به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

حبذا! مفلسان آواره

جامه و جان پاره در پاره

غم بیشی ز دل به در کرده

به کمی سوی خود نظر کرده

به دلی زنده و تنی مرده

رخت در کوچهٔ ابد برده

با چنان دیدهٔ تر و لب خشک

نفسی خوش زدن چو نافهٔ مشک

دلشان هم شکسته، هم خندان

وز زبان لب گرفته در دندان

آنکه پنهان کند حکایت دوست

لب او وانگهی شکایت دوست؟

راز او را ز خود چه میپوشند؟

چون به مشهور کردنش کوشند

در دل آتش نهاده چون لاله

غنچه‌وش لب به بسته از ناله

دل پر از درد و روی در وادی

بسته بر دوش زاد بی‌زادی

زهر نوشان بی‌ترش رویی

تلخ عیشان بی‌تبه گویی

گر بلایی رسد ز عالم خشم

بر بلای دگر نهند دو چشم

دل خوشند ار چه در گذار استند

تا مبادا که در دیار استند

نفس چون شد مفارق از پیوند

بر تن او چه راحت و چه گزند؟

در خرابی چو گنج پوشیده

جام صد درد و رنج نوشیده

پیش زهرهٔ خروش کراست؟

یاره این فغان و جوش کراست؟

همه گردن نهاده‌اند به حکم

لب ز گفتار بسته، صم بکم

هر که آهنگ این بیان کرده

هیبتش قفل بر زبان کرده

عارفان را بداغ کل لسان

کرده مشغول ازین فسون و فسان

حکمتش راه طعنهٔ چه و چون

بسته بر فهم کند و دانش دون

لب خاصان به مهر خاموشی

تو به گفتار هرزه میکوشی

گر چه باشد در آن حضورت بار

هم طریق ادب نگه میدار

سخن اینجا به راز شاید گفت

کان ببینی که باز شاید گفت

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:47 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4324817
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث