به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۳۱۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی

احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی

ما خود نمی‌شویمت در روی اگرنه آخر

سهلست اینکه گه‌گه رویی بما نمایی

بی‌خرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید

بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی

گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد

غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی

الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم

دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی

گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من

من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی

نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی

نی دست آن نداری هین زود می چه پایی

گر انوری نباشد کم گیر تیره‌روزی

تو کار خویش می‌کن ای جان و روشنایی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602583
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث