به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

در هر آن سر که هوا و هوست جا گیرد

نیست ممکن که هوای دگری پا گیرد

حال شوریدگی ام زلف تو می داند و از آنک

که سراپای وجودش همه سودا گیرد

ناصحا، تن زن و بسیار مدم، کاین دم تو

گر شود آتش از آن نیست که در ما گیرد

سر و بالای تو خوش می رود و می ترسم

کآتش عشق من سوخته بالاگیرد

هر که از تابش خورشید ندارد خبری

خرده بر ذره شوریده شیدا گیرد

بلبل از سبزه گل گرچه ندارد برگی

نیست برگش که به ترک گل رعنا گیرد

ساقیا باده علی رغم کسی ده، که به نقد

عیش امروز گذارد پی فردا گیرد

سخن چون زلف لیلی شد مطول

ملک مجنون و الفاظش مسلسل

ز مستی شد حکایت پیچ در پیچ

نبود از خود خبر جمشید را هیچ

پری رخ از طبق سرپوش می داشت

میان جمع خود را گوش می داشت

ملک آشفته بود از تاب زلفش

ز مستی دست زد بر شست زلفش

شد از دست ملک خورشید در تاب

بگردانید ازو گلبرگ سیراب

سمن بوی و صبا جم را کشیدند

سراسر جامه اش بر تن دریدند

شکر گفتار بانگی زد برایشان

شد از دست صبا چون گل پریشان

صبا را گفت: «کو رفته ست از دست

ز مستی کس نگیرد خرده بر مست

خطا باشد قلم بر مست راندن

نشاید بر بزرگان دست راندن

چه شد گر غرقه ای زد دست و پایی

خلاص خویش جست از آشنایی

از آن ساعت که مسکین غرقه میرد

گرش ماری به دست آید بگیرد

نشاید خرده بر جانان گرفتن

به موئی بر فلک نتوان گرفتن

ملک چون صبح، با پیراهن چاک

بر خورشید نالان روی بر خاک

عقیق از چرخ و در از دیده افشاند

به آواز بلند این شعر می خواند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 12:30 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4314014
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث