به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۱۲۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

دل به عشقش رخ به خون تر می‌کند

جان ز جورش خاک بر سر می‌کند

می‌خورد خون دل و دل عشوهاش

می‌خورد چون نوش و باور می‌کند

گرچه پیش از وعده سوگندان خورد

آنهم از پیشم فرا تر می‌کند

گفتمش بس می‌کند چشمت جفا

گفت نیکو می‌کند گر می‌کند

عقل را چشم خوشش در نرد عشق

می‌دهد شش ضرب و ششدر می‌کند

زانکه تا دست سیاهش برنهند

زلفش اکنون دست هم در می‌کند

زر ندارم لاجرم بی‌موجبی

هر زمانم عیب دیگر می‌کند

گفت زر گفتم که جان، گفتا که خه

الحق این نقدم توانگر می‌کند

گفتم آخر جان به از زر گفت نه

لاجرم کار تو چون زر می‌کند

چون کنی خاکش همی بوس انوری

گرچه با خاکت برابر می‌کند

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:31 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602872
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث