به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جسم مجنون را ز رنج و دوریی

اندر آمد ناگهان رنجوریی

خون بجوش آمد ز شعلهٔ اشتیاق

تا پدید آمد بر آن مجنون خناق

پس طبیب آمد بدار و کردنش

گفت چاره نیست هیچ از رگ‌زنش

رگ زدن باید برای دفع خون

رگ‌زنی آمد بدانجا ذو فنون

بازوش بست و گرفت آن نیش او

بانک بر زد در زمان آن عشق‌خو

مزد خود بستان و ترک فصد کن

گر بمیرم گو برو جسم کهن

گفت آخر از چه می‌ترسی ازین

چون نمی‌ترسی تو از شیر عرین

شیر و گرگ و خرس و هر گور و دده

گرد بر گرد تو شب گرد آمده

می نه آیدشان ز تو بوی بشر

ز انبهی عشق و وجد اندر جگر

گرگ و خرس و شیر داند عشق چیست

کم ز سگ باشد که از عشق او عمیست

گر رگ عشقی نبودی کلب را

کی بجستی کلب کهفی قلب را

هم ز جنس او به صورت چون سگان

گر نشد مشهور هست اندر جهان

بو نبردی تو دل اندر جنس خویش

کی بری تو بوی دل از گرگ و میش

گر نبودی عشق هستی کی بدی

کی زدی نان بر تو و کی تو شدی

نان تو شد از چه ز عشق و اشتها

ورنه نان را کی بدی تا جان رهی

عشق نان مرده را می جان کند

جان که فانی بود جاویدان کند

گفت مجنون من نمی‌ترسم ز نیش

صبر من از کوه سنگین هست بیش

منبلم بی‌زخم ناساید تنم

عاشقم بر زخمها بر می‌تنم

لیک از لیلی وجود من پرست

این صدف پر از صفات آن درست

ترسم ای فصاد گر فصدم کنی

نیش را ناگاه بر لیلی زنی

داند آن عقلی که او دل‌روشنیست

در میان لیلی و من فرق نیست

ادامه مطلب
شنبه 6 خرداد 1396  - 1:04 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4443775
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث