میان بنده و حق حجاب همین دوست و باقی حجب ازین دو ظاهر میشود و آن صحّت است و مال آنکس که تن درستست میگوید خدا کو من نمیدانم و نمیبینم همین که رنجش پیدا میشود آغاز میکند که یااللّه یااللّه و بحق همراز و همسخن میگردد پس دیدی که صحّت حجاب او بود، و حقّ زیر آن درد پنهان بود، و چندانک آدمی را مال و نوا هست اسبب مرادات مهیاّ میکند و شب و روز بآن مشغولست همین که بینواییش رو نمود نفس ضعیف گشت و گرد حق گردد: مستیّ و تهی دستیت آورد بمن من بندهٔ مستی و تهی دستی تو حقّ تعالی فرعون را چهارصد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد جمله حجاب بود که او را از حضرت حقّ دور میداشت یک روزش بی مرادی و درد سر نداد تا نبادا که حقّ را یادآرد گفت تو بمراد خود مشغول میباش و ما را یاد مکن شبت خوش باد. از ملکت سیر شد سلیمان وایّوب نگشت از بلاسیر
فردوسی
سعدی
حافظ
شهریار
مولوی
نظامی
صائب تبریزی
رودکی
سنایی
عطار نیشابوری
ابوسعید ابوالخیر
ناصر خسرو
محتشم کاشانی
خیام نیشابوری
ملکالشعرای بهار
وحشی بافقی
پروین اعتصامی
امیرخسرو دهلوی
عبید زاکانی
شیخ بهایی
رضیالدین آرتیمانی
هاتف اصفهانی
اوحدی مراغهای
مسعود سعد سلمان
فیض کاشانی
رهی معیری
فرخی سیستانی
خواجوی کرمانی
بیدل دهلوی
باباطاهر
عراقی
خاقانی
قاآنی
انوری
منوچهری
فروغی بسطامی
نصرالله منشی
مهستی گنجوی
عرفی شیرازی
شیخ محمود شبستری
باباافضل کاشانی
سیف فرغانی
رشیدالدین وطواط
سلمان ساوجی
ابن حسام خوسفی
هلالی جغتایی
شاه نعمتالله ولی
اسدی توسی
فخرالدین اسعد گرگانی