به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۱۳۷

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

من آن نیم که مرا بی‌تو جان تواند بود

دل زمانه و برگ جهان تواند بود

نهان شد از من بیچاره راز محنت تو

قضای بد ز همه کس نهان تواند برد

خوش آنکه گویی چونی همی توانی نه

در این چنین سر و توشم توان تواند بود

اگر ز حال منت نیست هیچ‌گونه خبر

که حال من ز غمت بر چه‌سان تواند بود

چرا اگر به همه عمر ناله‌ای شنوی

به طعنه گویی کار فلان تواند بود

جفا مکن چه کنی بس که در ممالک حسن

برات عهد و وفا ناروان تواند بود

در این زمانه هر آوازه کز وفا فکنند

همه صدای خم آسمان تواند بود

اگر ز عهد و وفا هیچ ممکنست نشان

در این جهان چو نیابی در آن تواند بود

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:31 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602834
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث