به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

بود عبداللّه طاهر در شکار

باز میآمد بشهر آن نامدار

بود در راهش پلی جای نشست

پیر زالی از پس آن پل بجست

اسب عبداللّه سر بر زد ز راه

بر زمین افکند از فرقش کلاه

خشمگین شد سخت عبداللّه ازو

خواست تا خود را کند آگاه ازو

گفت ای نادان چکارت اوفتاد

کاین چنین جای اختیارت اوفتاد

قصهٔ دادش بدست آن پیرزن

گفت فرزندیست بی جرم آن من

مانده در زندان تو خوار و اسیر

لطف کن او را برون آر ای امیر

میبسوزد جان من از درد او

شد سیه روزم ز روی زرد او

پیرم و رفته بآخر روز من

رحمتی کن بر دل پر سوز من

خورد سوگند از سر خشم آن امیر

کان پسر در حبس خواهد مرد اسیر

برنیارم من ز زندان هرگزش

همچنان میدارم آنجا عاجزش

پیره زن گفت ای امیر کاردان

نیست بر کاری خداوند جهان

گر تو بر کاری خدا هم نیز هست

قادر و دانندهٔ هر چیز هست

من کنون با او گذارم کار خویش

توبرو من نیز بردم بار خویش

تا درچون حق جهانداری بود

بر در تو آمدن عاری بود

تن زدم جان سوخته رفتم ز جای

تا تو بهتر آئی اکنون با خدای

این سخن بر جان عبداللّه زد

اشک خونین بر غبار راه زد

خورد سوگندی دگر آن مهربان

کز سر پل نگذرم من این زمان

تا نیارند آن پسر را سوی من

تا ببینم روی او او روی من

شد بزندان مرد و آوردش سوار

چون جمال او بدید آن نامدار

خلعتش بخشید وگفت آن سرفراز

تا بگردانند در شهرش بناز

پس منادی میکنند از چپ و راست

کاین طلیق اللّه آزاد خداست

این چنین کاری که کوهی کاه کرد

رغم عبداللّه را اللّه کرد

گر تحمل هست نیکو از یکی

هست نیکوتر ز شاهان بیشکی

ادامه مطلب
شنبه 16 اردیبهشت 1396  - 9:55 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4346860
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث