به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود

بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود

غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان

بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود

عفیف و زاهد و ثابت قدم بدم چون کوه

کدام کوه که باد توش چو که نربود

اگر کهم هم از آواز تو صدا دارم

وگر کهم همه در آتش توم که دود

وجود تو چو بدیدم شدم ز شرم عدم

ز عشق این عدم آمد جهان جان به وجود

به هر کجا عدم آید وجود کم گردد

زهی عدم که چو آمد از او وجود افزود

فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین

کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود

مثال جان بزرگی نهان به جسم جهان

مثال احمد مرسل میان گبر و جهود

ستایشت به حقیقت ستایش خویش است

که آفتاب ستا چشم خویش را بستود

ستایش تو چو دریا زبان ما کشتی

روان مسافر دریا و عاقبت محمود

مرا عنایت دریا چو بخت بیدارست

مرا چه غم اگرم هست چشم خواب آلود

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود

که جان تویی و دگر جمله نقش و نام بود

اگر چه ماه به ده دست روی خود شوید

چه زهره دارد کان چهره را غلام بود

اگر چه عاشقی و عشق بهترین کار است

بدانک بی‌رخ معشوق ما حرام بود

به جان عشق که تا هر دو جان نیامیزد

جداییست و ملاقات بی‌نظام بود

شراب لطف خداوند را کرانی نیست

وگر کرانه نماید قصور جام بود

به قدر روزنه افتد به خانه نور قمر

اگر به مشرق و مغرب ضیاش عام بود

تو جام هستی خود را برو قوامی ده

که آن شراب قدیمست و باقوام بود

هزار جان طلبید و یکی ببردم پیش

بگفت باقی گفتم بهل که وام بود

رفیق گشته دو چشمش میان خوف و رجا

برای پختن هر عاشقی که خام بود

هزار خانه به تاراج برد و خوش قنقیست

سلامتی همه تاراج آن سلام بود

درون خانه بود نقش‌ها نه آن نقاش

به سوی بام نگر کان قمر به بام بود

رسید مژده به شامست شمس تبریزی

چه صبح‌ها که نماید اگر به شام بود

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

سخن به نزد سخندان بزرگوار بود

ز آسمان سخن آمد سخن نه خوار بود

سخن چو نیک نگویی هزار نیست یکی

سخن چو نیکو گویی یکی هزار بود

سخن ز پرده برون آید آن گهش بینی

که او صفات خداوند کردگار بود

سخن چو روی نماید خدای رشک برد

خنک کسی که به گفتار رازدار بود

ز عرش تا به ثری ذره ذره گویااند

که داند آنک به ادراک عرش وار بود

سخن ز علم خدا و عمل خدای کند

وگر ز ما طلبی کار کار کار بود

چو مرغکان ابابیل لشکری شکنند

به پیش لشکر پنهان چه کارزار بود

چو پشه سر شاهی برد که نمرودست

یقین شود که نهان در سلاحدار بود

چو یک سواره مه را سپر دو نیم شود

سنان دیده احمد چه دلگذار بود

تو صورتی طلبی زین سخن که دست نهی

دهم به دست تو گر دست دستیار بود

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند

مرا جمال تو باید قمر چه سود کند

چو مست چشم تو نبود شراب را چه طرب

چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند

مرا زکات تو باید خزینه را چه کنم

مرا میان تو باید کمر چه سود کند

چو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کار

چو رفت سایه سلطان حشر چه سود کند

چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور

چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند

لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود

پناه تو چو نباشد سپر چه سود کند

شبم چو روز قیامت دراز گشت ولی

دلم سحور تو خواهد سحر چه سود کند

شبی که ماه نباشد ستارگان چه زنند

چو مرغ را نبود سر دو پر چه سود کند

چو زور و زهره نباشد سلاح و اسب چه سود

چو دل دلی ننماید جگر چه سود کند

چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود

بصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کند

مرا به جز نظر تو نبود و نیست هنر

عنایتت چو نباشد هنر چه سود کند

جهان مثال درختست برگ و میوه ز توست

چو برگ و میوه نباشد شجر چه سود کند

گذر کن از بشریت فرشته باش دلا

فرشتگی چو نباشد بشر چه سود کند

خبر چو محرم او نیست بی‌خبر شو و مست

چو مخبرش تو نباشی خبر چه سود کند

ز شمس مفخر تبریز آنک نور نیافت

وجود تیره او را دگر چه سود کند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند

از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند

از آنک عشق نخواهد به جز خرابی کار

از آنک عشق نگیرد ز هیچ آفت پند

چه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوش

چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند

که جان عاشق چون تیغ عشق برباید

هزار جان مقدس به شکر آن بنهند

هوای عشق تو و آن گاه خوف ویرانی

تو کیسه بسته و آن گاه عشق آن لب قند

سرک فروکش و کنج سلامتی بنشین

ز دست کوته ناید هوای سرو بلند

برو ز عشق نبردی تو بوی در همه عمر

نه عشق داری عقلیست این به خود خرسند

چه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودن

نشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چند

درآمد آتش عشق و بسوخت هر چه جز اوست

چو جمله سوخته شد شاد شین و خوش می‌خند

و خاصه عشق کسی کز الست تا به کنون

نبوده است چنو خود به حرمت پیوند

اگر تو گویی دیدم ورا برای خدا

گشای دیده دیگر و این دو را بربند

کز این نظر دو هزاران هزار چون من و تو

به هر دو عالم دایم هلاک و کور شدند

اگر به دیده من غیر آن جمال آید

بکنده باد مرا هر دو دیده‌ها به کلند

بصیرت همه مردان مرد عاجز شد

کجا رسد به جمال و جلال شاه لوند

دریغ پرده هستی خدای برکندی

چنانک آن در خیبر علی حیدر کند

که تا بدیدی دیده که پنج نوبت او

هزار ساله از آن سو که گفته شد بزنند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

میان باغ گل سرخ‌های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد

به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سال نشاطست و روز روز طرب

خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل

کسی که ساقی باقی ماه رو دارد

هزار جان مقدس فدای آن جانی

که او به مجلس ما امر اشربوا دارد

سؤال کردم گل را که بر کی می‌خندی

جواب داد بر آن زشت کو دو شو دارد

هزار بار خزان کرد نوبهار تو را

چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد

پیاله‌ای به من آورد گل که باده خوری

خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد

چه حاجتیست گلو باده خدایی را

که ذره ذره همه نقل و می از او دارد

عجب که خار چه بدمست و تیز و روترشست

ز رشک آنک گل و لاله صد عدو دارد

به طور موسی بنگر که از شراب گزاف

دهان ندارد و اشکم چهارسو دارد

به مستیان درختان نگر به فصل بهار

شکوفه کرده که در شرب می غلو دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد

که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد

چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی

چو ریش عقل تو در دست کالبد باشد

بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش

که صلح را ز چنین جنگ‌ها مدد باشد

وگر گریز کنی همچو آهو از کف شیر

ز تو گریزد آن ماه بر اسد باشد

نه گوش تو سخن یار مهربان شنود

نه پیش چشم تو دلدار سروقد باشد

نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح

به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد

گذر ز ناز و ملولی که ناز آن تو نیست

که آن وظیفه آن یار ماه خد باشد

چه ظلم کردم بر حسن او که مه گفتم

صد آفتاب و فلک را بر او حسد باشد

خموش باش و مگو ریگ را شمار مکن

شمار چون کنی آن را که بی‌عدد باشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

که روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

که چون تو یار دلارام خوش لقا دارد

همی‌رسد به گریبان آسمان دستش

که او چو سایه ز ماه تو مقتدا دارد

به آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

چرا دلیر نباشد حذر چرا دارد

چرا به پنجه کمرگاه کوه را نکشد

کسی که ز اطلس عشق خوشت قبا دارد

تو خود جفا نکنی ور کنی جفا بر دل

بکن بکن که به کردار تو رضا دارد

چرا نباشد راضی بدان جفای لطیف

که او طراوت آب و دم صبا دارد

در آتش غم تو همچو عود عطاریست

دل شریف که او داغ انبیا دارد

خمش خمش که سخن آفرین معنی بخش

برون گفت سخن‌های جان فزا دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

میان باغ گل سرخ‌های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد

به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سال نشاطست و روز روز طرب

خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل

کسی که ساقی باقی ماه رو دارد

به باغ جمله شراب خدای می‌نوشند

در آن میانه کسی نیست کو گلو دارد

عجایبند درختانش بکر و آبستن

چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و بازآراست

چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد

وجود ما و وجود چمن بدو زنده‌ست

زهی وجود لطیف و ظریف کو دارد

چراست خار سلحدار و ابر روی ترش

ز رشک آن که گل سرخ صد عدو دارد

چو آینه‌ست و ترازو خموش و گویا یار

ز من رمیده که او خوی گفت و گو دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد

میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد

به جان رسید فلک از دعا و ناله من

فلک دهان خود اندر ره دعا بگشاد

ز بس که سینه ما سوخت در وفا جستن

ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاد

ادیم روی سهیلیم هر کجا بنمود

غلام چشمه عشقیم هر کجا بگشاد

پس دریچه دل صد در نهانی بود

که بسته بود خدا بنده خدا بگشاد

در این سرا که دو قندیل ماه و خورشیدست

خدا ز جانب دل روزن سرا بگشاد

الست گفت حق و جان‌ها بلی گفتند

برای صدق بلی حق ره بلا بگشاد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4582361
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث