به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

یکی را خری در گل افتاده بود

ز سوداش خون در دل افتاده بود

بیابان و باران و سرما و سیل

فرو هشته ظلمت بر آفاق ذیل

همه شب در این غصه تا بامداد

سقط گفت و نفرین و دشنام داد

نه دشمن برست از زبانش نه دوست

نه سلطان که این بوم و برزان اوست

قضا را خداوند آن پهن دشت

در آن حال منکر بر او برگذشت

شنید این سخنهای دور از صواب

نه صبر شنیدن، نه روی جواب

به چشم سیاست در او بنگریست

که سودای این بر من از بهر چیست؟

یکی گفت شاها به تیغش بزن

ز روی زمین بیخ عمرش بکن

نگه کرد سلطان عالی محل

خودش در بلا دیدو خر در وحل

ببخشود بر حال مسکین مرد

فرو خورد خشم سخنهای سرد

زرش داد و اسب و قبا پوستین

چه نیکو بود مهر در وقت کین

یکی گفتش ای پیر بی عقل و هوش

عجب رستی از قتل، گفتا خموش

اگر من بنالیدم از درد خویش

وی انعام فرمود در خورد خویش

بدی را بدی سهل باشد جزا

اگر مردی احسن الی من اسا

ادامه مطلب
جمعه 27 مرداد 1396  - 1:31 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4421931
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث