به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سماع اصلی بزرگست اندرین ره

چو یابی سمع دل گردی تو آگاه

اگر سمع دلت نبود ندانی

بپوشند بر تو یکسر این معانی

کسی را کز سماعش ذوق نبود

حقیقت دان که او را شوق نبود

بنای عشقبازی شوق باشد

کسی داند که صاحب ذوق باشد

کسی کو را نباشد سمع معنی

نباشد از سماعش جمع معنی

بود معزول از سمع حقیقت

نباشد در صف جمع طریقت

بود جان و دلش از ذوق محجوب

نه طالب باشد او هرگز نه مطلوب

شود اوصاف او یکسر فسرده

تو او را زنده دانی هست مرده

ازو هرگز نیاید هیچ کاری

مگر ضایع گذارد روزگاری

بسر پرد درین ره مرد آگاه

نثار از جان و دل سازد در این راه

زمان باید پس آنگه خوش مکانی

پس اخوان تا شود آسوده جانی

ز منهیات شرعی دور باید

ز ناجنسان بسی مستور باید

ازین جمله اگر یک چیز کم شد

همه شادی دل اندوه و غم شد

ولی برمبتدی زهر است دائم

که نفس او بهستی گشت قائم

چو مرتاض و مجاهد گشت شد پاک

نماند از هستیش در راه خاشاک

ز گفت و خواب و خور بیزار گردد

گهی مست و گهی هشیار گردد

زبانش دائماً گویای این راه

بجان ودل بود پویای این راه

تمامی از کدورت پاک گردد

برش هر زهر چون تریاک گردد

نباشد طالب جاه و متاعی

بود پیوسته جویای سماعی

ز آواز خوشی کاید بگوشش

رود از شوق جانان عقل و هوشش

ببوی وصل جانان زنده باشد

بوقت و فهم او گوینده باشد

چو زین عالم ترقی کرد درحال

در او ظاهر نگردد قول قوال

مگر گویندهٔ خوب و موافق

قرین حال او معشوق و عاشق

در آن پرده که رهرو را مقام است

بدان کین سالکان را زآن مقام است

از آن صورت بود گر هست دلکش

شود وقت عزیزان یک زمان خوش

خورد روحش بمعراج معانی

ز جوی قرب آب زندگانی

اگر حاضر بود صاحب نیازی

بروز آن وقت آن برگی و سازی

کند زان توشهٔ راه قیامت

در آن ره یابد از آفت سلامت

چو زین عالم ترقی کرد رهرو

سماعش را تو شرح و وصف بشنو

بوقت استماع قول قوّال

که هر یک را دگرگون گردد احوال

تو گوی شفقت از روی فتوت

بباید کردن او را صد مروت

ترا جمع بایدش کردن ز احوال

که تا حاضر شود با تو در آن حال

بصورت با تو در جنبد زمانی

دهد حالات خود را زان نشانی

شود بیمار حالان را طبیبی

دهد صاحب نصیبان را نصیبی

بود چون کیمیا آن وقت و آن حال

بگردد جمله رازان جمله احوال

تمامت را برنگ خود برآرد

بر ایشان روز بدبختی سرآرد

سزای وقت و استعداد هر یک

ببخشد خلعتی زانجمله بیشک

بود نادر چنین صاحب سماعی

که بر هر کس بتابد زان شعاعی

بجان آن چنان وقت و چنان حال

که تا یکسر بگردد بر تو احوال

در آن جمع ار شوی حاضر بیکبار

نماند از گنه برگردنت بار

اگر یک دم در آن محفل نشینی

بسا تخم سعادت را که چینی

خوری زان مجمع آب زندگانی

بدل حاضر شو ای جان گر توانی

شنیده باشی ای جان حال شاهد

مشو منکر تو بر احوال شاهد

ادامه مطلب
جمعه 15 اردیبهشت 1396  - 12:41 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4489266
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث