به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

از آن پس جهان پهلوان گاه چند

همی زیست خرم دل و بی گزند

چو بر هفتصدش شد سی و سه سال

ز تن مرغ عمرش بیفکند بال

جهان کند بیخ درنگش ز جای

سر زندگانیش را زد به پای

به نخچیر بُد روزی آمد ز دشت

هم از پی بیفتاد و بیمار گشت

بدانست کش بست بند سپهر

جهان خواهد از جانش بگسست مهر

بفرمود تا بیند اختر شمار

که بهره چه ماندستش از روزگار

ستاره شمر دید و آن گه به درد

چنین گفت گریان و رخساره زرد

که ده روز اگر بگذرد بی زیان

زید شاد با کام دل سالیان

سپهبد بدانست راز سپهر

که از وی جهان پاک ببرید مهر

هر آنکس که بودش ز پیوند و خویش

همه خواند و بنشاند بر گرد خویش

چنین گفت کای نامداران من

همه نیکدل غمگساران من

مرا زایزد آمد به رفتن پیام

بر اسپ شدن کردم اکنون لگام

چه بر اژدها و چه بر دیو و شیر

به مردی بُدم گاه پیکار چیر

کنون با کسی خواستم کارزار

که پیشش نتابد چو من صدهزار

چرا خوار شد مرگ و ما چون چرا

به جان خوردنش نیست چون و چرا

دمان اژدهاییست ریزنده خون

سر و دست سیصد هزارش فزون

به هر سرش بر صد دهانست پیش

به هر دست بر چنگ سیصد چو بیش

به هر جانور چنگ تیزش دراز

به هر سرش چون دیده بان دیده باز

نتابد ز پیل و نترسد ز شیر

نه از کین شود مانده نز خورد سیر

نه بر شاه و بر بنده آرایشش

نه بر خوب و بیچاره بخشایشش

ز هر دوده کانگیخت او دود زود

دگر ناید از کاخ آن دوده دود

یکی تند تیر افکنست از کمان

که تیرش نیفتد خطا بی گمان

چو در باختر راند تیر از کمین

زند بر نشانه به خاور زمین

کنون چون نهادم سوی راه گوش

کِه ومِه نیوشید پندم به هوش

پس از من همه راه داد آورید

به نیکیم گه گاه یاد آورید

ز دل جز به یزدان منازید کس

همه نیک و بد زو شناسید و بس

ز یزدان و فرمان شاه و خرد

مگردید کز بن نه اندر خورد

مجویید همسایگی با بدان

مدارید افسوس بر بخردان

به درد کسان دل مدارید شاد

که گردون همیشه نگردد به داد

بسازید با خوی هرکس به مهر

ز نیکان به تندی متابید چهر

ممانید بر کهتران کار خوار

نکوهیدگان را مگیرید یار

به مست و به دیوانه مدهید پند

مخندید بر پیر و بر دردمند

مبرّید پیوند خویشان ز بن

مگویید درویش را بد سُخن

همه دوستان را به مهر اندرون

گه خشم و سختی کنید آزمون

سزاوار درخور گزینید جفت

به چیز کسان کش مباشید و زفت

کس از گنده پیران و بیگانه نیز

ممانید در خانه و دزد چیز

به نرمی چو کاری توان برد پیش

درشتی مجویید از اندازه بیش

مبندید دل در سرای سپنج

کش انجام مرگست و آغاز رنج

دو روی و فریبنده و زشت خوست

به کردار دشمن به دیدار دوست

یکی شادی آن گه رساند به مرد

که پیش آورد ده غم و رنج و درد

چنان کز نیاکان مرا هست یاد

شما را ز من یکسر این پند باد

شدم من، به اندرز من بگروید

ز من پاک بدرود و خشنو بوید

چو روز پدر یکسر آید به سر

به جایش نشاید کسی جز پسر

نریمان مرا از پسر برتریست

چو من رفتم او مر شمارا سرست

شمارید پیمانش پیمان من

که فرمان او هست فرمان من

بخواهید چیزی که دارید رای

از آن پیش کِم رفتن آید ز جای

شد آن انجمن زار و گریان بروی

برآمد غریویدن های و هوی

همه زار گفتند هرگز مباد

که ما بی تو باشیم یک روز شاد

چو ما خشندیم از تو فرزانه رای

تو جاوید خشنود باش از خدای

ادامه مطلب
جمعه 20 اسفند 1395  - 11:32 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4288606
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث