به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز شد

بود آسمان بر خون من، با او غمت انباز شد

دوش آمد آن شمع بتان، من خود ز غیرت سوختم

کز بهر مردن گرد او پروانه را پرواز شد

از بعد عمری دیدمش، گفتم بگویم حال خود

از بخت بی اقبال من چشمش به خواب ناز شد

زلفش دلم دزدید و زد از بوی زلفش بوی خون

من چون کنم پنهان که خود هم دزد و هم غماز شد

دی خنده زد بر زخم من، من خود ز شادی گم شد

گویی که بر اهل گنه درهای رحمت باز شد

می رفت جان از دیدنش، او دید و گفت، ای بیوفا

من حاضر و تو می روی، شرمنده در تن باز شد

چون جان ز تیرش خسته شد، گفتم که شد جان دگر

کردند اشارت سوی او کان ترک تیرانداز شد

شب مرده بودم، پاسبان گر زو نگفتم قصه ای

ای پاسبان، فریاد رس کامشب همان آغاز شد

گه گه شنیدی ناله ام، خسرو، نماند آن ناله هم

می سوزم و اینش سزا، عودی که بی آواز شد

ادامه مطلب
چهارشنبه 25 اسفند 1395  - 1:25 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4387056
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث