به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

روزی قرار و قاعدهٔ ما دگر شود

وین باد و بارنامه ز سرها بدر شود

این جان و تن، که صحبت دیرینه داشتند

از هم جدا شوند و سخن مختصر شود

جانی، که پاک نیست، بماند درین مغاک

روحی، که پاک بود، بر افلاک بر شود

این قصرهای خرم و گلزارهای خوش

در موج‌خیز حادثه زیر و زبر شود

رمزیست این، که گفتم از احوال این جهان

باقی به روزگار ترا خود خبر شود

ای دوست کام دل، بنشین و طلب مکن

کین کار مشکلست و به خون جگر شود

خواهی که در ز بحر برآری و طرفه آنک

یک موی خود ز بحر نخواهی که تر شود

چندان بنه درم، که کند دفع دردسر

چندان منه، که واسطهٔ دردسر شود

در گوش خواجه، دیدم، جز زر نرفت هیچ

ور نیز در شود، سخنی هم به زر شود

مسمارها بنان و درم در زدی، کنون

خواهی که: نیکی تو به عالم سمر شود

ای آنکه ملک خویش به ظالم سپرده‌ای

بستان، که ملک در سر بیدادگر شود

امروز چون به دست تو دادند تیغ فتح

کاری بکن، که پیش تو فردا سپر شود

آن حاکم ستیزه گر زورمند را

گو: بد مکن، که کار تو از بد بتر شود

از من به پیش قاضی رشوت ستان بگو:

کین شرع احمدیت به عدل عمر شود

هان! ای پدر، بدادن پند پسر بکوش

تا باز گوید از تو چو او هم پدر شود

تا زنده‌ای، برو، ادب آموز بهر نام

کین نفس آدمی به ادب نامور شود

فرزند آدم و پدر و مادر آدمی

کس چون رها کند که به یکبار خر شود؟

یارب، ز شرمساری کردار خویشتن

هر لحظه عقل در سر افسوس خور شود

تقصیرها که کردم و تشویرها که هست

چون در دل آورم دل من پر خطر شود

جز رحمت تو نیست دلم را وسیلتی

در موقفی که جنی و انسی حشر شود

آن مایه تخم خیر نکشتم، که جان من

چون وقت حاجت آید ازو، بهره‌ور شود

کارم نه بر وتیرهٔ انصاف می‌رود

توفیق ده، که کار به نوعی دگر شود

یاران من به من ننمودند عیب من

راهی به من نمای، که عیبم هنر شود

زان آفتاب مایهٔ نوریم ده، که من

سیری نمی‌کنم، که هلالم قمر شود

گر بر کنند اهل کمالم نظر به حال

سیمم عیار گیرد و سنگم گهر شود

این‌جا گر اعتبار من و شاعران یکیست

این قصه کی به نزد خرد معتبر شود؟

از کوه خیزد آهن و زر، لیک وقت کار

زر تاج شاه گردد و آهن تبر شود

سر بر کمر زنند حسودان، چو دست من

با شاهدان معنی اندر کمر شود

ده پایه پست کرده‌ام آهنگ شعر خود

تا فهم آن مگر به دماغ تو در شود

گویند: اوحدی سفری آرزو نکرد

آری در آرزوست که: آن خاک در شود

آبیست نیک صافی و خاکیست با صفا

زین آب و خاک کس به کدامین سفر شود؟

تا این دمم ز مالی و جاهی توقعی

از کس نبود هیچ و کنون هم به سر شود

پیوند دوستی دو ز دستم نمی‌دهد

ور نه ز پای تا به سرم بال و پر شود

بسیار شکر دارد ازین منزل اوحدی

تدبیر آن مگر به دعای سحر شود

ادامه مطلب
یک شنبه 15 اسفند 1395  - 7:45 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4449041
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث