به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یکی مرد ملاح بُد راهبر

که بودش همه راه دریا ز بر

بُد آگه که در هر جزیره چه چیز

زبان همه پاک دانست نیز

به دریا هر آنجا که آب آزمای

ببویید آن گل بگفت از کجای

چو دریا به شورش گرفتی شتاب

یکی طشت بودش بکردی پر آب

همه بودنی ها درو کمّ و بیش

بدیدی چو در آینه چهر خویش

ورا رهبری داد مهراج شاه

به سوی جزیری گرفتند راه

که خوانند برطایل آنرا به نام

جزیری همه جای شادیِّ و کام

پرآب خوش و میوه هر سو به بار

گل گونه گون گرد او صد هزار

ز خوشی زمین چون دل شاد بود

ز باران هوا چون کف راد بود

چو رنگ رخ یار شاخ از سمن

چو موی سر زنگی آب از شکن

خروش رباب و هواهای نای

ره چنگ و دستان بر بط سرای

همی آمد از بیشه هر سو فراز

نه گوینده پیدا، نه دستان نواز

تو گفتی همه بیشه بزم پریست

درختش ز هر سو به رامشگریست

چنان هر زمان بانگ برخاستی

که می خواره را آرزو خواستی

دل پهلوان خیره شد ز آن خروش

به هر گوشه ای گشت و بنهاد گوش

نه کس دید و نه مرغ و دیو و پری

نه کمتر شد آن بانگ رامشگری

ز ملاح از آن بانگ پرسید باز

نداند کس این گفت پیدا و راز

همان جا شب تیره بر دشت و راغ

یکی روشنی دید همچون چراغ

بپرسید از آن پهلوان سترگ

بگفتند گاویست آبی بزرگ

چو دم زد فتد روشنی در هوا

بدان روشنایی کند شب چرا

چنین هر شب از دور پیدا شود

سپیده دمان باز دریا شود

ز دام و دد و بوی نخچیر گیر

گریزان بود بر سه پرتاب تیر

ببودند روزی وز آن جایگاه

کشیدند سوی صواحل سپاه

ادامه مطلب
جمعه 20 اسفند 1395  - 10:51 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4314366
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث