ابوسعید ابوالخیر رباعی شمارهٔ ۴۹ آن یار که عهد دوستداری بشکست میرفت و منش گرفته دامن در دست میگفت دگر باره به خوابم بینی پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست ادامه مطلب مهدی گلشنی یک شنبه 27 تیر 1395 - 9:29 PM نظرات (0)
آن یار که عهد دوستداری بشکست میرفت و منش گرفته دامن در دست میگفت دگر باره به خوابم بینی پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست