به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

با رخ همچو صبح و زلف چو شام

بامــــدادان بر آی بر لب بام

تا بدانند نور از ظلمت

تا شناسنــد صبح را از شـــــــام

بگذری گر ز معبد گبران

ور بر آئی به قبلهٔ اسلام

نشناسند زاهدان محراب

نپرستند کافران اصنام

محض عشوه است مر تو را ترکیب

وز کرشمه است مر تو را اندام

از دعای فرشته بیزارم

گر از آن لب دهی مرا دشنام

گر بسنجی تو عقل را با عشق

می بدانی تو نور را ز ظلام

نکنی فرق نیک را از بد

نشناسی حلال را ز حرام

دور از آن آستان نمی‌میرم

آه از این روی، آه از این اندام

قصهٔ خود رضی بیا و مگو

از تو چون کس نمیبرد پیغام

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 12:28 PM

چو از جور رقیبان از در او بار می‌بستم

ره آمد شدن از گریه بر اغیار می‌بستم

خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت

چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار می‌بستم

گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول

ز کف تسبیح می‌افکندم و زنار می‌بستم

در آمد میشدم صد بار افزون از در یاری

دل خود گر رضی بر صورت دیوار می‌بستم

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 12:28 PM

گلها ز من شکفته مگر بانگ بلبلم

شب چشم من نخفت، مگر شبنم گلم

خون در دلم همی کند از آب کوثرم

جا در دلش نمیکنم ار سحر باطلم

حسن تو بی‌تأملم از هوش میبرد

با آنکه در نگاه تو من بی تأملم

اندک اندک بر سر کوی تو فندی میزنم

پیش تو پستیم و یا هوی بلندی میزنیم

هر چه می‌گوئیم از آن میدهد سرها بباد

بر در اندیشه زین پس قفل و بندی میزنیم

تو زما مشنو سخن با ما مگو و ز ما مپرس

هر چه بادا باد گویا حرف چندی میزنیم

گاه میگرییم و گاهی خنده بر هم میکنیم

ما و گردون یکدگر را ریشخندی میزنیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

 

بهوش باش که در بارگاه رد و قبول

کمال عین ذواتست و فصل عین فصول

اگر قبول و گر رد کنی خلاصم کن

شدم هلاک ز ماخولیای رد و قبول

دچار او نشدم تا ز خویش برگشتم

فناست تجربه کردیم کیمیٰای قبول

رسیده شاهد معنی ز صورت زشتت

ببین که از چه به خود گشته‌ای دلا مشغول

نبوده یکنفسی بی‌پیاله تا بوده

رضی ز زهد و ریا بی‌حساب و نامعقول

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم

همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم

وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت

چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم

گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم

حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم

دست و پایم طپش دل همه از کار فکنده

چشم بر جلوهٔ دیدار نیفتاده هنوزم

غصهٔ‌ بی‌غمیم داغ کند ور نه بگویم

داغ بی‌دردیم از پا فکند ور نه بسوزم

رضیم، جملهٔ آفاق فروزان ز چراغم

همچو مه، چشم بدریوزهٔ خورشید ندوزم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش

دریغا خضر ما شرمنده گردد ز آب حیوانش

نه از رنگ تو رنگی داشت نه از بوی تو بوئی

ز غیرت چاک زد هر سو ز صد جا، گل گریبانش

چو آن بلبل که در بستان ز سنبل آشیان دارد

دل آشفته‌ام جمعی است در زلف پریشانش

چو موسی گر زدود شعله‌ای در پیچ و تاب افتد

همیشه داردم در پیچ و تاب آن زلف پیچانش

مشو چندین بلند از خاک قصر خود تماشا کن

که قیصر رفت بر باد فنا بر قصر و ایوانش

رضی‌سان سرخ دارم از طپانچه روی خود ترسم

که رنگ لاغری از کشتنم سازد پشیمانش

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

 

مرا چگونه نباشد حضور عیش و فراغ

که زخم بر سر زخم است و داغ بر سر داغ

مرا چنانکه منم بینی و نگوئی هیچ

ازین تغافل جانسوز سخت داغم داغ

اگر جگر جگر و دل دلم خورد، شاید

که پیش آن گل رعنا، یکیست بلبل و زاغ

ملاف هیچ بر عاشقانش از خورشید

به آفتاب پرستان چه دم زنی ز چراغ

نسیم وصل پریشان و بی‌دماغم کرد

نساخت گلخنیان را هوای گلشن داغ

کسش نیافت نشان آنکه از تو یافت نشان

کسش نیافت سراغ آنکه از تو یافت سراغ

دگر بسان رضی عاشقی نخواهی یافت

بگردی ار همه ویرانهٔ جهان به چراغ

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

شور عشقی کرده بازم بیقرار

باز دل را داده‌ام بی‌اختیار

گو قرار حیرت ماهم بده

ای که داری در تکاپویش قرار

ما به عهدت استوار استاده‌ایم

گر چه عهد تو نباشد استوار

چند باشم همچو چشمت ناتوان

چند باشم همچو زلفت بیقرار

یا مرا یک روزگاری دست ده

یا که دست از روزگار من بدار

دل تسلی میشود از وعده‌ات

گر چه خواهی کشتنم از انتظار

گر نداری شوری از ما بر کران

ور نداری شوقی از ما بر کنار

دور از آن روح مجسّم زنده‌ای

زین گران جانی رضی شرمی بدار

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز

یکبار دگر در تف آن آتشم انداز

آتش چه زنی بر دلم از نام جدائی

این حرف مگو با من و در آتشم انداز

بیماری خود داده به ما نرگس مستش

ای دیده ز پر کالهٔ دل مفرشم انداز

یا رب نپسندی که بخواهم ز تو چیزی

یا رب به کریمی خود از خواهشم انداز

از مغز سر خویش رضی شعله بر افروز

و اندر دل بی عزت خواری کشم انداز

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

 

آن روی چون ماه آن زلف چون مار

گیرم نمائی، کو تاب دیدار

خواهی که سازی زاهد برهمن

بردار پرده بنمای رخسار

گر آن پریرو بی‌پرده بودی

دیوانه کردی ما را به یکبار

یک ره در آن رو بنگر که بینی

نیکی بخرمن خوبی بخروار

دنیا و عقبیٰ، ما بخش کردیم

اغیار و کونین، ما و سگ یار

این دل ندارد پروای گیتی

این سر ندارد پروای دستار

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 اسفند 1395  - 9:23 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4331783
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث