در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه که امیرخراسان ابوسلیمان جعفری بیک داودبن مکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم به شغل دیوانی، و به پنچ دیه مروالرود فرود آمدم، که در آن روز قران راس و مشتری بود گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی میخواند. مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهم تا روایت کند، بر کاغذ نوشتم تا به وی دهم که این شعر بر برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آن جا به جوزجانان شدم وقرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید که قولوا الحق و لو علی انفسکم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم. گفت جوینده یابنده باشد، و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود برمن کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم.
فردوسی
سعدی
حافظ
شهریار
مولوی
نظامی
صائب تبریزی
رودکی
سنایی
عطار نیشابوری
ابوسعید ابوالخیر
ناصر خسرو
محتشم کاشانی
خیام نیشابوری
ملکالشعرای بهار
وحشی بافقی
پروین اعتصامی
امیرخسرو دهلوی
عبید زاکانی
شیخ بهایی
رضیالدین آرتیمانی
هاتف اصفهانی
اوحدی مراغهای
مسعود سعد سلمان
فیض کاشانی
رهی معیری
فرخی سیستانی
خواجوی کرمانی
بیدل دهلوی
باباطاهر
عراقی
خاقانی
قاآنی
انوری
منوچهری
فروغی بسطامی
نصرالله منشی
مهستی گنجوی
عرفی شیرازی
شیخ محمود شبستری
باباافضل کاشانی
سیف فرغانی
رشیدالدین وطواط
سلمان ساوجی
ابن حسام خوسفی
هلالی جغتایی
شاه نعمتالله ولی
اسدی توسی
فخرالدین اسعد گرگانی