به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

خواجه‌ای بودست او را دختری

زهره‌خدی مه‌رخی سیمین‌بری

گشت بالغ داد دختر را به شو

شو نبود اندر کفائت کفو او

خربزه چون در رسد شد آبناک

گر بنشکافی تلف گردد هلاک

چون ضرورت بود دختر را بداد

او بناکفوی ز تخویف فساد

گفت دختر را کزین داماد نو

خویشتن پرهیز کن حامل مشو

کز ضرورت بود عقد این گدا

این غریب‌اشمار را نبود وفا

ناگهان به جهد کند ترک همه

بر تو طفل او بماند مظلمه

گفت دختر کای پدر خدمت کنم

هست پندت دل‌پذیر و مغتنم

هر دو روزی هر سه روزی آن پدر

دختر خود را بفرمودی حذر

حامله شد ناگهان دختر ازو

چون بود هر دو جوان خاتون و شو

از پدر او را خفی می‌داشتش

پنج ماهه گشت کودک یا که شش

گشت پیدا گفت بابا چیست این

من نگفتم که ازو دوری گزین

این وصیتهای من خود باد بود

که نکردت پند و وعظم هیچ سود

گفت بابا چون کنم پرهیز من

آتش و پنبه‌ست بی‌شک مرد و زن

پنبه را پرهیز از آتش کجاست

یا در آتش کی حفاظست و تقاست

گفت من گفتم که سوی او مرو

تو پذیرای منی او مشو

در زمان حال و انزال و خوشی

خویشتن باید که از وی در کشی

گفت کی دانم که انزالش کیست

این نهانست و بغایت دوردست

گفت چشمش چون کلاپیسه شود

فهم کن که آن وقت انزالش بود

گفت تا چشمش کلاپیسه شدن

کور گشتست این دو چشم کور من

نیست هر عقلی حقیری پایدار

وقت حرص و وقت خشم و کارزار

ادامه مطلب
چهارشنبه 10 خرداد 1396  - 1:20 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4428339
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث