به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم

از بدو نیک جهان همچو جهان بی‌خبریم

عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک

بی‌غم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم

نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما

از پی روی تو تا حشر غلام نظریم

چاکران رخ و آن عارض و آن چشم و لبیم

بندهٔ آن قد و آن قامت و آن زیب و فریم

سوختهٔ آن روش و چابکی و غنج توایم

شیفتهٔ آن خرد و خط و سخا و هنریم

آن گرازیدن و آن گام زدن پیش رقیب

که غلام تو و آن رفتن و آن رهگذریم

بگذری چونت ببینم خرامنده چو کبک

باز کردار در آن لحظه ز شادی بپریم

والهی کرد چنان عشق تو ما را که ز درد

چاک دامنت چو بینیم گریبان بدریم

تا ببستیم کمر عشق ترا ای مه روی

زیر سایهٔ علم عشق تو همچون کمریم

ای گرامی و بهشتی صفت از خوبی و حسن

ما ز سوز غم عشق تو میان سقریم

آتشی بیش مزن در دل و جانمان ز فراق

که خود از آتش عشقت چو دخان و شرریم

از عزیزی و ز خردی به درم مانی راست

زان ز عشقت به نزاری و به زردی چو زریم

کودکی عشق چه دانی که چه باشد پسرا

باش تا پاره‌ای از عشق تو بر تو شمریم

تو چه دانی که ز عشق رخ خورشیدوشت

تا سپیده‌دم لرزان چو ستارهٔ سحریم

تو چه دانی که ز چشم و جگر از آتش و آب

همه شب با دو لب خشک و دو رخسار تریم

تو چه دانی که از آن زلف چو مار ارقم

بر سر کوی تو چون مار همی خاک خوریم

تو چه دانی که ز جعد و کله و چشم و لبت

که چه پر آب دو چشمیم و پر آتش جگریم

تو چه دانی که از آن شکر آتش صفتت

چه گدازنده چو بر آتش سوزان شکریم

رازها هست ز عشق تو که آن نتوان گفت

خاصه اکنون که درین محنت و عزم سفریم

پای ما را به ره عشق تو آورد و بداشت

تو چه دانی که ازین پای چه در درد سریم

به سلامی و حدیثی دل ما را دریاب

که هم اکنون بود این زحمت از اینجا ببریم

یادگاری به تو بدهیم دل تنگ و به راه

یادگار از تو به جز انده عشقت نبریم

خرد خردم چکنی ای شکر از سر تا پای

که به غمهای بزرگ از غم عشق تو دریم

دین ما عشق تو و مذهب ما خدمت تست

تا نگویی که درین عشق تو ما مختصریم

دلم آن گه بگردد که بگردانی روی

جانم آنگاه بجوشد که به تو درگذریم

خود مپرس ای پسر از عشق تو تا چون شده‌ایم

کز نحیفی و نزاری چو یکی موی سریم

لیک شکر است ازین لاغری خود ما را

که رقیب تو نبیند که به تو در نگریم

خیره دردیست چو در پای ببینیم ترا

از غم و رنج قدمهات بر آتش سپریم

راه کوی تو همه کس به قدم می‌سپرد

ما قدم سازیم از روح پس آن ره سپریم

دیده زیر قدمت فرش کنیمی لیکن

ز ادیب و ز رقیب تو چنین بر حذریم

عیب ناید ز حذر کردن ما از پی آنک

ما غریبیم اگر چه به مثل شیر نریم

زهر بر یاد یکی بوس تو ای آهو چشم

گر به از نوش ننوشیم پس از سگ بتریم

از پی عشق تو ای طرفه پسر در همه حال

بندهٔ شهر تو و دشمن شهر پدریم

ادامه مطلب
سه شنبه 4 آبان 1395  - 7:37 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4589660
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث