جهانا، همانا کزین بیگناهی
گنه کار ماییم و تو بی کنازی
جهانا، همانا کزین بیگناهی
گنه کار ماییم و تو بی کنازی
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ
بر سبزه باده خوش بود اکنون، اگر خوری
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
نیل دمنده تویی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری
مرا با تو بدین باب تاب نیست
که تو راز به از من به سر بری
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری
که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟
جعدی سیاه دارد، کز کشی
پنهان شود بدو در سرخاره
من کنم پیش تو دهان پر باد
تا زنی بر لبم تو زابگری
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنهتر گردی