به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۱۴۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ز هجران تو جانم می‌برآید

بکن رحمی مکن کاخر نشاید

فروشد روزم از غم چند گویی

که می‌کن حیله‌ای تا شب چه زاید

سیه‌رویی من چون آفتابست

به روز آخر چراغی می‌بباید

به یک برف آب هجرت غم چنان شد

که از خونم فقعها می‌گشاید

گرفتم در غمت عمری بپایم

چه حاصل چون زمانه می‌نپاید

درین شبها دلم با عشق می‌گفت

که از وصلت چه گویم هیچم آید

هنوز این بر زبانش ناگذشته

فراقت گفت آری می‌نماید

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:36 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602932
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث