به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری

عمر تو موسم کارست و جهان بازاری

اندرآن روز که کردار نکو سود کند

نکند فایده گر خرج کنی گفتاری

همچو بلبل که برافراز گلی بنشیند

چند گفتی سخن و هیچ نکردی کاری

ظاهر آنست که بی زاد و تهی دست رود

گر ازین مزرعه کس پر نکند انباری

زر طاعت زن و اخلاص عیار آن ساز

خواجه تا سود کنی بر درمی دیناری

هرچه گویی به جز از ذکر همه بیهوده است

سخن بیهده زهرست و زبانت ماری

شعر نیکو که خموشیست از آن نیکوتر

اگرت دست دهد نیز مگو بسیاری

راست چون واعظ نان جوی بدین شاد مشو

که سخن گویی و جهال بگویند آری

از ثنای امرا نیک نگهدار زبان

گرچه رنگین سخنی نقش مکن دیواری

مدح این قوم دل روشن تو تیره کند

همچو رو را کلف و آینه را زنگاری

آن جماعت که سخن از پی ایشان گفتند

راست چون نامیه بستند گلی بر خاری

از چنین مرده دلان راحت جان چشم مدار

چون ز رنجور شفا کسب کند بیماری؟

شاعر از خرمن این قوم بکاهی نرسد

گر ازین نقد بیک جو بدهد خرواری

شاعری چیست که آزاده از آن گیرد نام

ننگ خلقی گر ازین نام نداری عاری

گربه زاهدی و حیله کنی چون روباه

تا سگ نفس تو زهری بخورد یا ماری

پیل را خر شمر آنگه که کشد بار کسی

شیر را سگ شمر آنگه که خورد مرداری

بهر مخدوم مجازی دل و دین ترک کنی

تا ترا دست دهد پایه خدمتکاری

هردم از سفره انعام خداوند کریم

خورده صد نعمت و یک شکر نگفته باری

نزد آنکس که چو من سلطنت دل دارد

شه گزیری بود و میر چوده سالاری

ظالمی را که همه ساله بود کارش فسق

بطمع نام منه عادل نیکوکاری

نیت طاعت او هست ترا معصیتی

کمر خدمت او هست ترا زناری

هر کرا زین امرا مدح کنی ظلم بود

خاصه امروز که از عدل نماند آثاری

کژروی پیشه کنی جمله ترا یار شوند

ور ره راست روی هیچ نیابی یاری

کله مدح تو بر فرق چنین تاجوران

راست چون بر سر انگشت بود دستاری

صورت جان تو در چشم دل معنی دار

زشت گردد بنکو گفتن بدکرداری

اسدالمعر که خوانی تو کسی را که بود

روبه حیله گری یا سگ مردم خواری

و گرت دست قریحت در انشا کوبد

مدح این طایفه بگذار و غزل گوباری

شعر نیکو را چون نقطه دلی باید جمع

همچو خط را قلم و دایره را پرگاری

سیف فرغانی اگر چند درین دور ترا

بلبل روح حزینست چو بو تیماری

نه ترا هیچ کسی جز غم جان دلجویی

نه ترا هیچ کسی جز دل تو غمخواری

گر چه کس نیست ز تو شاد برو شادی کن

همچو غم گر نرسانی بدلی آزاری

شکر منعم بدعای سحری کن نه بمدح

کندرین عهد ترا نیست جز او دلداری

صورتند این امرا جمله ز معنی خالی

اوست چون در نگری صورت معنی داری

چون ازین شیوه سخن طبع تو فصلی پرداخت

بعد ازین بر در این باب بزن مسماری

بسخن گفتن بیهوده بپایان شد عمر

صرف کن باقی ایام باستغفاری

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 12:12 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4551796
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث