کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنهتر گردی
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنهتر گردی
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
گه در آن کندز بلند نشین
گه بدین بوستان چشم گشای
مهر جویی ز من و بی مهری
هده خواهی ز من و بیهدهای
بر تو رسیده بهر دل تنگ چارهای
از حال من ضعیف بیندیش چارهای
ندارد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز
ببرد نسل این هر دو، نبرد نسل فرزانه
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم ساز و گرد نستوه
گه ارمندهای و گه ارغندهای
گه آشفتهای و گه آهستهای
بزرگان جهان چون بند گردن
تو چون یاقوت سرخ اندر میانه
زلفینک او نهاده دارد
بر گردن هاروت زاو لانه