و طبيعت‌ براي‌ رشد و شكوفايي‌ مظاهر ماد‌ي‌ استفاده‌ مي‌كند، با نهادينه‌ كردن‌ باورهاي‌ الهي‌ و ارزش‌هاي‌ انساني‌ و با اتخاذ روش‌ها و قوانين‌ خاص‌ اقتصادي، زمينه‌هاي‌ شكاف‌ طبقاتي‌ و بهره‌كشي‌ از انسان‌ را از بين‌ برده، رفاه‌ عمومي‌ را گسترش‌ مي‌دهد.

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:34 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

سيدحسين‌ ميرمعزي‌

1- خداشناسي‌
 

مقدمه‌
نظام‌ اقتصادي‌ مجموعه‌اي‌ از رفتارها و روابط‌ اقتصادي‌ مرتبط‌ و هماهنگ‌ در سه‌ حوزة‌ توليد، توزيع‌ و مصرف‌ است‌ كه‌ اهداف‌ معيني‌ را دنبال‌ مي‌كند. هر نظامي‌ كه‌ مشتمل‌ بر رفتارها و روابط‌ انساني‌ است، بر نگرش‌ انسان‌ به‌ جهان‌ آفرينش‌ (جهان‌بيني) نيز مبتني‌ است. جهان‌بيني‌هاي‌ گوناگون‌ موجب‌ تفاوت‌ نظام‌هاي‌ رفتاري‌ در اهداف، ارزش‌ها، رفتارها و روابط‌ اقتصادي‌ مي‌شود. براي‌ نمونه، نظام‌ سرمايه‌داري‌ ليبرال‌ بر جهان‌بيني‌ ويژه‌اي‌ چون، دئيسم، نظام‌ طبيعي‌ و اصالت‌ فرد مبتني‌ است‌ كه‌ نگرش‌ نظام‌ مزبور نسبت‌ به‌ خداوند، جهان‌ و انسان‌ را نشان‌ مي‌دهد. اين‌ سه‌ اصل‌ را مباني‌ فلسفي‌ نظام‌ سرمايه‌داري‌ ليبرال‌ مي‌ناميم.
‌    ‌حضرت‌ امام‌ خميني؛ به‌ عنوان‌ فقيهي‌ بر جسته، فيلسوفي‌ مبرز، عارفي‌ عامل‌ و اسلام‌شناسي‌ كامل، بر اين‌ عقيده‌ بود كه‌ اسلام‌ براي‌ آن‌كه‌ جوامع‌ انساني‌ به‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌ برسند، داراي‌ نظام‌ خاص‌ اجتماعي، اقتصادي‌ و فرهنگي‌ است‌ و براي‌ تمام‌ ابعاد و شئون‌ زندگي‌ فردي‌ و اجتماعي، قوانين‌ خاصي‌ دارد و جز آن‌ را براي‌ سعادت‌ جامعه‌ نمي‌پذيرد.1
‌    ‌مباني‌ فلسفي‌ نظام‌ اقتصادي‌ اسلام‌ در سه‌ محور خداشناسي، جهان‌شناسي‌ و انسان‌شناسي‌ از ديدگاه‌ حضرت‌ امام‌خميني‌ قابل‌ بيان‌ است. در اين‌ نوشتار به‌ بحث‌ خداشناسي‌ و اقتصاد از ديدگاه‌ آن‌ حضرت‌ مي‌پردازيم، و تأكيد ما بر مباحثي‌ است‌ كه‌ به‌ نوعي‌ در نظام‌ اقتصادي‌ تأثيرگذار است.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:34 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد

  از مباحثي‌ كه‌ كم‌ و بيش‌ از دهه‌ها بلكه‌ سده‌هاي‌ گذشته‌ مطرح‌ بوده‌ و امروزه‌ موضوع‌ اصلي‌ محافل‌ علمي‌ و دغدغه‌ خاطر مراكز سياست‌گذاري‌ و تصميم‌گيري‌ است، پديدة‌ جهاني‌شدن‌ است‌ كه‌ با تعابير گوناگوني‌ چون‌ جهان‌ شمول‌شدن، جهاني‌سازي‌ و يكپارچه‌ كردن‌ جهان‌ از آن‌ ياد مي‌شود و سؤ‌الاتي‌ از اين‌ قبيل‌ برانگيخته‌ است: آيا پديدة‌ جهاني‌ شدن‌ امري‌ ايدئولوژيك‌ و برنامه‌اي‌ از پيش‌ طراحي‌ شده‌ است‌ يا نتيجة‌ پيشرفت‌ علم‌ و تكنولوژي‌ به‌ ويژه‌ در عرصه‌ اطلاعات‌ مي‌باشد؟ ابعاد اين‌ پديده‌ كدام‌ است؟ چه‌ آثار و تبعاتي‌ بر جاي‌ گذارده‌ و خواهد گذاشت؟ آيا پديدة‌ جهاني‌شدن‌ حتمي‌ و غيرقابل‌ اجتناب‌ است؟ اگر شروع‌شده‌ اكنون‌ در چه‌ مرحله‌اي‌ است؟ ديدگاه‌ اسلام‌ و انديشمندان‌ مسلمان‌ در برخورد با اين‌ پديده‌ چيست‌ و ايران‌ اسلامي‌ چه‌ موضعي‌ بايد داشته‌ باشد و دارد؟ آيا جامعه‌ ايراني‌ آمادگي‌هاي‌ لازم‌ فرهنگي، سياسي، اجتماعي‌ و اقتصادي‌ را براي‌ رويارويي‌ با اين‌ پديده‌ دارد؟ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤ‌ال‌ها برخي‌ با ديد خوش‌ بينانه‌ پديده‌ جهاني‌ شدن‌ را ادامة‌ تحولات‌ تاريخ‌ بشري‌ دانسته‌ معتقدند: تحول‌ انقلاب‌ كشاورزي‌ به‌ انقلاب‌ صنعتي‌ و سپس‌ به‌ انقلاب‌ اطلاعاتي‌ گسترده‌تر از آن‌ است‌ كه‌ بتوان‌ آن‌ را دستاورد يك‌ گروه‌ خاص‌ قلمداد نمود. مسلماً‌ مي‌توان‌ تحولات‌ چند سدة‌ گذشته‌ را به‌ غرب، غربگرايي‌ و مثل‌ غرب‌ شدن‌ نسبت‌ داد، اما حتي‌ اگر جهاني‌ شدن‌ از غرب‌ آغاز شده‌ باشد، عملاً‌ به‌ پديدة‌ ديگري‌ تبديل‌ شده‌ است.

همان‌طور كه‌ انقلاب‌ كشاورزي‌ دستاورد مستقيم‌ تمدن‌هاي‌ خاورميانه‌ و نتيجة‌ كل‌ ميراث‌ بشري‌ بود كه‌ بعداً‌ جهاني‌ شد و همان‌گونه‌ كه‌ انقلاب‌ صنعتي‌ ابتدا از غرب‌ برآمد و در حال‌ حاضر عالمگير شده‌ است، انقلاب‌ اطلاعات‌ نيز چنين‌ است؛ با اين‌ تفاوت‌ كه‌ بروز و ظهور انقلاب‌ اطلاعات‌ نتيجة‌ طرح‌ و برنامة‌ خاصي‌ نيست‌ و پيشتازان‌ و سرمداران‌ آن‌ همه‌ جايي‌اند. اگر توليدات‌ كشاورزي‌ به‌ زمين‌ وابسته‌ بود و توليدات‌ صنعتي‌ به‌ سرمايه‌ و مواد خام، كه‌ همه‌ تمام‌ شدني‌ است، توليدات‌ اطلاعاتي‌ به‌ نبوغ، ابتكار و خلاقيت‌ بشري‌ وابسته‌ است، در نتيجه‌ استفاده‌ از اطلاعات‌ نه‌ تنها منابع‌ را تمام‌ نمي‌كند بلكه‌ باعث‌ گسترش‌ آن‌ها مي‌گردد.

اين‌ گروه‌ از جهت‌ آثار و نتايج‌ نيز معتقدند: در سايه‌ جهاني‌ شدن، تقسيم‌بندي‌ كنوني‌ جهان‌ به‌ دو گروه‌ كشورهاي‌ پيشرفتة‌ توليدكننده‌ و عقب‌ماندة‌ مصرف‌كننده‌ تغيير كرده، جاي‌ خود را به‌ مشاركت‌ عموم‌ در توليد و مصرف‌ مي‌دهد؛ در حوزة‌ فكر و انديشه‌ خوي‌ انحصارطلبي‌ فروكش‌ مي‌كند؛ در عرصة‌ فرهنگ، الگوي‌ چند فرهنگي‌ جاي‌گزين‌ فرهنگ‌ مسلط‌ شده‌ و انسان‌ اختيارگر بدون‌ وابستگي‌ به‌ مرزهاي‌ قومي‌ و قبيله‌اي‌ بهترين‌ها را برمي‌گزيند؛ صداهاي‌ به‌ ستم‌ خاموش‌ شده‌ رها مي‌شود و گوهرهاي‌ تحقير شده‌ تابناك‌ مي‌گردد.

در نقطه‌ مقابل، عده‌اي‌ ديگر پديدة‌ جهاني‌ شدن‌ را مقوله‌اي‌ ارادي‌ و در كنترل‌ عده‌اي‌ خاص‌ دانسته، به‌ ديد توطئه‌ به‌ آن‌ مي‌نگرند. به‌ اعتقاد اين‌ گروه، جهاني‌ شدن‌ يعني‌ يكسان‌ سازي‌ جوامع‌ در چارچوب‌ تمدني‌ واحد و اهدافي‌ واحد به‌ منظور سلطة‌ كشورهاي‌ شمال‌ بر جنوب‌ و به‌ ويژه‌ كشورهاي‌ اسلامي، از ديدگاه‌ روژه‌ گارودي‌ انديشمند فرانسوي، "جهاني‌سازي‌ نظامي‌ است‌ كه‌ قدرتمندان‌ را با اد‌عاي‌ روابط‌ آزاد و آزادي‌ بازار، قادر مي‌سازد تا اصنافي‌ از ديكتاتوري‌هاي‌ ضدانساني‌ را بر مستضعفان‌ تحميل‌ نمايند"2 و به‌ اعتقاد دكتر نجيب‌ غزاوي‌ از انديشمندان‌ عرب، "جهاني‌شدن، امپراطوري‌ است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ تحميل‌ مباني‌ و اشكال‌ حكومتي‌ و نيز سبك‌ حيات‌ سياسي، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ خودبا توسل‌ به‌ زور است.

همان‌طور كه‌ امپراطوري‌ انگليس‌ و فرانسه‌ در برخورد با مستعمرات‌ خود عمل‌ مي‌كردند و مثل‌ شبيه‌سازي‌ همگاني‌ كمونيسم‌ كه‌ در پايان‌ جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ در قالب‌ ساختاري‌ به‌ نام‌ اتحاد جماهير شوروي‌ ظهور كرد"3 و بالأ‌خره‌ از نظر استاد محمدفهيم‌ يوسف، "جهاني‌ شدن‌ هدفي‌ شخصي‌ و متكي‌ به‌ دستگاه‌ مرجعي‌ [است] كه‌ ويژه‌ تمدني‌ خاص‌ است‌ و قصد دارد خود را به‌ عنوان‌ برترين‌ نمونه‌ حقوق‌ بشر بر سراسر عالم‌ تحميل‌ كند".4 اين‌ گروه‌ كه‌ متصديان‌ جهاني‌ سازي‌ را شركت‌هاي‌ چندمليتي‌ و كشورهاي‌ امپرياليستي‌ مي‌دانند معتقدند: در پرتو جهاني‌سازي، شركت‌هاي‌ چندمليتي، سبك‌ جديدي‌ از حاكميت‌ را به‌ دلخواه‌ خود بازسازي‌ مي‌كنند و زيرفشار سرمايه‌داري‌ انحصاري، حكومت‌هاي‌ ملي‌ را وادار مي‌كنند تا از حقوق‌ خود و از حدود جغرافيايي‌ و وظايفشان‌ در قبال‌ مردم‌ دست‌ بردارند. شركت‌هاي‌ چندمليتي‌ اگر احساس‌ كنند دولت‌هاي‌ ملي‌ به‌ خواسته‌هايشان‌ تن‌ نمي‌دهند، تهديد به‌ خروج‌ سرمايه‌ خود مي‌كنند (شبيه‌ آن‌چه‌ در مالزي‌ رخ‌ داد)؛ آنان‌ خواهان‌ تخفيف‌هاي‌ مالياتي‌ ويژه، انجام‌ پروژه‌هاي‌ زير بياني‌ رايگان‌ و تغيير قوانين‌ داخلي‌ (چون‌ قوانين‌ حداقل‌ دستمزد، بيمه‌ اجتماعي‌ و بهداشتي) هستند. به‌ نظر مي‌رسد اگر از ديدگاه‌هاي‌ افراطي‌ و تفريطي‌ دست‌ برداريم، در ساية‌ پيشرفت‌ علم‌ و تكنولوژي‌ به‌ ويژه‌ در زمينه‌ ارتباطات‌ و اطلاعات، پديدة‌ جهاني‌ شدن‌ در حال‌ شكل‌گيري‌ است‌ و در پرتو آن‌ خواسته‌ يا ناخواسته‌ تحولات‌ مختلفي‌ در تمام‌ ابعاد سياسي، فرهنگي، اقتصادي‌ رخ‌ خواهد داد؛ مرزهاي‌ اجتماعي، قومي‌ و مليتي‌ كم‌رنگ‌ شده، ارتباط‌ انسان‌ها زياد مي‌شود؛ عوامل‌ توليد چون‌ نيروي‌ كار و سرمايه‌ از آزادي‌ جابه‌جايي‌ بيش‌تري‌ برخوردار مي‌گردد؛ فن‌آوري‌ و تكنولوژي‌ تا حدودي‌ گسترش‌ مي‌يابد و دولت‌هاي‌ ملي‌ از تحو‌لات‌ بين‌المللي‌ متأثر خواهند بود. با وجود اين، در كنار اين‌ پديدة‌ باشكوه‌ كه‌ مي‌تواند پيام‌آور رفاه، امنيت‌ و رستگاري‌ براي‌ بشريت‌ باشد، زورگويا و قدرتمندان‌ تاريخ‌ در پي‌ منافع‌ خود هستند و مي‌خواهند مثل‌ هميشه‌ همة‌ تحولات‌ را به‌ نفع‌ خود جهت‌ دهند.

بر اين‌ اساس‌ مي‌بينيم‌ در عرصه‌ اقتصاد، كشورهاي‌ پيشرفته‌ و شركت‌هاي‌ چند مليتي‌ كه‌ با انبوه‌ توليدات‌ مواجه‌اند در قالب‌ جهاني‌ شدن‌ و شعار آزادي‌ تجارت، درصددند براي‌ صادرات‌ كالاهاي‌ خود به‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ تمام‌ موانع‌ را بردارند؛ در حالي‌ كه‌ همين‌ كشورها به‌ بهانه‌هاي‌ گوناگون‌ چون‌ عدم‌ مطابقت‌ با استانداردهاي‌ جهاني، ضرر به‌ محيط‌ زيست‌ و سرطان‌زابودن، موانع‌ جد‌ي‌ سر راه‌ كالاها و مهاجرت‌ نيروي‌ كار كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ ايجاد مي‌كنند. در عرصه‌هاي‌ ديگر، موج‌ سواري‌ آنان‌ واضح‌تر است.

نوام‌ چامسكي‌ متفكر مشهور آمريكايي‌ مي‌گويد: "جهاني‌ سازي‌ فرهنگي‌ چيزي‌ جز تحولي‌ ماهوي‌ در تاريخ‌ تبليغات‌ نيست‌ كه‌ هدف‌ از آن‌ تقويت‌ سلطه‌ آمريكا به‌ پيرامون، يعني‌ به‌ سراسر جهان‌ است. سلطه‌ آمريكا ناشي‌ از اين‌ است‌ كه‌ 65 درصد كل‌ توليدات‌ تبليغاتي، اطلاع‌رساني، فرهنگي‌ و تفريحي‌ از توليدات‌ آن‌ كشور و يا تحت‌ كنترل‌ آن‌ است".5 حال‌ كه‌ با رخ‌دادن‌ پديدة‌ جهاني‌شدن‌ با دو چهرة‌ علمي‌ و استعماري‌ مواجهيم، لازم‌ است‌ با تقويت‌ بنيان‌هاي‌ علمي‌ و اعتقادي‌ جامعه، شناخت‌ صحيح‌ از زواياي‌ علمي‌ و استعماري‌ پديده‌ و شناخت‌ قابليت‌هاي‌ موجود در ايران‌ اسلامي‌ و كشورهاي‌ مسلمان، عزتمندانه‌ با آن‌ روبه‌رو شويم.    پي‌نوشت‌ها: .1 اين‌ دو واژه‌ ترجمه‌ "ationzglobali" است‌ كه‌ هم‌ به‌ معناي‌ متعدي‌ و هم‌ لازم‌ به‌ كار رفته‌ است. .2 محسن‌ عبدالحميد، "جهاني‌ شدن‌ از منظري‌ اسلامي"، ترجمه‌ شاكرلوائي،

هفته‌نامه‌ پگاه، شماره‌ 34، ص‌ 9. .3 همان، ص‌ 10. .4 همان. .5 همان، شماره‌ 35، ص‌ 9.



 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:45 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : جهاد اقتصادی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

اصولاً چه رابطه‏ای بین طراحی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و جهاد اقتصادی وجود دارد؟...دکتر عبدالمجید شیخی استاد اقتصاد دانشگاه در تحلیلی به بررسی این موضوع پرداخته و 5 نکته را در این باره متذکر شده است.

 گروه اقتصادی برهان/ دکتر عبدالمجید شیخی؛ با نام گذاری سال 1390 به سال «جهاد اقتصادی» توسط مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) دفتر و مرحله‌ی جدی تری درباره‌ی لزوم توجه به راهبردهای اصلی طراحی الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باز شده است.

با طرح بیانات ایشان در دیدار از مجتمع عظیم عسلویه در اوایل فروردین، ابعاد این نام گذاری حکیمانه بهتر برای اهل فکر روشن می‌شود. ایشان در آن اجتماع فرمودند:

 
«جهاد اقتصادى، صرفاً تلاش اقتصادى نیست. جهاد یک بارِ معنایى ویژه‌اى دارد. هر تلاشى را نمی‌شود گفت، جهاد. در جهاد، حضور و رویارویى با دشمن، مفروض است. انسان یک تلاشى می‌کند، دشمنى در مقابل او نیست؛ این جهاد نیست. اما یک وقت شما می‌خواهید یک تلاشى را انجام دهید، که به‌خصوص یک دشمنى سینه به سینه‌ى شما ایستاده است؛ این می‌شود جهاد. ممکن است یک وقت این جهاد به شکل قتال باشد، ممکن است جهاد مالى باشد، ممکن است جهاد علمى باشد، ممکن است جهاد فنى باشد؛ همه‌ى این‌ها جهاد است؛ انواع و اقسام جهاد و مبارزه است. اگر بخواهیم در ادبیات امروز ما براى «جهاد» معادلى پیدا کنیم، می‌شود «مبارزه». جهاد اقتصادى، یعنى «مبارزه‌ى اقتصادى»
 
اگر به تأکیدهای ایشان نیز درباره‌ی لزوم طراحی الگوی ـ اسلامی ایرانی پیشرفت نیز توجه شود می‌توان از نتایج بهتری بهره‌مند شد. ایشان در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع الگوی اسلامی ـ ایرانیپیشرفت در تاریخ 13 آذر 1389 که با شرکت جمعی ازاندیشمندان، شخصیت‌های علمی و مذهبی، اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها، حوزه‌ی علمیه و پژوهشگاه‌ها و جمعی از فضلای حوزوی و صاحب‌نظران برگزار شد، فرمودند: 
 
ظرف مجموعه‌ی اهداف و سیاست‌ها و راهبردها برای پیشرفت نظام مقدس اسلامی در شرایط حساس کنونی جهان و(بنا به اذعان بسیاری از بزرگان ما) درآستانه‌ی ظهور منجی عالم بشریت(عجل‌الله‌تعالی) باید الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باشد.
 
«در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، هدف‌ها مشخص می‌شود اما راهبردها ممکن است به تناسب شرایط زمان دچار تغییر و اصلاح شوند که این مسأله، نشان دهنده‌ی انعطاف پذیری الگو است.» همین‌طور در تبیین اجزای چهارگانه‌یتعبیر «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» کلمه‌ی الگو را «نقشه‌ی جامع» معنا کردند و افزودند: «بدون نقشه‌ی جامع، هم‌چون برخی مسایل فرهنگی یا اقتصادی 30 سال گذشته، دچار حرکت‌های گاه متناقض خواهیم شد.»
 
در تشریح عرصه‌های الگوی پیشرفت، به چهار عرصه‌ی فکر، علم، زندگی و معنویت اشاره کردند و افزودند: «الگوی اسلامی ـ ‌ایرانی پیشرفت به گونه‌ای تدوین شود که جامعه را به سمت جامعه‌ای متفکر سوق دهد و جوشیدن فکر و «اندیشه ورزی» به حقیقتی نمایان در جامعه تبدیل شود.»

در عرصه‌ی علم خاطر نشان کردند: «نوآوری و حرکت خوب موجود در زمینه‌ی استقلال علمی ‌باید با شتاب و قوت بیش‌تر ادامه یابد و راه‌های پیشرفت همه جانبه، عمیق و بنیانی علمی، در الگو مشخص شود.» توجه به مسایل و خطوط اصلی زندگی مانند امنیت، عدالت، رفاه، آزادی، حکومت، استقلال و عزت ملی را در بحث الگوی اسلامی ـ ‌ایرانی پیشرفت، ضروری دانستند و افزودند: «در‌ این الگو باید به عرصه‌ی زندگی، توجه کافی شود.
 
رهبر انقلاب اسلامی، معنویت را چهارمین و مهم‌ترین عرصه‌ای دانستند که در کار پیچیده – دقیق و بلندمدت تدوین الگوی ـ اسلامی ‌ایرانی پیشرفت، باید به آن توجه شود؛ چرا که معنویت، روح پیشرفت واقعی در همه‌ی زمینه‌ها و مسایل است.
 
رهبر انقلاب اسلامی، زندگی بشر در دوران ظهور امام عصر(عجل‌الله‌تعالی) را نمونه‌ی کامل زندگی انسانی خواندند و خاطر نشان کردند: «بشر با تاریخ چند هزار ساله‌ی خود، هم‌چنان در پیچ و خم‌های زندگی به سر می‌برد و در زمان ظهور حضرت حجت، به بزرگراه پیشرفت حقیقی می‌رسد که البته باید به طور مستمر در ‌این زمینه تلاش کرد.»
    
با عنایت به رهنمودهای بالا توجه به نکات زیر (در حد بضاعت این نوشتار) در طراحی راهبردهای اقتصادی کشور بسیار ضروری است.
 
الف) این‌که ظرف مجموعه‌ی اهداف و سیاست‌ها و راهبردها برای پیشرفت نظام مقدس اسلامی در شرایط حساس کنونی جهان و(بنا به اذعان بسیاری از بزرگان ما) درآستانه‌ی ظهور منجی عالم بشریت(عجل‌الله‌تعالی) باید الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باشد. بنابراین تدوین این الگو خود یک تکلیف بزرگ و نیازمند یک جهاد اقتصادی و علمی بزرگی است.
 
در این جهاد اقتصادی مسأله‌ی عدالت به‌خصوص عدالت اقتصادی و فرصت‌های برابر در ظرف الگوی اسلامی ـ ایرانی، بزرگ‌ترین شاخص موفقیت این الگو بودن برای دنیای چشم به راه منجی و الگو ساختن برای انسجام و مسیر پیشرفت و تعالی این مجموعه به ودیعه گذاشته‌ی الهی است.

 

ب) گرچه با تأخیر ولی کم کم آثار الگو بودن کشور ما برای دنیای استضعاف به‌خصوص ملل مسلمان آشکار شده است. استکبار در طول سه دهه‌ی گذشته تلاش کرده تا این الگو معرفی نشود و مرتب این حرکت زمینه ساز ظهور را سرکوب کرده است. اکنون در شرایط حاضر راهبرد حرکت در مسیر صحیح با پشتوانه‌ی تجربه‌ی بیش از سه دهه پس از انقلاب عظیم اسلامی فرا راه اندیشمندان، «جهاد اقتصادی» یا مبارزه برای وصول جهشی به اهداف منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای، ملی و فرا ملی، زمان حاضر و فرا زمانی است.
 
ج) در طول سه دهه‌ی گذشته دشمن در عرصه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی، فرهنگی و علمی با تمام عِدّه و عُدّه‌ی خود به مقابله‌ی بی‌رحمانه علیه ما برخاسته است. هرکدام از این ابعاد ملازم هم‌دیگراند. زیرا دشمن در تمام این جبهه‌ها حضور دارد. تلاش دشمن به زانو در آوردن ما در عرصه‌های مختلف، ایجاد وابستگی و دراز کردن دست نیاز ما به طرف آن‌ها و نمایش شکست این «الگویِ زمینه سازِ ظهور» بوده است. حضرت امام خمینی(ره) چه خوب این راهبرد دشمن را تشخیص داده‌اند. ایشان بارها بر لزوم خودکفایی و خود اتکایی در عرصه‌های مختلف تأکید کرده‌اند. خوشبختانه در عرصه‌های مختلف کم و بیش این راهبرد درک شده است؛ به عنوان مثال در عرصه‌ی اقتصاد ذکر «شاخص صرفه جویی ارزی» در ارزیابی آثار اجرای طرح‌های اقتصادی نمادی از توجه به اهمیت وابستگی زدایی و «شاخصی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی» فراتر از یک شاخص یک بعدی است. در انتخاب شاخص‌های این حرکت عظیم باید با دید بازتر و فراتر نگریست. در این پیکارِ «وابستگی زدایی» به‌خصوص در عرصه‌ی اقتصادی و به‌ویژه با ابزار علم و فن‌آوری نباید تنها با معیارهای تک بعدی محک زد. بلکه در اجرای این تکالیف باید به موقعیت و مرجعیت نظام اسلامی در قالب منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای، ملی و فرا ملی و فرا زمانی اندیشید. لذا علاوه بر شاخص‌های مرسوم و استاندارد، شاخص‌های ارزیابی برنامه‌های کلان باید با رویکرد جهاد اقتصادی بازنگری و تنظیم شوند.
 
د) در این جهاد اقتصادی مسأله‌ی عدالت به‌خصوص عدالت اقتصادی و فرصت‌های برابر در ظرف الگوی اسلامی ـ ایرانی، بزرگ‌ترین شاخص موفقیت این الگو بودن برای دنیای چشم به راه منجی و الگو ساختن برای انسجام و مسیر پیشرفت و تعالی این مجموعه به ودیعه گذاشته‌ی الهی است. بنابراین طبق فرمایش معظم له «عدالت به عنوان یکی از ارکان اصلی است؛ عدالت، معیار حق و باطل و ملاک مشروعیت یا عدم مشروعیت حکومت‌ها است.» اگر بخواهیم در این جهاد دفاعی موفق باشیم باید مردم و حاکمیت عزم خود را با شاخص گسترش عدالت جزم نمایند. پیشرفت و رشد اقتصادی زمانی مطلوب است که همگام با شاخص بهبودی توزیع درآمد، ثروت و فرصت‌ها در کنار مبارزه با مفاسد اقتصادی، سلطه طلبی ، اسراف و تبذیر باشد.
 
هـ) الگوی اسلامی ـ ایرانی یک برنامه شامل «عرصه‌ی فکر، علم، زندگی و معنویت و توجه به مسایل و خطوط اصلی زندگی مانند امنیت، عدالت، رفاه، آزادی، حکومت، استقلال و عزت ملی است.» به دلیل حضور همه جانبه‌ی دشمن، جهاد اقتصادی نیز جهاد در تمامی عرصه‌ها است. بنابراین در عرصه‌ی برنامه ریزی و طراحی الگو انطباق جهاد اقتصادی و الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت خود نیازمند توجه ویژه‌ای است. و...*
 

(*) دکتر عبدالمجید شیخی، کارشناس اقتصادی و عضو هیأت علمی دانشگاه



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:43 AM | نویسنده : قاسمعلی
محور : اقتصاد جهان
یحیی آل‏اسحاق، مرد باسابقه و باتجربه‏ی حوزه‏ی بازرگانی کشور که ریاست پارلمان بخش خصوصی در اتاق بازرگانی تهران را عهده‏دار است، در این گفتگوی خاص، آمریکا را نخستین کشوری معرفی می‎‏کند که قواعد تجارت جهانی را کاملاَ زیر پا گذاشت و ختم جهانی شدن اقتصاد و تغییر مسیر آن را کلید زد.

آیا افول اقتصاد آمریکا به عنوان نماد اقتصاد سرمایه‌داری و مبلغ تجارت فرامرزی به منزله‌ی توقف روند جهانی شدن یا عقب‌گرد آن نیست؟

 
قبل از ورود به سؤال شما لازم است نکاتی را در مورد اقتصاد آمریکا بیان کنیم. شما می‌دانید اگر در حال حاضر با این که برخی از تحلیل‌گران اذعان دارند که در حال سقوط است اما بیش از 70 درصد مبادلات اقتصادی را به سوی خود اختصاص داده است. اقتصاد آمریکا هم در طول دهه‌های اخیر قدرت زیادی را کسب کرده و قدرت سیاسی این کشور نیز در برهه‌ی کنونی ابعاد گوناگونی دارد که موضوع بحث کنونی ما نیست. این‌ها مقدمه‌ای بر این مسأله بود که اقتصاد آمریکا تا قبل از بحران مالی 2007، کشوری کاملاً قدرتمند در عرصه‌ی اقتصاد سیاسی جهان به حساب می‌آمد. البته این موقعیت از سال‌های پیش آغاز شده اما در سال 2007، بحرانی در جامعه‌ی آمریکا به وجود آمد که اقتصاد سیاسی این کشور را کاملاً دگرگون ساخت.
 
مجموعه عواملی که در بحران اخیر رخ داد ساختار اقتصادی – سیاسی ایالات متحده را دچار نوسان کرد و البته به همه فهماند که اقتصاد (ساختارهای سیاسی) این کشور کاملاً شکننده است. بنده قصد ندارم به دلایل وقوع و بروز بحران اقتصادی آمریکا اشاره کنم اما برای ادامه‌ی بحث لازم است به توضیحات مختصری درباره‌ی چگونگی بحران اشاره کنم. بحرانی که سه سال پیش در اقتصاد این کشور رخ داد به دلیل نبود کنترل و نظارت بر سیستم مالی و پولی این کشور بود. اتفاقی که بعدها با عنوان بحران اعتبارات از آن یاد شد.
 
به واقع باید اذعان کرد در بحران اخیر تمام سیستم‌های اقتصادی ایالات متحده از جمله نظام پولی، بانکی، مالی، بازار سرمایه و ... از دست دولت‌مردان این کشور خارج شد. برخی شاخص‌های اقتصادی این کشور در چند ماهه‌ی ابتدایی آغاز بحران در این کشور، کاملاً این مسأله را تأیید می‌کند، اما لازم است بدانید دولت آمریکا برای جلوگیری از وقوع و ادامه‌ی سرایت بحران به سایر بخش‌های اقتصادی، اقدام به تزریق و توزیع دلار به بازارهای داخلی جامعه نمود. دولت‌مردان آمریکایی در آن برهه معتقد بودند با این اقدام می‌توانند جلوی برخی ورشکستگی‌ها و البته بحران‌های اقتصادی آینده را بگیرند. لذا این دولت تصمیم گرفت تا با تزریق حدود 600 میلیارد دلار جان تازه‌ای به بازارهای اقتصادی خود ببخشد.
 
 
اما ارزش دلار سقوط کرد و حتی به پایین‌ترین حد خود در دهه‌های اخیر رسید.
 
آمریکا، چین را به دلیل چاپ بیش از حد «یوان» و تزریق آن به بازار داخلی به کاهش نرخ ارز (یوان) و افزایش صادرات متهم می‌کند و در طرف دیگر نیز چین، ایالات متحده را به سیاست فریب‌کارانه‌ی کاهش نرخ ارز (دلار) متهم می‌سازد.
 
بله؛ کاملاً درست است. اصلاً این مسأله، یکی از اهداف دولت‌مردان آمریکایی بود. کاش ارزش دلار در منطقه یکی از اهداف اقتصادی آمریکا بود، چرا که آن‌ها (آمریکایی‌ها) با این اقدام می‌خواستند وارد رقابت اقتصادی کشور خودشان با چین شوند.
 
هدف دولت‌مردان آمریکایی نیز از کاهش ارزش دلار، توسعه‌ی صادرات و کاهش واردات بود. آن‌ها قصد داشتند با پایین‌آوردن نرخ ارز (دلار) با کاهش واردات مواجه شوند. این موضوع یک فضای تقابلی را میان آمریکا و برخی کشورها مانند چین به وجود آورد.
 
 
چرا چنین فضایی به وجود آمد؛ منظورم این است که دلیل مخالفت برخی کشورها (مقابله‌ی آن‌ها) مانند چین با آمریکا چه بوده است؟
 
توجه داشته باشید، برخی کشورها مانند چین با این سیاست آمریکا (کاهش نرخ ارز) کاملاً مخالف بودند؛ البته استدلال آن‌ها نیز این بود که با کاهش نرخ ارز، آن‌ها متضرر خواهند شد چرا که برخی از این کشورها مانند چین دارای ذخایر ارزی گسترده‌ای از دلار هستند (عمده ذخایر ارزی این کشور دلار است)؛ لذا با پایین آمدن نرخ ارز (دلار) ارزش ذخایر ارزی این کشورها نیز سقوط می‌کند.
 
لازم است بدانید در کنار سیاست کاهش نرخ ارز، دیگر سیاست‌های اقتصادی کشور چین دچار تزلزل می‌شود. این را هم باید بدانید که کشور چین هم اکنون در حال تقویت حفظ بازارهای داخلی به‌ویژه پول ملی خود است. چین می‌خواهد «یوان» را به عنوان یک پول بین‌المللی تثبیت کند اما به دلیل اقدام اخیر ایالت متحده مجبور می‌شود تا «یوان» را به نوسان در بیاورد. به‌طور قطع دولت چین از این سیاست آمریکا یعنی کاهش نرخ ارز زیان خواهد دید چرا که در صورتی که بخواهد «یوان» را به بهانه‌ی تقویت شدن گران کند، صادرات خود را در مقابل دلار تضعیف می‌کند.
 
نکته‌ی بعد در مورد سیاست‌های بازار سرمایه‌ی باز است. کشور چین به دلیل ارتباطات ویژه‌ای که با دنیای پیرامون خود دارد خواهان این است که بتواند بازار سرمایه‌ی خود را به دلیل ارتباطات ویژه‌اش با اقتصاد بین‌الملل و برهه‌ی کنونی باز نگاه‌ دارد تا بتواند با ورود سرمایه‌های خارجی اقتصادش را رونق دهد. با این توصیفات به نظر می‌رسد بازار چین به دلیل به وجود آمدن نوسانات دلار به سرانجام نخواهد رسید. بنابراین بنده می‌توانم اذعان کنم دعوای کنونی اقتصاد جنگ ارزی بین آمریکا و دیگر کشورها مانند چین است. در حال حاضر نیز همان‌گونه که مشاهده می‌شود آمریکا، چین را به دلیل چاپ بیش از حد «یوان» و تزریق آن به بازار داخلی به کاهش نرخ ارز (یوان) و افزایش صادرات متهم می‌کند و در طرف دیگر نیز چین، ایالات متحده را به سیاست فریب‌کارانه‌ی کاهش نرخ ارز (دلار) متهم می‌سازد. بنابراین دعوای بین چین و آمریکا درباره‌ی نرخ ارز هم اکنون به کشورهای دیگر سرایت کرده و پیش‌بینی می‌شود در آینده شاهد جنگ ارزی بین قدرت‌‌های بزرگ اقتصادی باشیم.
 
جناب‌عالی از آغاز جنگ ارزی سخن گفتید. دلیل آغاز این جنگ چیست؟
 
جنگ ارزی به دلیل پایین آوردن ارزش پول ملی است. این جنگ ارزی تعادل بین بازارها را به هم می‌ریزد نتیجه‌ی جنگ نام برده شده نیز این است که بازارهای دیگر مانند فلزات گران‌بها، نفت و... تحت تأثیر این جنگ ارزی قرار می‌گیرد. منظورم این است که بازارهای اقتصادی در اثر این جنگ ارزی دچار یک تلاطم شدید خواهد شد.
 
 
دولت‌مردان آمریکا هنگامی که در مورد برخی از مسایل با برخی مشکلات و چالش‌ها روبه‌رو می‌شدند، با دست‌کاری تعرفه‌ها و برخی مفاهیم اقتصادی و اصول اساسی، فعالیت خود را ادامه می‌دادند.
 
 
چه ارتباط علّی و معلولی میان بحران اقتصادی اخیر در آمریکا و غرب و سرعت جهانی‌شدن وجود دارد؟ آیا این فرضیه را می‌پذیرید که جهانی‌شدن- که آمریکا از حامیان آن بوده است- موجب قدرتمند شدن رقبای اقتصادی آمریکا و در نتیجه تسریع در بیرون زدن دمل‌های چرکین اقتصاد این کشور شد؟
 
توجه داشته باشید، بنده معتقدم مسأله‌ی جهانی شدن در حال حاضر جای خود را به منطقه‌ای شدن داده است. بنابراین موضوع منطقه‌ای شدن در برهه‌ی کنونی یکی از موارد اساسی است.
 
وضعیت جهانی شدن را با توجه به بحران مالی اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟
 
بحران جهانی اخیر در آمریکا نشان داد مقررات جهانی در اقتصاد توسط خود دولت‌مردان ایالات متحده کاملاً زیر پا گذاشته شده است. به واقع می‌توان اذعان کرد تمام ضوابط در بحران مالی اخیر به‌هم ریخت. دولت‌مردان آمریکا هنگامی که در مورد برخی از مسایل با برخی مشکلات و چالش‌ها روبه‌رو می‌شدند، با دست‌کاری تعرفه‌ها و برخی مفاهیم اقتصادی و اصول اساسی، فعالیت خود را ادامه می‌دادند. آمارها و شواهد عینی نشان می‌دهد در بحران مالی اخیر در آمریکا چند بار تعرفه‌ها از سوی دولت‌مردان با نوسان روبه‌رو شد. دست‌کاری و بالا و پایین کردن تعرفه‌ها از اقتصاد ایالات متحده نشان داد آن‌ها خیلی هم به ضوابط و مقررات بین‌المللی و جهانی (WTO) اعتقادی ندارند. اصلاً ضوابط مقرر شده هم نشان داد که خیلی قابل اعتماد نیستند!
 
آیا بسته‌های نجات و محرک‌هایی که اقتصادهای بزرگ برای مقابله با بحران اقتصاد جهانی برگزیدند هم‌چون افزایش مداخله‌ی دولت در اقتصاد و گسترش حمایت از تولید داخلی، به معنای رویگردانی آنان از اهداف جهانی شدن نیست؟
 
این را بدانید که تئوری دخالت نکردن دولت‌ها در بازار از همان ابتدا «شعری» بیش‌تر نبوده است. منتهی نوع ادبیات برخی دولت‌مردان و اقتصاددان غرب به گونه‌ای بود که اقتصاد اصلاً نیازی به دولت‌ها ندارد. به واقع دیدید که این مسأله شکست خورد، البته ‌بنده معتقدم دولت‌ها در گذشته هم در اقتصاد‌ها دخالت می‌کردند اما این مسأله با توجه به رفتار خود دولت‌ها تا حدودی آشکار نمی‌شد چرا که خود دولت‌مردان نمی‌خواستند بگویند که در بازار دخالت می‌کنند اما بحران اخیر غرب، دخالت دولت‌ها در بازار را آشکار ساخت. الان ضرورت دخالت دولت‌ها در اقتصاد کاملاً مشهود است. با نگاهی به برخی اظهارنظرهای مقام‌های ارشد اقتصاد غرب (آمریکایی- اروپایی).
 
 
دخالت دولت‌ها در حل مسایل و مصایب بحران اخیر نشان داد که خیلی از آموزه‌های اقتصاد نادرست است.
 
چه اتفاقی رخ داد؛ بالاخره دولت‌ها مجبور شدند که در بازار دخالت کنند؟
 
بله؛ کاملاً درست است. بنده هم به همین دلیل معتقدم که اصلاً همه چیز در چند سال در اقتصاد به هم ریخت. دولت‌ها وارد اقتصاد شدند؛ در حالی که معتقد بودند نباید در عمل وارد عرصه‌ی اقتصاد شوند و از دخالت پرهیز کنند. دخالت دولت‌ها در حل مسایل و مصایب بحران اخیر نشان داد که خیلی از آموزه‌های اقتصاد نادرست است.
 
با این اوصاف ارزیابی جناب‌عالی از روند جهانی شدن چیست؟ فکر نمی‌کنید روند جهانی شدن با توجه به تجربه‌ی بحران اخیر متوقف شود؟
 
البته این که بگوییم روند جهانی شدن متوقف می‌شود، ارزیابی تندی است، اما به طور حتم از این به بعد با آن شدت و سرعت حرکت نخواهد کرد و حتی جای خود را همان‌گونه که در اظهارنظرهای قبلی بدان اشاره کردم به موضوع منطقه‌ای شدن خواهد داد.
 
متوجه می‌شوید که خود آن‌ها از دخالت دولت در بازار سخن می‌گویند، حتی از آن حمایت هم می‌کنند. به‌نظر می‌رسد تئوری دخالت نکردن دولت در بازار کاملاً شکست خورده است. فکر می‌کنم با این اوصاف یک تلفیقی از دولت- ملت در اقتصاد شکل خواهد گرفت که البته باید اقتصاد دنیا هم از آن تبعیت کند.*
 

(*) دکتر یحیی آل‏اسحاق، رییس اتاق بازرگانی تهران

گروه اقتصادی برهان؛


نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:39 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد جهان

دکتر بیژن صفوی رییس پژوهشکده‏ی وزارت اقتصاد و متخصص اقتصاد بین‏الملل پیش‏بینی می‏کند که بحران کسری بودجه و کسری تراز تجاری آمریکا، جایگاه قدرتمندترین اقتصاد جهان را به مخاطره انداخته و موجب پیشی گرفتن چین از این کشور خواهد شد.

  میزان کسری بودجه‌ی دولت آمریکا و پیامدهای آن در سال 2010 میلادی از رقم 1290میلیارد دلار فراتر رفته، این کسری بودجه که برای دومین سال متوالی است از 1000 میلیارد دلار فراتر رفته است. در ‌آینده ابعاد مختلفی به خود اختصاص خواهد داد که جای بحث و بررسی دارد. شایان ذکر است این عدد دومین کسری بودجه‌ی بزرگ آمریکا بعد از جنگ جهانی به شمار می‌آید.

 در سال مالی 2009، کسری بودجه‌ی آمریکا به رقم 1421 میلیارد دلار رسید که معادل 10درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده است و در سال مالی 2010 که اواخر سپتامبر اعلام شد کسری بودجه‌ی این کشور برابر با 9/8 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا اعلام گردید.

 
دفتر بودجه‌ی کنگره‌ی آمریکا طی گزارشی اعلام کرد، رشد اقتصادی – سود بالاتر فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) و افزایش مالیات دریافتی از درآمد شخصیت‌های حقوقی از دلایل کاهش کسری بودجه‌ی دولت آمریکا به حساب می‌آید. بنابراین گزارش، دولت آمریکا نیز کمک مالی کم‌تری به بانک‌ها و بخش‌های فعال در بخش مسکن اعطا کرده است. با توجه به کاهش کسری بودجه‌ی آمریکا نسبت به سال گذشته هنوز این کشور از مشکل فقدان توازن منابع درآمدی و هزینه‌های عمومی رنج می‌برد اما باید به این سؤال پاسخ داده شود که علت اصلی بروز کسری‌های سرسام‌آور در بودجه‌ی آمریکا چیست؟
 
در پاسخ به این سؤال باید اذعان کرد که آمریکایی‌ها در مصرف پول ید طولایی دارند، آن‌ها بیش از آن‌که تولید کنند، مصرف می‌کنند. دلیل دیگر افزایش سرسام آور، بودجه‌های نظامی می‌باشد که ارزش افزوده‌ای ندارد، هم‌چنین ورشکسته شدن بانک‌ها و بحران اقتصادی به این کسری بودجه دامن زده است. در زمان «جورج بوش» تخفیف‌های مالیاتی عمده‌ای به ثروتمندان و تا حدی به قشر متوسط داده شد و این خود باعث کسری بودجه شدید گردید.
 
نجات بانک‌های رو به ورشکستگی باعث شد دولت آمریکا با تزریق رقم‌های هنگفت به یاری آن‌ها بشتابد که مبالغ سنگین به کسری‌های شدید بودجه افزود. در چند سال اخیر کاخ سفید برای غلبه بر رکود اقتصادی و نجات مؤسسه‌های بزرگ تجاری چندین طرح پرخرج اقتصادی را به اجرا گذاشته است که در آخرین دور از این طرح‌ها، دولت «باراک اوباما» مبلغ 787 میلیارد دلار به مؤسسه‌های اقتصادی کمک کرده است.
 
پیش از آن نیز در اواخر دولت جورج بوش رییس جمهوری سابق آمریکا 700 میلیارد دلار به این منظور اختصاص داده بود و هم‌زمان دولت آمریکا به بهانه‌ی مبارزه با تروریسم صدها میلیارد دلار بابت دو جنگ افغانستان و عراق و هم‌چنین تقویت سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی هزینه کرده است. هزینه‌های عمومی دولت آمریکا در شرایطی در چند سال اخیر افزایش یافته که هم‌زمان دولت این کشور سیاست تخفیف‌های مالیاتی را به اجرا گذاشته است، البته این سیاست در دولت باراک اوباما تا حدودی تعدیل شده و ثروتمندان از شمول تخفیف‌های مالیاتی خارج شده‌اند اما با وجود این مسأله در یکی دو سال اخیر درآمد مالیاتی دولت آمریکا روند نزولی داشته و ادامه‌ی کسری بودجه‌ی تریلیون دلاری دولت آمریکا آینده‌ی بسیاری از برنامه‌های رفاهی این کشور را به مخاطره افکنده است.
 
سیاست‌گذاری‌های دولت آمریکا بیش‌تر بر مبنای ملاحظات سیاسی است. آمریکا برای سیطره و تداوم خود، سیاست‌های استعماری و استثماری بر دنیا را دنبال می‌کند، نه بر مبنای ساز و کار و اصولی که در اقتصاد تعریف شده است.
 
دولت اوباما قول داده است کسری بودجه را در یک دوره‌ی 10 ساله به حداقل 500 میلیارد دلار کاهش دهد که این تصمیم موجب نگرانی جریان‌های لیبرال و محافظه‌کار به‌طور هم‌زمان شده است. لیبرال‌ها نگران هستند که برخی از برنامه‌های رفاهی دولت در آمریکا تعطیل شود و محافظه‌کارها نیز از احتمال افزایش مالیات‌ها نگران هستند.
 
ادامه‌ی روند کسری‌های عظیم بودجه در آمریکا چشم انداز بهبود شرایط اقتصادی این کشور را تیره کرده اما با این حال سؤال دیگری که می‌تواند در اذهان عمومی پدیدار شود این است که چرا دولت‌های آمریکا تاکنون نتوانسته‌اند به وعده‌های خود مبنی بر کاهش کسری‌های بودجه عمل کنند؟
 
باید بدانیم مسیر سیاست‌گذاری‌های دولت آمریکا بیش‌تر بر مبنای ملاحظات سیاسی است. آمریکا برای سیطره و تداوم خود، سیاست‌های استعماری و استثماری بر دنیا را دنبال می‌کند، نه بر مبنای ساز و کار و اصولی که در اقتصاد تعریف شده است. بنابراین بسیاری از آن‌ها بر مبنای منطق اقتصادی است که ما هم قبول داریم و اقتصاددانانی که ما و مبانی کشورهای در حال توسعه هم قبول دارند مثل «ژوزف استیگلیتز» که از اقتصاددانان آمریکا و استاد دانشگاه کلمبیا نیز می‌باشد. این سیاست‌ها و جهت‌گیری‌های اقتصادی که آمریکایی‌ها دارند را نفی کرده و محکوم می‌کنند.
 
به نظر می‌رسد که به میزان زیادی مسیر سیاست‌گذاری‌ها در اقتصاد آمریکا از مسیر الگوهایی که عقلانیت اقتصادی بر آن استوار است جدا شده و ملاحظات دیگری که آن‌ها برای سیطره بر دنیا هزینه می‌کنند و سرمایه‌گذاری‌های زیادی که می‌کنند، منجر به افزایش فشار بر بودجه و تراز پرداختی‌های خارجی آن‌ها شده و بحران بدهی‌ها را برای آن‌ها به دنبال داشته و منجر به این می‌شود که کسری بودجه روند بسیار شدید و فزاینده‌ای پیدا کند به نحوی که در سال 2008 رقمی معادل 500 میلیارد دلار بوده و در سال 2009 به 1407 میلیارد دلار و در سال 2010 به رقمی معادل 1290 میلیارد دلار رسیده و این روند هم‌چنان افزایش پیدا می‌کند اما باید بدانیم که کسری‌های مداوم نتایج بسیار اسفباری را بر اقتصاد آمریکا در آینده به جای می‌گذارد.
 
این کسری‌ها به‌طور قطع در آینده منجر به مشکلات بسیار زیادی برای این کشور خواهد شد یا شاید بهتر است بگوییم شده است؟ به نحوی که یکی از اثرات آن موجب شده تا در واقع هزینه یا نرخ‌های بهره برای گیرندگان تسهیلاتی مانند خودرو، مسکن و آن بخش‌هایی که در واقع نقطه‌ی آغاز این بحران مالی بود، افزایش پیدا کند. اثری که دارد امکان افزایش دارایی‌ها یا حداقل کالاهای مصرفی بادوام که این بخش‌ها طالب آن هستند کاهش پیدا کند، دوم ، مهم‌تر از آن موجب کاهش سرمایه‌گذاری شود و منجر به این می‌شود که افزایش نرخ بهره ارزش سبد دارایی‌های خانوارها و در واقع مهم‌ترین عوامل فعال در اقتصاد را کاهش دهد و موجب کاهش تقاضای مؤثر گردد. کاهش تقاضای مؤثر که بیش‌تر در بخش مصرف خودش را نشان می‌دهد منجر به این می‌شود که متأسفانه روند بحران افزایش یابد و دامنه‌دار شود و بحران بی‌کاری تشدید شود.
 
نتیجه
آن‌چه مسلم است کسری بودجه و کسری تراز بازرگانی، جایگاه آمریکا به عنوان قدرتمندترین اقتصاد جهان را به مخاطره می‌اندازد و در آینده‌ی نزدیک موجب پیشی گرفتن برخی از کشورها چون چین از آمریکا خواهد شد.*
 

(*) دکتر بی‍ژن صفوی، رییس پژ‍وهشکده‏ی وزارت اقتصاد و استاد دانشگاه

گروه اقتصادی برهان



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:31 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد ایران

نگاهی به آمارهای بانکی، بورسی و عملکرد بزرگ‌ترین بانک‌ها و وضعیت تالارهای شیشه‌ای بورس‌های بزرگ آمریکا گویای این مطلب است که اقتصاد آمریکا از مدت‌ها پیش رو به افول بوده است؛ اگرچه هم‌اکنون این بازارها کمی جان گرفته‌اند اما سقوط آنها قطعی است.

به طور حتم در ارتباط با بحران مالی آمریکا، سؤال اصلی این است که چرا بازارهای مالی آمریکا سقوط کردند و موجب ایجاد بحران در اقتصاد آمریکا و به همراه آن رکود اقتصاد جهانی شدند؟

 بحران اعتباری سال 2007(م) آمریکا را می‌توان از جمله بحران‌هایی دانست که تمام پیش‌بینی‌های دولتمردان وقت اقتصاد آمریکا را نقش بر آب کرد. بحران 3 سال پیش در ایالات متحده نشان داد که اقتصاد این کشور بسیار شکننده است.  

 
نزول بزرگ‌ترین بورس‌های آمریکا و سایر کشورهای غربی که تا همین چندی پیش نیز ادامه داشت، این نکته را تأیید کرده که پس‌لرزه‌های یک بحران تا چه حد می‌تواند نگرانی‌ها را برای یک اقتصاد، تشدید کند. بنابراین می‌توان اذعان کرد که اقتصاد آمریکا کاملاً به سقوط و افول نزدیک شده بود، اگرچه اغلب تحلیل‌گران اقتصادی معتقدند هنوز هم تکانه‌های این بحران ادامه دارد.
  
آمارها نشان می‌دهد در حین بروز بحران مالی جهان در سال‌های 2007 و 2008 میلادی، 52 بورس دنیا افت ارزشی معادل 5 تا 60 درصد را تجربه کردند. این آمار بیانگر این موضوع است که اقتصاد ایالات متحده روزهای پرتنشی را پشت سر گذاشته است. حتی برخی آمارها نشان می‌دهند بورس‌های جهان در اثر بحران مالی اخیر حدود 23 میلیارد دلار زیان دیده‌اند که این مسأله تأثیرپذیری بورس‌های شکننده‌ی غربی را مشهودتر کرده است.
 
در پی بروز بحران مالی جهانی، بسیاری از بورس‌های دنیا با افت شدیدی مواجه شدند اما بازار سرمایه‌ی کشور با اقدامات کنترلی و اتخاذ تدابیر لازم نه تنها از آسیب‌های احتمالی مصون ماند، بلکه از این تهدید، فرصت‌سازی هم کرد و رشد قابل قبولی را تجربه کرد.
 
از سوی دیگر نگاهی به آمارهای رسمی نشان می‌دهد بورس تهران در روزهایی که بورس‌های بزرگ اروپایی و آمریکایی روزگار سختی را تجربه می‌کردند و با افت‌های بسیار بالا مواجه بودند، آسیبی را متحمل نشده است. این واقعیت نشان داد بورس‌های غربی نسبت به بورس تهران، بسیار شکننده‌تر و آسیب‌پذیرتر هستند.
 
نباید این نکته از اذهان عمومی فراموش شود که هرچند در پی بروز بحران مالی جهانی، بسیاری از بورس‌های دنیا با افت شدیدی مواجه شدند اما بازار سرمایه‌ی کشور با اقدامات کنترلی و اتخاذ تدابیر لازم نه تنها از آسیب‌های احتمالی مصون ماند، بلکه از این تهدید، فرصت‌سازی هم کرد و رشد قابل قبولی را تجربه کرد.
 
رسیدن ارزش بازار سرمایه ایران به حدود 100 هزار میلیارد تومان و رکوردزنی‌های متوالی در بورس تهران، این مسأله را تأیید می‌کند. شاید این سؤال پیش آید که چرا به رغم بروز بحران مالی اخیر در دنیای امروز، بازار سرمایه‌ی ایران هم‌چنان رکوردهای غیرمنتظره را می‌شکند؟ پاسخ این سؤال بسیار ساده است، بازار سرمایه‌ی ایران متنوع و مبتنی بر اقتصاد واقعی است و کاملاً طبیعی است که به رغم افت بازارهای مالی جهان، بورس ایران روند رو به رشدی را تجربه می‌کند. این پاسخ، به نوعی پاسخ سؤالی که در ابتدای این مطلب مطرح شد نیز هست. یعنی علت سقوط بازارهای مالی آمریکا یک کلام بود: «فعالیت نکردن بر مبنای اقتصاد واقعی»*
 

(*) دکتر علی ‏صالح‏آبادی،رییس سازمان بورس و اوراق بهادار

گروه اقتصادی برهان\



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390  | 10:31 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد جهان

دکتر «بهروز علیشیری»، رییس «سازمان سرمایه‌گذاری و کمک‌های اقتصادی و فنی ایران»، به اقتضای منصبی که دارند بیش‌ترین تعامل و آشنایی روزمره را با اوضاع اقتصاد جهانی دارد. وی در این مصاحبه، از افول قطعی این نظام از یک سو و ورشکستگی حتمی اقتصاد آمریکا از سوی دیگر سخن می‌گوید.

آقای دکتر، هنوز هم برخی چهره‌های اقتصادی کشور دل به نظام سرمایه‌داری بسته و افول اقتصاد آمریکا را رد می‌کنند. به عنوان اولین سؤال، برای این که موضع شما مشخص شود، این سؤال را مطرح می‌کنم که آیا شما بحث افول اقتصاد آمریکا را قبول دارید؟

 
قبل از پاسخ به این سؤال، من ابتدا باید ساختار نظام سرمایه‌داری را شرح دهم و سپس نتیجه‌گیری کنم که پاسخ سؤال شما نیز در آن نتیجه‌گیری قرار دارد.
 
نکته‌ی اول این که بحران، ذاتی نظام سرمایه‌داری است و آمریکا یکی از کشورهای نظام سرمایه‌داری است. ماهیت نظام سرمایه‌داری به گونه‌ای است که به طور مداوم دچار بحران می‌شود.
 
چرا این نظام به طور دایم، دچار بحران می‌شود؟
 
ما بدون این که یک تحلیل درست، صحیح و منطقی از ماهیت نظام سرمایه‌داری و جریان گردش کار آن نداشته باشیم نمی‌توانیم بگوییم که این اتفاق‌ها مثل بحران مالی اخیر چگونه رخ داده است اما برای این که در چند دقیقه تصویری از بحران ارایه کنیم، اول باید به این نکته توجه کرد که نگاه و تحلیل ما به این نظام به واحد تحلیل ما بستگی دارد. یک بار واحد تحلیل خود را دولت-ملت قرار می‌دهید که در این صورت سطح تحلیل ما تقلیل‌گرایانه است. من معتقدم که با سطح تحلیل دولت-ملت نمی‌توانیم تحلیل درستی از نظام جهانی و رفتارهای اقتصاد بین‌الملل ارایه کنیم.
 
توجه کنید، بحرانی که در دهه‌ی 1930 در جهان اتفاق افتاد و بعد به تمامی کشورها تسری پیدا کرد و بدل شد به یک بحران اقتصاد جهانی، دلیل آن این بود که کشورها بر پایه‌ی نظام پولی مبتنی بر دلار به هم مرتبط بودند. آن سیستم به گونه‌ای بود که به محضی که در یک جای سیستم دچار اختلال می‌شد، بقیه‌ی سیستم هم تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. نکته‌ی مهم این بود که کشورها بسته به دوری یا نزدیکی از کانون بحران، تأثیرهای متفاوت می‌پذیرفتند. یعنی در آن دوره بحران بیش‌تر حول کشورهایی بود که به بر پایه‌ی سیستم طلا بودند مثل آمریکا و کشورهای اروپایی. یعنی اگرچه دولت-ملت‌ها در حوزه‌ی سیاست‌های مالی ممکن است سیاست‌های به نسبت مستقلی دنبال کنند اما در حوزه‌ی سیاست‌های پولی به هیچ وجه این‌طور نبوده و اصلاً ویژگی ذاتی این نظام است که این کشورها در یک زنجیره‌ای با هم متصل شوند.
 
با وجود تجربه دهه‌ی 1930 چه‌طور این ویژگی تسری بحران، هنوز در اقتصاد جهانی وجود دارد؟
 
یعنی بعد از این که بحران دهه‌ی 1930 اتفاق افتاد، سیستم پولی از پایه‌ی طلا به پایه‌ی نرخ‌های بهره تغییر پیدا کرد و اینک تقریباً تمامی کشورهای دنیا بر این پایه عمل می‌کنند. هم‌اکنون یک نظام تعریف شده‌ی پولی و مالی برای تمامی کشورها وجود دارد. به‌علاوه یک نظام نظارتی هم که بیش‌تر به وسیله‌ی صندوق بین‌المللی پول تعریف می‌شود روی همه این کشورها استوار است. پس کشورها هم‌چنان در یک قالب و در یک نظام منسجم حرکت می‌کنند، بنابراین هر جای سیستم دچار تنش بشود بقیه هم دچار تنش می‌شوند. پس اول باید سطح تحلیل‌مان را روشن کنیم و نباید به بحث دولت-ملت وارد شویم و باید سطح تحلیل‌مان را کلان‌تر کنیم.
 
نکته‌ی دوم این است که این نظام جهانی سرمایه‌داری، محور شکل‌گیری آن گسترش اروپا-محوری بوده است. این نظام دو تا بال دارد (سیاسی و اقتصادی) که اگرچه ممکن است ما تصور کنیم در سطح نظری قابل جداسازی است اما باز هم من معتقدم که یک‌پارچکی در آن وجود دارد. این دو بال در راستای هم‌دیگر حرکت می‌کنند. اولین ویژگی این نظام این است که حرکاتش پیوستار نیست بلکه چرخه‌ای و دورانی است. نظام سرمایه‌داری سه ویژگی مهم دارد که پایه‌ی تحلیلی ما را می‌تواند استوار کند: اولین ویژگی از ویژگی‌های ذاتی این نظام اقتصاد جهانی سرمایه‌داری که موجب رشد و گسترش آن شده این است که باید به سمتی حرکت کرد که انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری مجدد صورت بگیرد و محور این انباشت هم حداکثر کردن سود است. یعنی باید از تمامی ابزارهای اقتصادی و قدرت‌های سیاسی استفاده کرد تا بتوان انباشت مداوم سرمایه داشت. این ماهیت تعیین‌کننده‌ی نظام سرمایه‌داری است. شما هیچ رفتاری را حتی خردترین رفتارها در سطح بین‌المللی نمی‌توانید تعریف کنید مگر این که با این ویژگی ذاتی، نهادی و ماهیتی نظام سرمایه‌داری، پیوند نداشته باشد.
 
 
نظام سرمایه‏داری چون به دنبال انباشت مداوم سرمایه است یک پویایی ذاتی هم دارد. یعنی به طور مداوم به‌ویژه در عرصه‌ی پولی و مالی به دنبال یافتن راه‌های متفاوت و ابزارهای جدید برای متنوع سازی حرکت به سمت انباشت سرمایه و کسب سود است.
 
 
این ویژگی لزوم انباشت دایمی سرمایه، چه پیامدهایی داشته است؟
 
این ویژگی در طی 400 سال اخیر سه اثر داشته است. اول این که موجب شده که این نظام از حوزه‌ی اروپا-محوری به یک نظام کاملاً جهانی تبدیل شده و از لحاظ جغرافیایی گسترش پیدا کند. ویژگی دوم، تفکیک کارکرد نهادهاست. یعنی هم‌زمان با گسترش این نظام، جایگاه بازیگران نیز مشخص شده و تقسیم کار بین‌المللی صورت گرفته است. نکته‌ی مهم در این وضعیت این است که اعضا جایگاهشان در تولید و نیروی کار مشخص است. چون ماهیت این نظام حرکت به سمت حداکثرسازی سود است، از همان ابتدا یک ساختار سلسله مراتبی پیدا کرده است. حداکثر سود را طبق این تقسیم‌بندی، همان کشورهای پیشرفته می‌برند. هرچه این سلسله مراتب پایین می‌آید، سهم سود کشورها کاهش می‌یابد به طوری که حجم عظیمی از کشورها در پایین این مراتب قرار دارد که کشورهای پیرامونی هستند و از این نظام حداقل سود را می‌برند.
 
یعنی نظام سرمایه‌داری در بحث تقسیم کار جغرافیایی به گونه‌ای کارکردش را تعریف کرده که اجازه‌ی ارتقا به کسی نمی‌دهد. یعنی این‌طور نیست که یک کشور بتواند تلاش کند از جایگاه پایین و پیرامونی بتواند بالا بیاید و جزو کشورهای پیشرفته قرار گیرد. حتی اگر کشوری ابزارهایش را هم فراهم کند، اما به دلیل این که این ساختار سلسله مراتبی و وضعیت تقسیم کار را به هم می‌زند، به آن اجازه نمی‌دهند رشد پیدا کند. بسیاری از رفتارهای کنونی در سطح بین‌المللی را بر همین مبنا می‌توان تفسیر کرد. چرا به ما می‌گویند نباید به انرژی هسته‌ای دسترسی پیدا کنید؟
 
پاسخ در همین موضوع است، نمی‌خواهند ایران قاعده‌ی بازی در نظام سرمایه‌داری را به هم بزند. دیگر ویژگی این است که برای حداکثر کردن سود در نظام سرمایه‌داری باید دولت تمرکز داشته باشید. پدیده دولت با تعریف امروزی به گونه‌ای است که کارکرد دولت-ملت ندارد. بنابراین یک پدیده‌ی سیاسی در جهان ایجاد شده که تأسیس دولت‌های نوپدید است.
 
این نظام چون به دنبال انباشت مداوم سرمایه است یک پویایی ذاتی هم دارد. یعنی به طور مداوم به‌ویژه در عرصه‌ی پولی و مالی به دنبال یافتن راه‌های متفاوت و ابزارهای جدید برای متنوع سازی حرکت به سمت انباشت سرمایه و کسب سود است اما به دلیل برخی محدودیت‌های موجود در روابط دولت‌ها -به علت آن که همه‌ی آن‌ها به دنبال حداکثر سود هستند- دچار یک تناقض درون ساختاری ناشی از تضاد منافع شده است. این تضاد منافع مانع شده که این نظام روی یک پیوستار حرکت کند. این نکته‌ی بسیار تعیین‌کننده‌ای است که چرا بحران ایجاد شده است.
 
بر پایه‌ی این ویژگی‌ها حرکت و پویایی‌های این نظام در سراسر آن اتفاق می‌افتد. اگر پویایی اتفاق بیفتد در همه جای آن رخ می‌دهد و اگر رکود رخ دهد همه را در برمی‌گیرد. در حالت بحران نیز مثل حالت رونق، کشورهایی که در بالای سلسله مراتب قرار دارند، بیش از بقیه متضرر می‌شوند.
 
آیا این حرکات چرخه‌ای بحران، قابل پیش‌گیری نیست؟
 
در این باره مطالعات فراوانی شده که در حوصله‌ی این بحث نمی‌گنجد اما یک دیدگاه کلی وجود دارد مبنی بر این که حرکات چرخه‌ای رونق-رکود نظام سرمایه‌داری نیز چرخه‌ای و منظم است. این نظریه تا دهه‌ی 1980 کارآیی داشت و حرکات دوار و چرخه‌ای طی دهه‌های اخیر سرعت و شتاب بیش‌تری گرفته است. در سطح بین‌المللی سه نگرش محافظه‌کاری، لیبرال و انقلابی نسبت به این قضیه وجود دارد. هم‌اکنون گروه 20 نگرش محافظه‌کارانه دارند یعنی برای حفظ وضع موجود تلاش می‌کنند. بسته‌های محرک و مشوقی که طی دو سه سال اخیر اجرا شده نیز ناشی از همین نوع نگاه محافظه‌کاری است. یک نگاه هم نگاه لیبرال است و دیگری نگاه انقلابی است. نگاه انقلابی می‌گوید چون ماهیت این نظام بر مبنای نابرابری است، باید کنار گذاشته شود. ما هم این نظام را قبول نداریم و خواستار کنار رفتن آن هستیم اما این نظام سلسله مراتبی اجازه‌ی تحرک به نظام‌های انقلابی نمی‌دهد و تلاش می‌کند جنبش‌های انقلابی را هضم کند و این‌گونه نیز تبلیغ می‌کند.
 
یعنی نظام سرمایه‌داری در برابر نوآوری مقاومت می‌کند؟
 
خیر، نظام سرمایه‌داری اگر نتواند به طور مداوم ایجاد سود کند، نابود می‌شود و به همین دلیل برای کسب سود، نوآوری می‌کند. ابزارهای مشتقه یا دارایی‌های کاغذی یکی از ابزارهای نوآورانه‌ی سیستم برای گسترش دارایی و سود است. چون ظرفیت گسترش جغرافیایی جهان معدود است، اتفاق‌هایی که در سطح جهان می‌افتد متناسب با سطح واقعی اقتصاد نیست. به همین دلیل سردمداران نظام سرمایه‌داری آرام آرام تلاش کردند قاعده‌ی بازی را تغییر دهند و به همین سبب نظام‌های کنترلی و نظارتی مالی سخت‌گیرانه را برداشتند تا بتوانند به طور مرتب ابزارهای مالی جدید منتشر کنند تا رویه‌ی کسب سود و انباشت سرمایه ادامه پیدا کند و این سیکل مرتب ادامه پیدا کرد تا به بحران رسید. با این مقدمات، به همان سؤال اول شما می‌رسیم.
 
 
اقتصادی که 350 درصد تولید ناخالص داخلی‌اش بدهی دارد باید اعلام ورشکستگی کند و مدیران آن باید به خانه بازگردند. برآوردهای کارشناسان بین‌المللی بر این مبناست که آمریکا برای بیرون آمدن از ورشکستگی باید به سرعت بدهی‌هایش را پرداخت کند.
 
 
آیا اقتصاد آمریکا رو به افول هست یا خیر؟
 
برآوردهای واقعی از اقتصاد آمریکا به عنوان اقتصاد بزرگ جهان نشان می‌دهد اقتصاد آمریکا معادل 350 درصد تولید ناخالص داخلی‌اش بدهی دارد که رقم بسیار بزرگی است. این رقم بدین معناست که اقتصاد آمریکا کاملاً ورشکسته است و فقط با نوآوری‌هایی هم‌چون ابزارهای مشتقه است که دارد به حیات خود ادامه می‌دهد. اقتصاد آمریکا نه رو به افول است بلکه افول مطلق پیدا کرده و ما منتظر انفجار آن هستیم.
 
این بحث من نیست بلکه کلام بزرگ‌ترین اقتصاددانان دنیاست که البته آن را پشت تریبون بیان نمی‌کنند بلکه پشت پرده و در پستوها مطرح کرده‌اند. اقتصادی که 350 درصد تولید ناخالص داخلی‌اش بدهی دارد باید اعلام ورشکستگی کند و مدیران آن باید به خانه بازگردند. برآوردهای کارشناسان بین‌المللی بر این مبناست که آمریکا برای بیرون آمدن از ورشکستگی باید به سرعت بدهی‌هایش را پرداخت کند. امروز اگر آمریکا تصمیم بگیرد که 10 درصد از بدهی‌هایش را کم بکند، -که البته بحث این که چه‌طور این کار را کند، جداست- اما کاهش 10درصدی بدهی موجب می‌شود که تولید ناخالص داخلی آن کاهش پیدا بکند. محاسبات دقیق نشان می‌دهد هر 10 درصد کاهش بدهی موجب 2 تا 3 درصد کاهش تولید ناخالص داخلی آمریکا می‌شود یعنی رشد اقتصادی آن منفی خواهد شد که این با منطق اقتصاد سرمایه‌داری مخالف است. طبق منطق نظام سرمایه‌داری، دولت نباید اجازه دهد رشد اقتصادی نزول پیدا کند، رشد اقتصادی همواره باید افزایش یابد تا انباشت سرمایه افزایش یابد. به همین دلیل سران نظام سرمایه‌داری، دچار یک تناقض درون رفتاری شده‌اند.
 
10 سال مدت لازم است تا نسبت بدهی با تولید ناخالص آمریکا برابر شود، 10 سال یعنی 20 درصد کاهش تولید ناخالص داخلی آمریکا؛ این یعنی ورشکستگی مطلق؛ صرف نظر از این که این پدیده رخ دهد یا خیر، پیام این است که این محرک‌ها یا مشوق‌ها یا تزریق پول و ... همه مسکّن هستند. چراکه اقتصاد آمریکا با دو غده‌ی سرطانی متناقض روبه‌رو است. از یک طرف ناگزیر است بدهی‌اش را کاهش دهد تا از ورشکستگی فرار کند و از طرف دیگر باید از کاهش رشد اقتصادی جلوگیری کند اما پایین آوردن بدهی، یعنی پایین آوردن تولید ناخالص داخلی که تناقض آشکاری است.
 
آیا پیش‌بینی دقیقی از افول اقتصاد آمریکا وجود دارد؟
 
پیش‌بینی‌ها این‌طور نشان می‌دهد که شاهد متلاشی شدن این نظام خواهیم بود. آن‌ها با تزریق‌های موقتی می‌خواهند جلوی مرگ بیمار را بگیرند. افول نظام سرمایه‌داری قطعی است و به هیچ وجه با این اوضاع قابل ادامه‌ی حیات نیست. البته برخی کشورهای نوظهور یعنی چین و هند به علت بازارهای بزرگ و دست‌نخورده موجب موتور محرک اقتصاد سرمایه‌داری شده‌اند و حیات موقت به آن داده‌اند اما این بحران از عرصه‌های اقتصادی دارد به تدریج آثارش را در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نشان می‌دهد. به محض این که این بحران از حوزه‌ی اقتصاد به فرهنگ و اجتماع سرریز کند، این سلول‌های سرطانی تمام سیستم را در بر می‌گیرد. تمام تلاش گروه 20 این است که اجازه ندهند این بحران از عرصه‌ی اقتصادی به عرصه‌ی اجتماعی و فرهنگی برسد اما به نظر من این مسکّن، مقطعی است.
 
پس افول اقتصادی به عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی می‌رسد؟
 
به طور قطع؛ اقتصاد آمریکا باید اعلام ورشکستگی کند. بدهی معادل 350 درصد تولید ناخالص داخلی، برای یک کشور به معنای ورشکستگی است. افول اقتصاد آمریکا قطعی است.
 
 
همه‌ی آثار سیاسی و ژئواستراتژیک جنگ‌ها تحت تأثیر ماهیت نظام سرمایه‌داری است.
 
 
آیا امکان دوام حیات این اقتصاد وجود دارد؟
 
این اقتصاد به دو شرط می‌تواند تحول جدی پیدا کند. یکی نوآوری بزرگ در عرصه‌های پیشتاز که البته اکنون دچار بن‌بست است و نوآوری رخ نمی‌دهد. ابزار دیگر، جنگ است. تمام جنگ‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، پشت سرش پی‌گیری قطعی منافع اقتصادی قرار دارد. من معتقدم همه‌ی آثار سیاسی و ژئواستراتژیک جنگ‌ها تحت تأثیر ماهیت نظام سرمایه‌داری است. پس به محض این که می‌گویید افول اقتصاد آمریکا -که من می‌گویم قطعی است- برای گریز از این افول چون گسترش جغرافیایی جهان تقریباً کامل است، ما شاهد بروز جنگ‌های منطقه‌ای و بین‌المللی خواهیم بود که البته احتمال جنگ بین‌المللی بسیار کم است. این نکته خیلی تعیین‌کننده است. این جنگ‌ها می‌توانند با برد محدود هم‌چون عراق و افغانستان باشد. هدف از جنگ عراق و افغانستان گسترش حوزه‌ی نفوذ آمریکا در بازار کالا و انرژی است. پس راه دوم این است که این سیستم برای این که بحرانش را از بین ببرد به درگیری‌های منطقه‌ای یا جنگ‌های بزرگ متوسل می‌شود. اما نسل امروز مدیران عرصه‌ی اقتصاد بین‌الملل مدیرانی هستند که جنگ جهانی دوم را هنوز در خاطر دارند و شاید اثر روانی ناشی از این تجربه، اجازه‌ی ورود به جنگ گسترده را ندهد. عامل دومی که مانع بروز جنگ وسیع خواهد شد، عامل بازدارندگی سلاح‌های هسته‌ای است. چون سلاح هسته‌ای همه را نابود می‌کند. همه می‌دانند که اگر ماشه‌ی سلاح هسته‌ای را بچکانند همه نابودند، به همین دلیل احتمال بروز درگیری‌های منطقه‌ای بسیار زیاد است. بنابراین ما باید در سیاست خارجی‌مان مراقب این تحول باشیم. بایستی اتصالمان را به این نظام در حال افول به حداقل برسانیم و منافع‌مان را حداکثر ببریم و مراقبت کنیم که در فرآیند جنگ و هژمونی مجدد، ما اسیر بازی‌های موجود در عرصه‌ی بین‌الملل نشویم. باید تحولات اقتصاد بین‌الملل را رصد دایمی کنیم.
 
بحران اقتصاد آمریکا تا چه حد ناشی از اشتباهات تصمیم‌گیران آمریکا بوده است؟
 
به طور قطع اشتباهات تصمیم‌گیران اقتصادی آمریکا در این امر مؤثر بوده است. این را من نمی‌گویم. بزرگ‌ترین اقتصاددانان آمریکا می‌گویند که نسل فعلی تصمیم‌گیران اقتصادی آمریکا باید از ملت آن عذرخواهی کنند و بازنشسته شوند. افول نظام سرمایه‌داری نیز قطعی است. این نظام به هیچ وجه تکافوی نیازهای جدید ملت‌ها را نمی‌دهد.*
 

(*) دکتر بهروز علیشیری،رییس«سازمان سرمایه‏گذاری و کمک‏های اقتصادی و فنی ایران»

گروه اقتصادی برهان؛



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 82 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >