دیوان شمس مولوی-رباعی شمارهٔ ۹۸۹ هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس زانسان شدهام بی سر و سامان که مپرس ای مرغ خیال سوی او کن گذری وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس ادامه مطلب مهدی گلشنی چهارشنبه 21 تیر 1396 - 12:44 PM نظرات (0)
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس زانسان شدهام بی سر و سامان که مپرس ای مرغ خیال سوی او کن گذری وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس