به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

در آن مدت، که بود از محنت تب

جهان بر چشم من تاریک چون شب

دلم مصباح گشت و فکرتم زیت

بدین پرتو بگفتم پانصد بیت

شب شنبه، که بود آغاز هفته

رجب را بیست روز از ماه رفته

به سال «واو» و« ذال» از سال هجرت

به پایان بردم این در حال ضجرت

چو دیدم در سخن خیرالکلامش

نهادم « منطق‌العشاق» نامش

به اصل از طبع دراک منند این

نبات خاطر پاک منند این

شگرفانند یکسر بالغ و بکر

به تایید الهی زاده از فکر

سبق گیرند بر آب از روانی

گر ایشان را به آب خود بخوانی

چو هر یک را زلیخایی شمردم

گران کاوین به یوسفشان سپردم

خرد را نزهتی، جان را بهاریست

جهان را از من این خوش یادگاریست

نظر در وی به چشم راست باید

جمالش چشم کژبین را نشاید

خداوندا، نگه دارش ز دزدان

ز چشم عیب جوی زن به مزدان

بپوشان آنچه ما کردیم و گفتیم

مکن پیدا، اگر چیزی نهفتیم

بدیهایی، که از ما گشت پیدا

به روی ما میار، از لطف، فردا

در آن روزی که تابی بر جهان نور

مدار از اوحدی توفیق خود دور

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:17 PM

 

شنیدم حاجییی احرام بسته

چو در ریگ بیابان گشت خسته

بخود گفت: ار چه پر تشویش راهست

جمال کعبه نیکو عذر خواهست

اگر در خانه خود را قید سازی

کجا مرغ حرم را صید سازی؟

ز هجران گر چه داری صد شکایت

به روز وصل بگذار آن حکایت

به ماهی گر پدید آید گناهی

توان بخشید جرمش را به ماهی

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

چو آمد نامهٔ معشوق چالاک

به عاشق، گفت آن مهجور غمناک

غنوده بخت شد بیدار ما را

مشرف کرد خواهد یار ما را

طرب پیوند خواهد کرد با دل

روا گشت آنچه میجست از خدا دل

خنک دردی که درمانی پذیرد!

خوشا کاری که سامانی پذیرد!

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

زهی! از جام مهرت مست گشته

ز کوباکوب هجران پست گشته

بسی در عشق گرم و سرد دیدی

کنون بنشین، که آن خود کشیدی

بگستر فرش و خلوت ساز جارا

که عزم آن شبستانت ما را

سحرگاهان دعای مستجابت

به روی کار باز آورد آبت

دلارامی که از دامت رمان بود

تو گفتی: رام خواهد شد، همان بود

هر آن حاجت که میخواهی برآری

که رو در قبلهٔ اقبال داری

به وصلم طلعتت فیروز گردد

شب تاریک هجران روز گردد

مخور اندوه، ازین پس شاد می‌باش

ز بند هر غمی آزاد می‌باش

دهانم را تو باشی میر ازین پس

به بوسیدن مکن تقصیر ازین پس

کنار و بوسه اول چیز باشد

چو وقت آید دگرها نیز باشد

دل من ترک وصل دیگران گفت

تویی همدم، تویی مونس، تویی جفت

رفیق من تو خواهی بود ازین پس

مرا از مهر و کین آن و این بس

دلم در جستجویت جویت گرم گشته

چه جای دل؟ که سنگش نرم گشته

از آن شوخی به راه آمد دل من

به جانت نیک خواه آمد دل من

چو باغ وصل را در برگشادی

جهان اندر جهان عیشست و شادی

ز رویم لاله و گل دسته می‌بند

ز لعلم شکر اندر پسته می‌بند

گهی با زلف پستم عشق می‌باز

گهی میگوی در گوش دلم راز

مشو نومید و از من سر مپیچان

رخ از پیوند و یاری بر مپیچان

بیا، کز وصل من کارت بر آید

به باغ من گل از خارت بر آید

دلت را مژده‌ای می‌ده به شادی

بگو او را دگر چون مژده دادی

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

که روز غم بسر خواهد شد آخر

سخن نوعی دگر خواهد شد آخر

نهال آرزو در سینه و دل

به شادی بارور خواهد شد آخر

چو زر بود از جفا روی تو اول

ولی کارت چو زر خواهد شد آخر

به تایید سعادت اختر مهر

ز برج غم بدر خواهد شد آخر

بخواهم داد کام دوستان را

حکایت مختصر خواهد شد آخر

دهان عاشق از لوزینهٔ وصل

پر از شهد و شکر خواهد شد آخر

ز مهر اوحدی بر روی آن ماه

جهانی را خبر خواهد شد آخر

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

بپرسیدند از محمود غازی:

چرا چندین گرفتار ایازی؟

بگفتا: چون که از وی ناگزیرست

ازین پس ما غلامیم، او امیرست

به نرمی طبع تندان رام گردد

به سختی پخته دیگر خام گردد

اگر در عاشقی صد جان به پاشی

چو در بینی تو خود معشوق باشی

بر خوبان برعنایی نکوشند

که ایشان سال و مه عشوه فروشند

قبای وصل گل رویان نپوشی

چو بر خوبان جمال خود فروشی

خطا باشد چنانها با چنین‌ها

به کرمان زیره بردن باشد اینها

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 133

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4305364
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث