ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

امام حسین(ع)-مناجات

 

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم

اذن ورود ما به بهشت خداست اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم

اشک غم حسین بُود، خود بهشت ساز

ما بعد روضه زندگی از سر گرفته ایم

آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک

دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم

ما در کفن ز تربت او نور می بریم

رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم

ما بی حسین پست ترینِ خلایقیم

با نام اوست رتبه ی برتر گرفته ایم

ما در میان روضه ی او تحت قُبه ایم 

حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم

تا  آب می خوریم صدا می زنیم حسین

این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم

"جواد حیدری"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:05 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

 

امام حسین(ع)-مناجات

 

چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است

اشک ما گوهر رخشان یم عرفان است

به همان آیه که خواندی به سر نیزه قسم

خون پاک تو، حیات دگر قرآن است

دین ز خون بدنت جامۀ گلگون پوشید

گرچه در دامن صحرا بدنت عریان است

حوض کوثر شود از اشک محبان تو پر

ساقی اش دست خدای اَحد منّان است

هرکه را نیست به دل داغ تو، داغش به جگر

هر کجا نیست عزاخانۀ تو زندان است

کفن عاشق تو، پیرهن سینه زنی است

خاک زنجیر زنت، درد مرا درمان است

آب تا روز قیامت جگرش می سوزد

که تو خود خضر حیاتی و لبت عطشان است

اولین روضۀ جانسوز تو را خوانده خدا

اولین گریه کن تو پدر انسان است

حَیَوان بهر تو گریند، خدا می داند

منکر گریه به تو پست تر از حیوان است

چه به دوزخ ببرندش، چه به گلزار بهشت

چشم "میثم" به جراحات تنت گریان است

"غلامرضا سازگار"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:03 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

بی‌ تو یك‌ لحظه‌ نخواهم‌ همۀ‌ دنیا را

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

امام حسین(ع)-مناجات

بی‌ تو یك‌ لحظه‌ نخواهم‌ همۀ‌ دنیا را

با تو آسوده‌ كنم‌ طی‌، سفر عقبی‌ را

لحظاتی‌ كه‌ به‌ زیر علمت‌ سینه‌ زدم‌

حس‌ نمودم‌ به‌ خدا مرحمت‌ زهرا را

كاش‌ امروز بیاید گل‌ نرگس‌ ز سفر

تا كه‌ زیبا بكند با فرج‌ عاشورا را

همه‌ امید من‌ این‌ است‌ به نام‌ زینب‌

راضی‌ از خویش‌ كنم‌ قلب‌ تو ای‌ مولا را

شادی‌ هر دو جهانم‌ به‌ خدا از غم‌ توست‌

غم‌ تو می‌بَرد از دل‌ همۀ‌ غم ها را

"جواد حیدری‌"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:59 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

بده در راه خدا، من به خدا محتاجم

من به بخشندگی آل عبا محتاجم

از قنوت سحر مادرتان جا ماندم

پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان كاش زهیری بغلم می كردی

من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم

فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی كافی ست

با پر و بال شكسته به شفا محتاجم

شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا

به جنون سر ایوان طلا محتاجم

دود این شهر مرا از نفس انداخته است

به هوای حرم كرببلا محتاجم

چه قدر گریه كنم تا نبری از یادم!؟

در سراشیبی قبرم به شما محتاجم

"وحید قاسمی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:57 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

تو که یک گوشۀ چشمت غم عالم را بُرد

نم اشکت گنه حضرت آدم را برد

از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل

روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد

شیشۀ عطر شما در دل آدم که شکست

عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد

هر که از کرببلا رفت محرم را باخت

هر که در کرببلا ماند محرم را برد

زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد

اشک شش ماهۀ تو شوری زمزم را برد

تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد

و سپس باد جفا معجر مریم را برد

کینه های عرب از بدر و حنین و اُحدت

ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد

آه انگشتر تو دست جسارت افتاد

بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد

"رحمان نوازنی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:56 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

 

نوای نینوا را دوست دارم

صدای آشنا را دوست دارم

اگر جام بلا از چشم یار است

من این جام بلا را دوست دارم

دعا یعنی تکلّم با خداوند

تکلّم با خدا را دوست دارم

اگر چه خارم و از خار کمتر

گل باغ وفا را دوست دارم

محبّت را عجب، حال و هوایی ست

من این حال و هوا را دوست دارم

نمی دانم کی ام آن قدر دانم

علیّ مرتضی را دوست دارم

خدا می داند، ای آل محمّد!

که من تنها شما را دوست دارم

چو ممزوج است با عطر حسینی

نسیم نینوا را دوست دارم

خدایا روز محشر باش شاهد

حسین و کربلا را دوست دارم

شود "میثم" که مولایت بگوید

که این بی دست و پا را دوست دارم؟





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:48 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

قرص ماه

Image result for ‫حسين‬‎

کنار سینه زن ها قرص ماه است

بساط چای و نذری روبراه است

ولیکن یادمان باشد همیشه

درون تکیه ها غیبت کناه است

"عبدالرحیم سعیدی راد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:31 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

زبان حال کبوتر کربلا با کبوترهای بقیع و مشهد

Image result for ‫حسين علي اكبر‬‎

کبوترهای بقیع و حرم امام رضا!

کفترم ، مثل شما پر می کشم رو کربلا

درد دلهای شما دو هم زبون رو شنیدم

من باچشمای خودم بقیع و مشهد رو دیدم

ولی کاش می شد بیاین زایر کربلا بشید

بیاین و با غم من یک کمی آشنا بشید

اینجا دوتا گنبده نزدیک بین الحرمین

حرَم آقام اباالفضل و آقام امام حسین

مثه ماه و خورشیدن،  از همه کس دل میبرن

کشتی نجاتن و آدمو ساحل میبرن

اینجا هر جا که بری پر از صدای زینبه

پر گریه های یک دخترک تشنه لبه

اینجا اشکای امام حسین و اکبر رو دیده

اینجا یک غنچه ی نشکفته تو خاکش خوابیده

کبوترهای بقیع و حرم امام رضا!

دلشو اگه داری،  ی روز بیاین به کربلا





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:30 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

از ابتدای مُحرّم ندیده جز خوبی

Image result for ‫حسين‬‎

از ابتدای مُحرّم ندیده جز خوبی

هر آنچه دیده در این غم ندیده جز خوبی

خرابه رفته و مهمان سنگ و چوب شده

میان آتش و خون هم ندیده جز خوبی

رقیّه در دل صحرا و خارها حتّی

به ضرب سیلی محکم، ندیده جز خوبی

شهیدِ اشک حسین است و کربلا گل سرخ

کسی به گریه‌ی شبنم ندیده جز خوبی

نوای زخم ربابت رسیده «تا» ملکوت

به شکوه‌های تو عالم ندیده جز خوبی

کسی که بیرق او نام سرخ عاشوراست

به زیر سایه‌ی پرچم ندیده جز خوبی

"سیدسکندر حسینی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:23 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

شعر خون

Image result for ‫حسين‬‎

پای حرفش ، مرد باید تادم آخر بماند

دست یاری داد اگر، باید که یاریگر بماند

شعر خوب آغاز شد ، حیف است بگذارم که بی عشق

بی نشان " انما ... " در دفترم ابتر بماند

شعر را با عطر سبز سوره ی کوثر نوشتم

تا کلامم در رکاب حضرت حیدر بماند

برنخیزد هیچگاه از خواب مستی هر غریبی

ساعتی در بارگاه ساقی کوثر بماند

خوانده هر کس دفتر تاریخ را ، هرگز ندیده ست

جنگ های کمتر از یک روز در دفتر بماند

از میان اینهمه جنگی که در تاریخ رخ داد ،

ماجرای کربلا باید شگفت آور بماند

چند خون باید بریزد بر زمین از بی گناهان

تا کماکان مفسدی در صدر بر مصدر بماند

اعتنا بر این تقاضا آن قدَر مردی نمی خواست

اینکه بر نعش برادر ساعتی خواهر بماند

دختری می گفت النگوهای من مال تو اما

دست کم بگذار بر روی سرم معجر بماند

قصد و منظور خدا از خلقت کرببلا چیست؟

خواست بر روی زمین یک قسمت از محشر بماند

بحث ، بحث خیمه و در نیست تنها ، دیدی آیا

چیزی از آتش به غیر از دود و خاکستر بماند؟

علت این ناله ی کشدار درها چیست وقتی

سهمی از بغض ملائک روی میخِ در بماند

هیچکس از راز تقدیر الهی نیست آگاه

اینکه سرداری چنان اینگونه بی یاور بماند

"سید محمد امین جعفری حسینی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:16 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

شب را کنار زد.

Image result for ‫حسين‬‎

شب را کنار زد...و سحر آفریده شد

چشمی زدی به ماه نظر آفریده شد

 

از چهره‌ات جنون و جنان را جلا زدند

از چشم هات شور و شرر آفریده شد

 

وقتی خدا به برق نگاهت اشاره کرد

خورشید کی بنام هنر آفریده شد

 

قبل از تو بیستون خبر از تیشه ای نداشت

با تو به شکل تیشه، خبر آفریده شد

 

با کربلا نگاه تو را قاب کرد و بعد

پیغمبری به شکل بشر آفریده شد

 

غیرت که ذره پرور کوی دل تو بود

آتش فرو نشست و ظفر آفریده شد

 

تاریخ آن زمان همه شمشیر بود و تیر

پلکی زدی به غیظ، سپر آفریده شد

 

دل واژه‌های یوسف لیلا شنیدنی ست

چشمی در انتظار تو، تر آفریده شد

.....

 

آری جهان بهانه‌ی غم را بلد نبود

با این دلیل تلخ... سفر آفریده شد

"شبنم فرضی زاده"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:13 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

خورشید زانو می­‌زند

Image result for ‫حسين امام‬‎

خورشید زانو می­‌زند پیش نگاهش

هر شب ستاره می‌­چکد از چشم ماهش

آرامش آبی‌­ترین دریاست انگار

زیبایی لبخندهای گاه­گاهش

فصلی ست بی مانند، مهر آذین و باران پوش

باغی ست از گل های زیبا در پناهش

آنگونه می تازد که گویی گشته پنهان

خورشید پشت پرده ای از گرد راهش

حتی هوس انداخت تیر دشمنش را

بوسیدن یاقوت چشمان سیاهش





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:26 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اذان سرمه می‌گویند

Image result for ‫حسين امام‬‎

اذان سرمه می‌گویند در چشم شبستانَش

صدای صبح می‌پیچید به صحن شبنمستانَش

 

ز فرط تازگی زخم خدا را بی‌کفن دیدم

شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش

 

تماشا می‌کنم از بین انگشتان بهشتش را

مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش

 

غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود

نخواهد دید چشمِ تیغ هم سر در گریبانش

 

نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک

خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش

 

دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا

خدا شب‌های جمعه می‌شود انگار مهمانش

 

عقیق از خون و دُر از اشک، مقتل جمعه بازار است

دمِ اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش

 

ز بس در دست و دل‌بازی قیامت کرده در مقتل

برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش

 

به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند

که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش

 

چه حالی یابد آن بانوی سینه‌چاک یا حیدر

اگر مُثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش

 

سر هر کوچه‌ای نام شهیدی روضه می‌خواند

به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش

 

اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم

اگر هرگز نمی‌ترسیم از کابوس و هذیانش

 

خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را

نبیند نیزۀ تهدیدِ غربی‌ها هراسانش

 

بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست

بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش

 

بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد

نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش

 

چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلایی‌هاست

نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش

 

رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم

اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنانش

 

حرم کی بی‌مدافع مانده یارب غیر عاشورا

خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش

"احمد بابایی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:23 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اِلَّـــا الَّـــذینِ مُغتَـــنَم ...

Image result for ‫حسين امام‬‎

بند اول: اِلَّـــا الَّـــذینِ مُغتَـــنَم ...

اِکسیرِ نامِ تو کـه به دَشتِ عَـدَم وزید

هستی ظهور کرد وُ در آیینه دَم وزید

 

هر غنچه‌ای که می‌شکفد «قل هو الله» است

هو ... هو .... که لَمعه لَمعه «صَمَد» در صَنَم وزید

 

در مَحبَسی که « اَلشُعَرا » ریشه کرده بود

« اِلَّا الَّذینِ » موجِزِتان
مُغتَنَم وزید

 

از رودِ رودکی به نِیِ بَلخ زد ... وَز آن

بر شاه بیتِ مَشعَرِ باغِ اِرَم ... وزید

 

وَز جانبی که رازِ بلیغت در آن گم است

ترجیعِ بَند بَندِ دِلِ «مُحتَشَم» وزید

 

کِلکَت پس از تَجَسُّسِ دیرینه‌ی غزل

بر «منزوی» رسید وُ قلم ... در قلم ... وزید

 

افتاد هر دو دَستِ عَلَم ... خود عَلَم ولی

شوریده سر به ساحِلِ «بَحرِ کَرَم» وزید

 

یا رب! شفیعِ روزِ جزا کیست جز حسین؟

تو جانِ جانِ جانی وُ جان: نیست جز حسین!!

بند دوم: تصنیف صامت ...

در رَشحه‌ی تَبی که به سیمای « اصغر » است

عَزمِ « جهادِ اکبرِ » مولا مُصَوَّر است

 

اِحرام بَست وُ « حِلّ » وُ « حَرَم » سر به پای او

یعنی که جانِ کعبه همین سَروِ بی سر است

 

« تقصیرِ مو » کجا ... شَرَفِ «
حَلقِ » او کجا

قصدش « وقوف در عَرَفاتی » دلاور است

 

بینِ « صفا » وُ « مَروه » کدامین سلوک وُ سعی

با سَعیِ بینِ خیمه وُ علقم برابر است؟!

 

ای از « تَمَتُّعِ » دو جهان دیدنِ تو بس

از عُمر وُ « عُمره » غَمزه‌ی چشم تو خوشتر است -

 

تیری سه شعبه .. حَلقِ علی ... انعکاسِ خون

در مُشتِ یار .. رشته‌ی تَسبیحِ پرپر است

 

ما بینِ عرش وُ فرش از آن لحظه تا هنوز

یاقوتِ سرخِ خونِ محمد شناور است

 

موجی که در زمینه‌ی تصنیفِ صامتش

هر صحنه‌ای بداهه‌ی تنزیلِ محشر است

 

در فَهمِ آن صَغیرِ ز عالم کبیرتر

« صُغرا » مچین که مَحشر « کُبرا »
مُصَغَّر است

 

عقلِ هزار پیر و پیمبر در این مقام

مَحوِ عروجِ مُرتَعِش آن کبوتر است

 

گیراترین چکامه‌ی حیرت: سکوت بود

دامــانِ سَروِ باغ پُر از : شـاه تــوت بود

بند سوم: در حیرت فرات ...

گم گشته‌ام دوباره که پیدا کنم تو را

در من نهان شدی که هویدا کنم تو را

 

ای ماه - آذرخش! دمی مکث کن بتاب!

تا یوسفِ هزار زلیخا کنم تو را

 

لاجرعه‌ام به سر مکش ای سُکرِ سینه چاک!

بگذار ... جُرعه .. جُرعه .. تمنّا کنم تو را

 

سقای مَستِ سوختگانِ عَلَم به دوش!

بابُ المُرادِ دیر وُ مُصَلّا کنم تو را

 

خورشیدِ مهر! در شبِ بیدارِ بیدلان

آیینه‌ی شکفته‌ی رویا کنم تو را

 

بینِ خیام وُ علقمه بر بومِ ریگ‌ها

رنگی زدم که مَظهرِ دریا کنم تو را

 

مشکی کشیده‌ام که به دندان بگیری‌اش

در حیرتِ فرات تماشا کنم تو را

 

چشم سبو: مُشَبَّک وُ .. بازو: دو جوی خون

تا در بسیطِ هوش .. مُعَمّا کنم تو را

 

فریــادِ « یا اَخـای » تو بر بیکـران نشست

آن کوه وُ آن شکوهِ غریب از کمر شکست

بند چهارم: رشته‌ی مریم ...

« هوی » حسین هادیِ هوهوی رودهاست

جاری شدن به مبداءِ کُلِّ وجودهاست

 

« سینش » به سازِ – خَطّیِ - ادوار
کوک نیست

زیرا طنینِ – دایره وارِ – سرودهاست

***

پی کرده‌اند جانِ جِنان را .. نه ناقه را!

این چشمه .. کوثر است که چَنگِ ثمودهاست!!

 

در فرقه فرقه کردن وُ تحریفِ روزگار

مصداقِ تامِ آلِ سعودی: جهودهاست

 

تکنیک .. فست فود .. تَوَهُّم .. دُخانِ صَمغ

محصولِ این فضا: هَپَروتی شهودهاست

***

بر کوه خورد وُ باز صدایم کمانه کرد!

- آفاقِ باز - درخورِ بالا عمودهاست !!

 

این سَرنَخی که جوهرِ تحـریر یـافته

مریم به عشق رشته وُ عیساش بافته

رشته‌ی مریم: نخ بسیار باریک که حضرت مریم رشته و  از زیادی خوبی و نازکی ضرب المثل شده، همچنین بافته‌ی حضرت عیسی که
بسیار سفت و نظیف بوده به این جهت در تعریف و مبالغه‌ی پارچه گویند (مریم رشته، عیسی
بافته) اما مراد شاعر علاوه بر معنای لغت نامه‌ای و مألوف، رشته‌ی توحید و
یکتاپرستی است که از ابراهیم خلیل الله به نوادگانش یعنی حضرت موسی و حضرت عیسی و
حضرت خاتم المرسلین و در نهایت به ائمه معصومین رسیده است
.

بند پنجم: قیاسِ مَعَ الفارِق ...

نامِ حسین آمد وُ عقل از سَرَم پرید

بر جُلجُتای نیزه سر از پیکرم پرید

 

چون مرغ بِسمِلی که زَنَد دست وُ پا به خون

پرها ز بال‌هایم وُ بال از پَرَم پرید

 

از این پری که ریخته، بالی که سوخته

یالَلعَجَب! ردیفِ مَنِ دیگرم پرید

 

روحم ز تن جدا شد وُ همدوش نیزه‌ها

تا اوجِ نینواییِ نیلوفرم پرید

 

از آستانِ شاهدِ لب تشنه تا شهود

رنگ از عذارِ شاپرکِ پَرپَرم پرید

 

سیرِ شهودِ آن سَرِ شوریده با غزل؟!

این فکرِ خام از سَرِ شعرِ تَرَم پرید

 

تشبیهِ آن « صدا » به « شمیم » از سَرِ خطاست

از زیرِ بارِ فهمِ « عَرَض »، « جوهَرَم » پرید

 

این بوی عطر نیست که پیچیده در جــهان

فریاد « هَل مِن ... » است که آید ز نای جان

بند ششم: وَ اِن یَکاد ...

سر: بر فرازِ نیزه وُ گیسو: به جنگِ باد

تن: شرحه شرحه بر لَبِ گودالِ خون چکاد

 

با یک کرشمه صیدِ دو صد جبرئیل کرد

سیمرغِ قاف، جلوه‌ی آیینه‌ی جهاد

 

او از نوادگانِ خلیلِ پیمبر است

آزاده‌تر از او به جهان مادری نزاد

 

یارب! نگینِ عیسی وُ یَحیا چه خوش نشست

بر خاتمِ رسولِ اولوالعزمِ این بلاد

 

در تار تارِ زُلفِ  پریشانِ رأسِ او

توفان: سلام خوانَد وُ صَرصَر: « وَ اِن یکاد »

 

یعنی که « نورِ واحِدِ » این خاندانِ پاک

مُستَثنی است تا به قیامت از انجماد

 

آنک به نـای نـی غـزلی عـاشقانه رُست

در جامِ خاوَران .. مُـلِ خاورمیانه رُست

بند هفتم: حَبلُ المَتین

در گوشه‌ی اُفُق .. پُلِ رنگین کمان زدی

هفتاد و دو ... بهشتِ زُمُرُّد فِشان زدی

 

تا پاسدارِ خونِ تو خونِ خدا شود

بُطلان به خَطِّ کوفیِ « خَطِّ اَمان » زدی

 

رنگِ شَفَق گرفته به خود آفتابِ ظُهر

با این خضابِ سرخ که بر خیزران زدی

 

خون از نَهادِ سنگ خروشید و خواست تا

رودی دُژَم شود .. که به یالَش .. عِنان زدی

 

هر جا دلی به سانِ عَقیقِ یَمَن گُداخت

مِهرِ وِلا وُ مُهرِ وِلایت بر آن زدی

 

بر لَکّه‌های خونیِ چشمانِ اشکبار

پیرایه‌ای زِ حُزن وُ شَعَف توأمان زدی

 

ای عشق در حمایتِ حِصنِ حَصینِ تو

فتـح الفتوح .. بیرقِ حَبلُ المَتینِ تو !!

بند هشتم: أنَا العَبد ...

(من) بازتابِ اَشهَدِ در خون تپیده
است

هر صبح وُ شام .. آن سَرِ بر نی دمیده است

 

من: «مَن یَزید» دارد وُ از هر شریعه‌اش

فَوّاره‌ای به سَمتِ عَطَش قَد کشیده است

 

- اتمامِ حُجَّت است – که این خونِ
سَرمَدی

بر تیغ و تیرِ شِمر و صِنان‌ها چکیده است

 

نفیِ أنَا الحق است أنَا العَبدِ فارِسَش

اُفتادنی چنین ... تِمِ تاکی رسیده است!!

 

(من) .. یوسف است ... یوسفِ گمگشته‌ی
– خلیل

من .. اخگریست کز دِلِ – آذر – جهیده است

 

(من) .. مشهد است .. مَشهدِ حق ..
مَشقِ معرفت

(من) بر شهود .. در – شَهِد اَلـلَه
– رسیده است

 

این من، مَنِ اَثیریِ دریای فطرت است

چون گوهری که بَطنِ صَدَف آرمیده است

 

(من) در زنی چو زینبِ زهرا شکفته شد

این دُر بـه نـامِ دُرّه‌ی مَرضیّه سُفته شد

بند نهم: تَـلِّ حضور ...

بر در زدم هَوار که دیوار بشنود

در تار و پودِ آینه زَنگار بشنود

 

حاشا کسی که مشقِ هَلاهِل نکرده است

« اَحلی مِنَ العَسَل » ز لَبِ یار
بشنود

 

گوشی فراهم آر که آنسوی دیدن است

چشمی که از شکافِ شبِ تار ... بشنود

 

شاید ندای قُدسیِ آفاقِ ذات را

« زید بن اَرقَمی »، « حُرّی » این
بار بشنود

 

اورادِ فَصل پنجم « اَمَّن یُجیب » را

باید که چشمِ سوّمِ اَبصار ... بشنود !!

 

بیتی، شهید باش ... صَنَم واره‌ی غَزَل !

بانگی برآر ... شاهِدِ دیدار ... بشنود

 

بیتی، شهید باش ... که هر دَم صدات را

از هر کرانه « سِیِّدُالاَحرار » ... بشنود

 

تا چند قَرن دردِ « دو پَهلویِ » زخم را

پَهلویِ یاس از « در وُ مسمار » بشنود ؟!

 

تا چند شرم قسمتِ تقدیرمان شود

ابرارِمان جسارتِ اشرار ... بشنود؟

 

یعنی که دورِ جام به دُردی کشان دهید

منـظورِ بَنـدِ آخــرِ مــا را نـشان دهید

بند دهم: خروجی معراج ...

شمس الرکاب! زینِ شرف را یراق کن

رخصت ز حق گرفته وُ رَفعِ نفاق کن

 

فتحی وَرای سیرِ فروبسته‌ی زمان

در بیکرانِ علمِ خدا با بُراق کن

 

ای ماهِ هاشمی نسبِ غایب از نظر

از در ... درآ ... به ختمِ فراق .. اشتیاق کن

 

اذنِ دخول می‌طلبم نورِ بی زوال!

لطفی به حال وُ روزِ مَنِ در محاق کن

 

« شق القمر » ورودیِ معراج بود، حال

کاری برای خاتمه  مالایُطاق کن

 

تا خون عاشقی بِدَوَد در رگِ جهان

اوقاتِ تنگ را پُرِ عطرِ  وِفاق کن

 

از ابرِ نینواییِ ما بینِ پلک ها

با سازِ اشک، عزمِ (حجازِ عراق) کن

 

یعنی برای اینکه قیامت به پا کنی

با صیحه‌ی فرات، یَمِ سینه چاق کن

 

کـرب و بـلا خـروجیِ معـراجِ جَـدِّ تـوست

در موج موجِ سَرمَدی اش جَزر و مدِّ توست

"علیرضا الفبایی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:19 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

راه نجات از هجوم طوفان‌

Image result for ‫حسين امام‬‎

حسین، راه نجات از هجوم طوفان‌هاست

حسین، ساحل آرامش پریشان‌هاست

 

فقط نه محرم درد دل مسلمان‌هاست

حسین، سنگ صبور تمام انسان‌هاست

 

طبیب عشق مسیحا دم است از ذکرش

فدای درد کسی که دلیل درمان‌هاست

 

کسی که تشنه‌ی او مانده‌اند دریاها

کسی که حسرت جاری... امام باران‌هاست

 

نبود و نیست کسی مثل او که خون خداست

وجود نامی او افتخار دوران‌هاست

 

«هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک»

خوشم به بودن مردی که مرد میدان‌هاست

 

مرا برای رسیدن، به پا نیازی نیست

که بای بسمل این روضه، ختم عرفان‌هاست

 

سیاه‌پوش محرّم، همیشه زنده دل است

عزا و اشک حسینی، طراوت جان‌هاست

 

بگو به مدعیانی که عشق را کشتند

بهار، منتقم ظلمت زمستان‌هاست





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:17 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اگر یاد تو را کم داریم

Image result for ‫حسين امام‬‎

سال تا سال اگر یاد تو را کم داریم 

باز خوب است که یک ماه محرّم داریم

 

باز خوب است غمت هست وگرنه با ما

غم صاحب نفسی نیست، اگر هم داریم

 

غم ما پیش غمت، قطره‌ای از دریاهاست 

شرممان باد که خیر سرمان غم داریم

 

نسب از کوفه‌ی نامرد نداریم، ولی

خوی کوفی عوضش قدر مسلّم داریم

 

عهد بستیم و شکستیم ولی با این حال

ما فقط باز تو را همدم و محرم داریم

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:13 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

معمّای حسین

Image result for ‫حسين امام‬‎

عقل، سرگشته و حیران معمّای حسین 

نرسد دست تخیّل به بلندای حسین

 

گره از بغض کسی وا نشود جز با اشک 

اشک حلّال معمّاست، معمّای حسین

 

بهتر از آب حیات است، بپرسید از خضر

اشک هر کس که رسیده است به امضای حسین

 

من که مشهور به آزادگی‌ام، مفتخرم 

که شده زندگی‌ام نذر تمنّای حسین

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت او 

بر زبانم نرود غیر الفبای حسین

 

دل من وقف حسین است، حسینیه‌ی اوست 

نگرفته است و نگیرد احدی جای حسین

 

چشم تا روشن از این است که او را دیده است

پس چرا باز شود جز به تماشای حسین؟!

 

جان و مال و پدر و مادرمان، قربانش

هر چه داریم و نداریم، گوارای حسین

 

«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

عشق، هفتاد و دو مرد است که همپای حسین...

 

شعر عاجزتر از آن است که قادر باشد

اندکی فهم کند معنی والای حسین

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:10 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اهل هیات خوب می‌فهمند

Image result for ‫حسين امام‬‎

اهل هیات خوب می‌فهمند حال خوب را 

فرق بین اشک خوب و اشک نامرغوب را

 

یازده ماهی به امّید محرّم زنده‌اند 

عاشقند از کل سال این ماه شهرآشوب را

 

هیچ ترتیبی و آدابی ندارد اشکشان 

بغض بر هم می‌زند هر شیوه و اسلوب را

 

تن، سیاه از داغ دل، دل‌هایشان غرقاب خون

همچنان آتش که سوازنده است جان چوب را

 

صبرشان کم نیست امّا داغ از آن سرتر است

بسته حتّی دست صبر و طاقت ایّوب را

 

شور می‌گیرند و می‌چرخند و بر سر‌ می‌زنند 

آه تا مداح‌ها آن نوحه‌ی سرکوب را...

 

هر کسی یک گوشه چون پروانه، مستی می‌کند 

شمع هم گِردش ندیده این همه مجذوب را

 

تکیه‌ها مثل کلیسا از مسیحی‌ها پر است

تازه می‌فهمند گویا معنی مصلوب را

 

دست خالی از در هیات کسی بیرون نرفت 

می‌دهد ارباب وقتی حاجت مطلوب را

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:05 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

عشق...

Image result for ‫حسين امام‬‎

عشق هر قدر هم آسان بشود، سخت‌تر است

هر چه از وسعت آن شرح شود مختصر است

 

روی منبر، دم از ایثار زدن، کاری نیست

که عمل کردن و برخاستن از جا هنر است

 

روی گلگون تو ای عقل کجا، عشق کجا؟ 

سرخی عشق فقط سرخی خون جگر است

 

«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

که فقط اوست که از عشق و بلا با خبر است

 

او، حسین است که عالم همه دیوانه‌ی اوست

عقل از روز ازل در پی او دربه‌در است

 

نامه دادند «بیا»... آمد و او را کشتند

خطّ این قوم همان‌قدر که زیباست، شر است

 

مانده سرگشته‌ی قربان شدنش ابراهیم

تیغ این بار سر از هر چه پسر با پدر است...

 

عشق، هفتاد و دو امضا شده با خون خدا

عشق از بعد حسین است اگر مفتخر است

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:03 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

گریه به دشت بلا

Image result for ‫حسين امام‬‎

باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم

دردی مگر برای دلم دست و پا کنم


باز آمدم به گریه بشویم درون خویش

جان را به نور عشق گل روشنا کنم


باز آمدم که قفل دل تیره بشکنم

باز آمدم کبوتر دل را هوا کنم


حمدی برم به درگه دادار بنده وار

حق نمک به سفره ی مولا ادا کنم


باید شبانگهان به در حضرتش روم

بند تعلق از همه جز دوست وا کنم


باز آمدم که صاف تر و تازه تر شوم

باز آمدم که دین خودم را ادا کنم


از درگهش براند اگر این غریب را

راه کجا بگیرم و رو بر کجا کنم


باید وضوی تازه بگیرم ز جوی خون

وقت است هر نماز که خواندم قضا کنم


تحمیدیه سرایم و نعت رسول او

دل را روان به بارگه مصطفا کنم


زان پیش تر که گویم اقرء به نام عشق

باید که روی جانب غار حرا کنم


باید طواف کعبه روم چرخ خون زنم

آنگاه ذبح نفس به کوی منا کنم


بازآیم و به مروه سلامی دگر دهم

چرخی زنم به هروله سعی صفا کنم


باید سیاه پوش غم مرتضی شوم

باید که یاد از علی مرتضا کنم


باید که با غدیر و فدک همسفر شوم

باید که نوحه در غم خیرالنسا کنم


شد اول محرم و پیراهن سیاه

بر قامت شکسته دل بی نوا کنم


باز آمدم که زیر علم های کربلا

جان را شهید تشنه لب کربلا کنم


باید که سنج و طبل بکوبم در این بلا

باید به پا دوباره خیام عزا کنم


فریاد سرخ از جگر تشنه برکشم

غمناله ها برآورم و گریه ها کنم


باید دوباره ریشه ی دل را زنم در آب

باید حیات تازه ای از نو بنا کنم


باز آمدم که ترس بریزد برون ز دل

تا باز دست در دهن اژدها کنم


یک السلام نذر حسین شهید کن

تا صد سلام بر همه ی انبیا کنم


زیر خیام کرببلا تکیه می دهم

بر آن سرم که مدحت آل عبا کنم


وقتی سخن به نام حسین و علی رسد

باید که جبرئیل امین را صدا کنم


جبریل پاسخی به صدایم نمی دهد

الا که دل به نام حسین آشنا کنم


نام حسین حاضر و حی است و زندگی ست

در آزمون مرگ مبادا خطا کنم


از جنس دردهای شهیدان تشنه لب

دردی مگر برای دلم دست و پا کنم


باید زنم به معرکه تنها و بی سپاه

ظلم یزیدیان همه را برملا کنم


ای وای من اگر به مرام حرامیان

بر زرق و برق دنیی دون اعتنا کنم


باید مس وجود شود سرخ مثل خون

با گریه خاک را به نظر کیمیا کنم


چشم دلم به سمت خدا باز می شود

صبحی اگر غبار تو را توتیا کنم


هر شام با زیارت وارث روم به خواب

هر صبحدم سلام به خون خدا کنم


وقت سحر به روضه ی یا لیتنا رسم

افطار گریه با رطب ربنا کنم


چون یاد آیدم ز شهیدان بی ریا

بر قامت دلم کفن از بوریا کنم


زین پیش مرده بودم و دور از حضور و شور

عمری به خون نشستم و گفتم چها کنم


امروز راه زنده شدن درک کربلاست

باید دوباره تشنه لبان را صدا کنم


درمان دردهای جهان درد کربلاست

من آمدم به درد، دلم را دوا کنم


گر شمر روزگار بیاید به کارزار

مختار می شوم طلب خونبها کنم


خونگریه هاست در دل من بیشمار لیک

شرم آیدم که قصه به پیش شما کنم


حافظ کرم نمود و کلامیم هدیه کرد

تا خوبتر روایت آن ماجرا کنم


"گر سنگ از این حدیث ببارد عجب مدار"

صاحبدلم حکایت دل خوش ادا کنم


یارب اشاراتی بنما با عنایتی

در لجه های خون و خطر تا شنا کنم

 

یارب دلی به نزد تو آورده ام ببخش

خیر و صلاح خویش الهی عطا کنم

 


یارب بهشت ماست همین گریه بر حسین

باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم

"علیرضا قزوه"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:00 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

سودای رخ ماه تو

Image result for ‫حسين امام‬‎

هر که سودای رخ ماه تو در سر دارد

بی گمان در دل خود مهر پیمبر دارد

تن به طوفان زدنت در دل دریای خطر

ارث نابی ست که ذریه ی حیدر دارد

اشبه الناس ترین سبط پیمبر به رسول

دل به قد قامت زیبای تو مادر دارد

تر کن از عشق لبی ،صوت اذان برخیزد

روح زهراست در این معرکه لشکر دارد

آتش کینه ی این قوم به عشاق علی

وجه دردی ست که پهلوی تو و در دارد

"یَسـِّر الله طـریقـاً بِـکَ یـا مُلتَـمِسی"

ای خوش آنکس که در این وادیه رهبر دارد

ارباً اربا شدی از روی کرم حضرت عشق

تا که هر کس کمی از جسم تو را بردارد

"لَمَـعَ البَـرقُ مِـنَ الطّـور و آنـستُ بـه "

یک نفر در کف خود ساغر ِ کوثر دارد

"مریم حقیقت"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 10:58 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

محرم

Image result for ‫حسين امام‬‎

پلاک و داربست و شال و پرچم
بساط چای و تکیه، اندکی غم
چنان سرگرم بودم با رفیقان
نفهمیدم تو را ماه محرم

"عبدالرحیم سعیدی راد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 10:56 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

قصیده آتش

Image result for ‫حسين امام‬‎


هنوز می چکد از چشم آسمان آتش
زمین و هر چه در آن می کشد فغان آتش

صدای طبل عزا بین کوچه می پیچد
دوباره سنج و دهل بسته بر دهان آتش

صدای شیون شمشیر می رسد برگوش
میان معرکه برپاست بی‌گمان آتش

فغان و آه بلند است و العطش جاری
به جان خسته دلان بانگ: الامان آتش!

کنار علقمه افتاده دست ساقیِ مست
کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش

چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه
چقدر گریه کند مشکِ بی زبان آتش

گلوی کودک شش ماهه ای غزلخوان شد
دمی که تیر، بخون خفت و شد کمان آتش

کسی ندیده چنین رسم میهمانداری
کسی نداده چنین دست میهمان آتش

چه شعله ها که به پاهای کودکان پیچید
چه زخمها که چنین می زند به جان آتش

چه کرده شمر به گودال قتلگاه مگر
که ناگهان شده دلهای شیعیان آتش

مگر چه آمده بر نعش های در گودال
که شعله می کشد از عمق استخوان آتش

صدای ناله ای از عرش می رسد برگوش
رسیده است مگر تا به کهکشان آتش؟

گمان مبر که در آن سرخی غروب و عطش
رسیده است به پایانِ داستان آتش

چه ها گذشت بر آن کاروان نمی دانم!
گذشته است گمانم ز هفت خوان آتش

چه ها گذشت به بانوی صبر و بی تابی
دمی که داشت به لب چوب خیزران آتش

بپاست خطبه آتش میان کاخ یزید
تمام شام بلا سوخت از همان آتش

"عبدالرحیم سعیدی راد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 10:53 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

مطلع الفجر است

Image result for ‫حسين‬‎

مطلع الفجر است یا تابیده قرآن روی نی
کاین چنین افتاده آتش در نیستان روی نی ؟

عرش می پیچد به خود از آه و سوز کاروان
باد می پیچد به موهای پریشان روی نی

می نویسد با سرشک کودکان صد ماجرا
از تنور خولی و شام غریبان روی نی

این امام تشنه از خونش وضویی ساخته
در نماز عشق شد تکبیرگویان روی نی

کاف و ها و یا و عین و صاد را تفسیر کرد
قاری قرآن ما با کام عطشان روی نی

می چکد خون از سر مجروح از سنگ " هبل "
ماه ما دارد نشان از آل سفیان روی نی

هم دوبیتی می چکد از خون او بر روی خاک
هم شده با شور این شاعر غرلخوان روی نی

 

"سید حبیب حبیب پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 4 آبان 1395  ] [ 4:09 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

عزا بر پا شد...

Image result for ‫حسين‬‎

تا بیرق و ماتم و عزا بر پا شد
پیراهن سوگ بر تن دنیا شد
ای اهل زمین ماه محرم آمد
مهمانی خاص حضرت زهرا شد

"رها هوشمند نژاد"

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 4 آبان 1395  ] [ 4:05 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

غم آمد

Image result for ‫حسين‬‎

یکباره درون سینه اش غم آمد
انگار هزار داغ با هم آمد
یک جرعه آب خورد و بغضش ترکید
فهمید که باز هم محرم آمد

 

"رها هوشمند نژاد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 4 آبان 1395  ] [ 4:02 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

عاشورا به روایت خورشید...

Image result for ‫حسين‬‎

 

عطشان ترین و خسته ترین رودها ،فرات
واکن گره ز بغض دل خویش، یا فرات

زان ظهر آتش و عطش و خون سخن بگو
هستم به درد و داغ دلت آشنا، فرات

ای ردّ دردهای زلال، اشک ماندگار
بر چهره ی بلا زده ی کربلا، فرات

از بسکه اشک ریخته شد در حکایتت
آب از سرت گذشت دگر بینوا فرات

دستت به دست ماه منیری رسیده بود
دستی که شد ز قامت آن مه جدا، فرات

دیدی فرود ضربت شمشیر کینه را
بر دست غیرت خلف مرتضی ،فرات

روحت به مشک بود و به دریا رسیده بود
سد شد مسیر و ریختی آخر کجا، فرات

دیدی شکسته کشتی آل نبی و بعد
گشتی محیط محنت و بحر بلا فرات؟

دیدم من آنچه را که ندیدی ز داغ دوست
داغی که زد شرر به دل خیمه ها، فرات

آن صید دست و پا زده در خون حسین بود
من شاهد تلاطم خون خدا فرات

تابیدم و ز تاب من آن دشت تف گرفت
از تشنگان دشت نکردم حیا، فرات

خورشید خون گریست و مکثی غریب کرد
پهنای سرخی اش ز افق بود تا فرات

دلمویه های غربت او ناتمام ماند
خورشید رفت و دهشت شب بود با فرات...

 

"سعید سلیمانپور ارومی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 4 آبان 1395  ] [ 3:58 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

هر که گفت ...

Image result for ‫حسين‬‎

هر که گفت نام حسین نام دگر را نبرد

هیچ ذکری بخدا ذکر حسین جان نشود

درد ما داغ حسین است دوایش گریه ست

با طبابت جگر سوخته درمان نشود

گریه ی چشم مرا فاطمه باید بخَرَد

اشک کالای گرانیست که ارزان نشود

""گمنام
""





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:49 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

وحی خدا...

Image result for ‫حسين‬‎

وحی خداست در سخنش، کیست این حسین؟

 

ریزد شفاعت از دهنش، کیست این حسین؟

 

ریحانۀ پیمبر و از سوز تشنگی

 

آتش فتاده در چمنش کیست این حسین؟

 

سوزد صدایش از عطش سینه سوز و باز

 

جاری ست کوثر از دهنش کیست این حسین؟

 

در خاک و خون فتاده مناجات می کند

 

با ذوالجلال ذو المنن کیست این حسین؟

 

زخم هزار و نهصد و پنجاه تیغ و تیر

 

بنشسته است بر بدنش کیست این حسین؟

 

تا خلعت شهادت زیبای او شود

 

زهرا سرشته پیرهنش کیست این حسین؟

 

دشنه است روی دشنه و تیر است روی تیر

 

مرهم به زخم های تنش کیست این حسین؟

 

در عرضه «رضاً بقضائک » فتاده است

 

پامال اسب ها بدنش کیست این حسین؟

 

دشمن سرش به نیزه نشانده است و می چکد

 

آیات وحی از سخنش کیست این حسین؟

 

از باغبان دفاع کند با گلوی ناز

 

شش ماهه غنچه ی چمنش کیست این حسین؟
 
"گمنام"

 

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:47 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

خودمانیم...

Image result for ‫حسين‬‎

خودمانيم عجب حوصله اي داري كه

دستِ من رو شده و باز تحمل داري...

"گمنام"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:45 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

بابا ...

بابا دوبخش است!

بخشی به صحرا " بخشی به نیزه

اما عمورا بابا تو برگو..

که چند بخش است...؟

"گمنام"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:43 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

گریه در وقت سحر

Image result for ‫حسين‬‎

مناجات با امام حسین (ع)

گریه در وقت سحر حال بکا می خواهد

این گدا حال بکا را ز شما می خواهد

سائلت تا در این خانه نفس ها زده است

تکه ای نان ز شما آل عبا می خواهد

گوشه ی هیئت ارباب سگی بی سر و پا

منزوی گشته و او صحن رضا می خواهد

من کف پای تو را کاش که میلیسیدم

کلب تو لذت خود از کف پا می خواهد

دل بیمار مرا لمس کن ای محبوبم

پر گنه آمده و لطف و عطا می خوهد

لحظه ای این نظرم بر مهتان افتاد و

لحظه ی مرگ ز چشم تو وفا می خواهد

یک مریض آمده در روضه ی رضوان شما

از دو دستان کریم تو شفا می خواهد

"جعفری" را که نرفته به حرم درکش کن

بخدا تذکره ی کرببلا می خواهد      

 

سروده جعفر ابوالفتحی





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:41 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

حرمم را چه کنم؟

Image result for ‫حسين‬‎

گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟
گر برِ خیمه بمانم صنمم را چه کنم؟
از غمت شوکه شدم، ساکتم و مبهوتم
مانده ام بعد دمم باز دمم را چه کنم؟
تو قسم خورده ای آب آور طفلان باشی
زیر لب باز نگو این قسمم را چه کنم!
کاش برخیزی و یک جمله بگویی به حسین!
پیش این بی صفتان قد خمم را چه کنم؟
آه...هر چند که با قوت شمشیر به پا استادم
لرزش پر تنش هر قدمم را چه کنم؟
بعد عمری که به دل خوانده ای ام جانِ اخا
دیر شد آمدنم، لطف کمم را چه کنم؟
تا به دستان علمگیر تو من بوسه زنم
ای علمدار بگو این علمم را چه کنم؟
بی تو دیگر دل زینب پر از دلشوره ست
کاشف الکرب بگو اوج غمم را چه کنم؟
بی تو پای همه تا قلب حرم وا شده است
چهره ی نیلی اهل حرمم را چه کنم؟

شاعر: حنیف منتظرقائم

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:39 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

زندگی یعنی ...

Image result for ‫حسين‬‎

زندگی یعنی دو ساعت گریه کردن بر غمت
می شود روزی بیاید من بمیرم در غمت؟

تا که چشمم باز شد در بین دنیا، جای شیر
داده بر من در میان روضه ها مادر  غمت

قد کشیدم لا به لای سینه زن هایت حسین"ع"
مطمئناً مو سفیدم می کند آخر غمت

از ازل هر کس پیمبر شد برایت گریه کرد
از خدا دستور بوده بهر پیغمبر "ص" غمت

پس اولوالعزم است هر کس بیشتر گریان شده
کیمیا یعنی دو ساعت گریه کردن بر غمت

"گمنام"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:34 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

قامتت مصداق قامت را کفایت می کند

Image result for ‫حسين‬‎

قامتت مصداق قامت را کفایت می کند

ناله هایت یک قیامت را کفایت می کند

خواهرم شبها کمی با دختران من بخند

غصه ی من روزهایت را کفایت می کند

گرچه در گودال سر  را میبرند و می برند

حنجر من بوسه هایت را کفایت می کند

لحظه پاکوب اسبان استراحت کن کمی

پیکر من چند ساعت را کفایت می کند

خیمه ها امن ست خواهر جان که پیشانی من

سنگهای این جماعت را کفایت می کند

در نیاور گوشوار از گوش طفلان خواهرم

جامه ی من جشن غارت را کفایت می کند

گرمی دست رقیه با تمام کوچکیش

سوز شبهای اسارت را کفایت می کند





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:32 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

جلوه ی معشوق

Image result for ‫حسين‬‎

جلوه ی معشوق، عاشق را به کشتن می دهد

کیست آن عاشق که بر دام بلا تن می دهد

 

عشق زینب را پیمبر در دو عالم نشر داد

با حدیثی که به دست «ام ایمن» می دهد

 

سوز آن اشکی که زینب ریخته در کربلا

قوسی از جنس کمان بر قد آهن می دهد

 

هیچ کس مانند زینب پای این آتش نسوخت

یا حسین او به آتش عطر گلشن می دهد

 

تا بخواهی بر دو چشمم اشک روزی می کند

این طلای ناب، روزی چند معدن می دهد

 

دست پر خیری که داد انگشتری بر ساربان

پرچم اسلام را در دست این زن می دهد

 

سربلندیِ سر ارباب روی نیزه ، اوست

کِی نخی از معجرش را دست دشمن می دهد

 

جای گریه خون به پای نیزه دلدار ریخت

چوبه محمل به حکم عشق گردن می دهد

 

راهی بازار شد، بازار حق شد گرمتر

دست این خانم شراب مرد افکن می دهد

 

نیمی از او با حسین و نیم دیگر هم حسین

این تعلق هست، او را به دودیدن می دهد

"گمنام"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:29 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

لطف شماست اینکه گرفتار ماتمیم

Image result for ‫حسين‬‎

لطف شماست اینکه گرفتار ماتمیم

در سایه نگاه شما زیر پرچمیم

 

گمراه می شدیم اگر چشمتان نبود

از رحمت شماست اگر سینه میزنیم

 

گفتی بیا و گریه برای غریب کن

گفتی که در حسینه هم ناله همیم

 

سهمی ز اشک های شما رزق ما شده

دریا دلیم و زنده از این اشک نم نمیم

 

مادر مرا ز مهر شما شیر داده است

مدیون روضه های نفس گیر مادریم

 

وقتی که آسمان و زمین گریه می کند

ما نیز خون جگر ز مصیبات اعظمیم

 

با لحن دلبرانه ناحیه خواندنت

تا لحظه ظهور شما زار میزنیم

 

آقا بیا و غصه ما را تمام کن

ما غصه دار زینب و آن قامت خمیم

 

در روزگار غیبتتان طبق امرتان

سربازهای گوش به فرمان رهبریم

 

دنیای غرب راه به جایی نمی برد

وقتی که ما صحابه خورشید مشرقیم

 

آقا چه می شود ز دعای تو بنگریم

زوّار کربلاییِ ماه محرمیم

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:27 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

بابای من...

Image result for ‫حسين‬‎

ای از سـفر برگشـته بابا ، پیکرت کو ؟

سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو ؟

بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی

حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو ؟

از من نمی پرسی چه شد این چند روزه ؟

از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو ؟

آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود

قربان قرآن خواندن تو ، حنجرت کو ؟

لب های من مثـل لبت دارد ترک ها

با این لب عطشان بگو آب آورت کو ؟

کاری ندارم که چه شد موی سر من

اما بگو بـابـای من موی ســرت کو ؟

می گفت عمه با عمامه رفته بودی

حـالا بگو عمـامه ی پیغمبــرت کو ؟

بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری!

من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو ؟

این چند روزه هر کسی سوی من آمد

فریاد می زد خارجی پس زیورت کو ؟

بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست

خیلی دلم تنگش شده ، پس اصغرت کو ؟

آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک

حوریه ای دیدم شبیـه مادرت ، کو (که او)

با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت

می گفت ای دردانه ی من ، معجرت کو ؟

دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد

من را ببــر ، گــر چه کبــوتر پر ندارد

"گمنام"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:26 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

تـا که نشست بر سر دیـوار پرچـمت

Image result for ‫حسين‬‎ 

تـا که نشست بر سر دیـوار پرچـمت

سـایه فکنـد بـر دل عشـــاق مـاتمت

آمد ندا ز عرش که"نوحوا علی الحسین"

مقتـل نـزول کرد در آیـات مریمت

انس و ملک برای شما نوحه گر شدند

حتی خدا نشست به داغ معظمت

آدم ،خلیل ،نوح ،کلیم و مسیح و خضر

یک یک نشسته اند سر سفره غمت

من هم اگرچه غرق گناه و معاصی ام

امـا تو راه دادی ام از بـاب مرحمت

یک سـال آزگـار پی تـو دویـده ام

تـا که رسیده ام به حریم محــرمت

یک سـال آزگـار شب و روز سوختم

با روضه هـای مقتــل ابن مقرّمت

مقتل نوشته دور و بر تو شلوغ شد

کردند زیر پـا و عصــا نا منظـمت

مقتل نوشته بعدِ همه ساربان رسید

انگشت را برید به همــراه خاتمت

از گوشه ای صدای حزینی بلند شد :

مادر فدای زلف پریشان و درهمت

در زیر سمّ اسب تنت را چه کرده اند

با من بگو که پیرهنت را چه کرده اند





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:25 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

سوختم!ا

Image result for ‫حسين‬‎

سوختم!از شعله هایش گلشنم آسیب دید.

از هجوم گرگها پیراهنم آسیب دید.

خواب بدجایی سراغ چشمهایم را گرفت.

با سر افتادم زناقه گردنم آسیب دید

فکر میکرد عمدا از ناقه عقب افتاده ام

موی من وقت به سرعت بردنم آسیب دید

.صورتم را میگرفتم جای دیگر میزدند.

آه بابا بعد تو کل تنم آسیب دید.

خار پشت خار بود و زخم پشت زخم بود

.کربلا تا شام پای رفتنم آسیب دید

.بس که خار از پا کشیدم ناخنم آتش گرفت

.دستهای درغمت لطمه زنم آسیب دید.

چشم کوفه بدتر از زخم زبان شام بود.

حرمتم از دوست بیش از دشمنم آسیب دید.

.دختری هم سن و سالم سنگ زد بر صورتم

.گونه ام، لبهای بابا گفتنم آسیب دید.

من اگر یک مشت خوردم عمه صدها مشت خورد

.پیش چشمم تکیه گاهم جوشنم آسیب دید.

جان بابا روی نی دیگر به من دختر نگو

زیر لب باخود بگو پیرزنم آسیب دید

قد رعنایی که یادت هست دیگر خم شده

موی پرپشتی که یادت هست دیگر کم شده





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:23 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

حضرت عبدالله بن الحسن(ع)

Image result for ‫حسين‬‎

هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند

باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند

کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند

قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش

کیست این طفل که تفسیر کند مردن را

سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را

غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را

یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش

واژه ای نیست به مداحی این آزاده

چه مقامی است خدا داده به آقازاده

از کجا آمد و راهش به کجا افتاده

دامن پاک عمو بود از اول وطنش

بی زِرِه آمد و جان را زِرِه قرآن کرد

بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد

بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد

بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش

از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت

جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت

ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت

مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش

بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد

خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد

بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد

بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش

چه پذیرایی نابی است در این مهمانی

خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی

عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی

پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش

همچو بابا همه اسرار نهان را می دید

بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید

او لگد خوردن دندان و دهان را می دید

دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش

مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد

دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد

ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد

در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش

تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد

زودتر از همه کس رأس به دامانش داد

لب خندان پدر آمد و درمانش داد

مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:21 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

در زمین...

Image result for ‫حسين‬‎

در زمین و آسمان ها خیمه ی شادی به پاست

مٱذنه تا مٱذنه لبریز عطر ربناست

ذکر تعجیل قنوت استجابت آمده

سائلان مژده که حاجات همه امشب رواست

زینت گلخانه ی مولا شکوفا گشته و...

بیت حیدر با شمیم بنت زهرا آشناست

کهنه زخمی که میان سینه ها مانده هنوز

با صدور نسخه ی تکمیلی زینب دواست

معجزه در بین چشمانش تلاطم می کند

خاک با فیض نگاه دختر زهرا طلاست

نام زینب پنج نقطه نور ساطع می کند

یعنی ابن بانو خودش تلفیقی از آل عباست

در شب میلاد غرق رحمت اخت الحسین

بانی عیدی ما قطعا خود خون خداست

بانویی که سفره ی الطاف خود را پهن کرد

خانه ی دل را برای عشق پاکش رهن کرد

با وجود او غم و غصه به آخر می رسد

لطف مادر بیشتر از سوی دختر می رسد

ماهمه از سایلان فیض عام زینبیم

رزق ما از سفره ی بانو مکرر می رسد

دم به دم مشمول لطف دختر زهرا شود

سایلی که خاضعانه پشت این در می رسد

زودتر با دست پر از پیش زینب می رود

محضر او هر کسی با دیده ای تر می رسد

هیبت والای رفتارش به زهرا رفته است

واژه واژه از کلامش عطر مادر می رسد

ذوالفقار خطبه هایش باز قلع و قمع کرد

تا به میدان می رسد انگار حیدر می رسد

مطمینم در شلوغی های روز واقعه

چادر بانو به داد اهل محشر می رسد

مایه ی آرامش جان و دل بی تاب ماست

آسمان ها خاک پای خواهر ارباب ماست

از ازل دستان این سایل دخیل زینب است

تا ابد محتاج لطف بی بدیل زینب است

هر کسی که شد حسینی مطمینا شاکرِ

نغمه ی انا هدیناه السبیل زینب است

اولین گلبانوی دامان زهرا و علی

دومین زهرای این قوم و قبیله زینب است

هرکسی با نام زیبای کسی مٱنوس شد

بر لبان ما فقط ذکر اصیل زینب است

انتظام شعر های دفتر اشعار من

متشکل از همان فرم شکیل زینب است

کوثر کوثر کویر عشق را سیراب کرد

ساغر ما جرعه ای از سلسبیل زینب است

در میان روضه های جانگداز کربلا

گریه هایم نذر آقای قتیل زینب است

هرشب جمعه به یاد روضه های خواهری

گریه می بارم به یاد لحظه های آخری....

که برادر جان من افتاده ای از پا چرا؟؟

مانده ای تنها میان دشتی از غم ها چرا؟؟

تکیه بر نیزه مزن ای تکیه گاه زینبین

روی خاک افتاده ای اینگونه بی سقا چرا؟؟

می روی و خیمه ها می ماند و لشکرکشی...

بی تو من می مانم و این قوم بی پروا چرا؟!

بعد از این پنجاه سالی که کنارم بوده ای

می زنی حرف از جدایی با منِ تنها چرا؟؟

از سر تلّ با دوچشم خیسِ دریا دیده ام

بین گودال عطش..از خون تو...دریاچه را

آنقدر با چشم های نیمه باز خود مگو

"آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟؟"

زینت دوش نبی روی زمین جان می دهی

پاره پاره پیکرت پاشیده در صحرا چرا؟؟

وای اگر در روزهای پر خطر زینب نبود

"کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 3 آبان 1395  ] [ 1:13 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

حضرت عبدالله بن الحسن(ع)

Image result for ‫حسين‬‎

 

ببین ای سلسله گیسو به گیسوی تو دل بستم

اگر چه قطره ام اما به اقیانوس پیوستم

محال است آن که من دست از عموی خویش بردارم

تو در دامان خاک و من به دامان تو پیوستم

سراپا بوی بابا می دهی قربان بوی تو

گل زهرای اطهر من ز عطر و بوی تو مستم

عصا شد دست بابایم برای مادرت زهرا

منم فرزند آن بابایم و کردم سپر دستم

مکن با آستین پنهان ز چشمم تیر دشمن را

خیالت جمع من با تیر باران آشنا هستم





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 9:11 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات و شهادت

Image result for ‫حسين‬‎

وحی خداست در سخنش، کیست این حسین؟
ریزد شفاعت از دهنش، کیست این حسین؟
ریحانۀ پیمبر و از سوز تشنگی 
آتش فتاده در چمنش کیست این حسین؟
سوزد صدایش از عطش سینه سوز و باز 
جاری ست کوثر از دهنش کیست این حسین؟
در خاک و خون فتاده مناجات می کند 
با ذوالجلال ذو المنن کیست این حسین؟
زخم هزار و نهصد و پنجاه تیغ و تیر 
بنشسته است بر بدنش کیست این حسین؟
تا خلعت شهادت زیبای او شود 
زهرا سرشته پیرهنش کیست این حسین؟
دشنه است روی دشنه و تیر است روی تیر 
مرهم به زخم های تنش کیست این حسین؟
در عرضه «رضاً بقضائک » فتاده است 
پامال اسب ها بدنش کیست این حسین؟
دشمن سرش به نیزه نشانده است و می چکد 
آیات وحی از سخنش کیست این حسین؟
از باغبان دفاع کند با گلوی ناز 
شش ماهه غنچه ی چمنش کیست این حسین؟





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 9:10 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را

Image result for ‫حسين‬‎

آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را

آموختم فرار ز یاران به یار را

دل می کشید ناز من و درد و بار را

کاموختم کشیدن ناز نگار را

پس می کشم به وزن و قوافی خمار را

 

گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل

گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل

گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل

ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

 

باید که تر شود ز لب من شراب خشک

باید رسد به شبنم من آفتاب خشک

دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک

از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک

از ما مکن دریغ لب آب دار را

 

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم

از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم

شد صرف نحوه ی نگهت گفت و گوی چشم

گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم

تا می درم لباس بپا کن شرار را

 

با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته

بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته

خون دل است آنچه به پیمانه ریخته

از بس که در طواف تو پروانه ریخته

یاران گذاشتند ، همه کسب و کار را

 

خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست

تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست

آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست

در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست

آدم فقط کشید ز عشق تو بار را

 

ما سائل توایم و اگر مست کرده ایم

انگشتر عقیق تورا دست کرده ای

ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده ایم

بیت تورا اجاره ی دربست کرده ایم

ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را

 

محمد سهرابی





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

ماه سرخ حسین(علیه السلام)

Image result for ‫حسين‬‎

* غلامرضا عبداللهی

ماه سرخ حسین است و لاله

ماتم دست عباس دارد

ظهر هر روز صحرای خورشید

بوی عطر گل یاس دارد

***

زیر این تاق پاک مقدس

مجلس ماتم شاه دین است

بوی پیغمبر از منبر اید

جلوه نور حق المبین است

***

باد و بیرق چه زیبا حدیثی

باز گویند از ماندگاران

از کسانی که جاوید ماندند

در شرفخانه روزگاران

***

آری اینجا عزای حسین است

جان و دل ها همه کربلایی

روی پیشانی گنبد غم

دست گلدسته های طلایی

***

در سیه چادر مکتب عشق

صفحه سرخ تاریخ باز است

راه شام بلا تا مدینه

سخت سنگین و دور و دراز است

***

مات و مبهوت رود فرات است

ساحل ابری چشم دریا

دجله و نیل و کارون خروشان

شاهد عینی خشم دریا

***

کوفه شرمنده بی وفایی

کربلا وه چه شایستگی ها

کار زیبای حرّ ریاحی

حد والای وارستگی ها

***

شهر من غرق اندوه دیرین

هر چه دیوار دارد سیاه است

این چنار کهنسال غمگین

قصه پردازِ خورشید و ماه است

***

هر چراغی که اینجا فرو مرد

گر به یاد حسین خدا خفت

صبح فردای شام غریبان

آفتاب تو با کربلا گفت

***

صبحدم با غروب ستاره

در گلوی سحر بغض ترْکید

از تن یاس گل هر چه درد است

دست مهتاب آهسته برچید

***

باد دیشب به گوش اقاقی

رفتن باغبان را خبر داد

در بلندای این آشیانه

مرغ آهنگ بدرود سر داد

***

با نوایی که از ساقه برخاست

برگ از مرگِ ریشه خبر شد

دید پونه دل نسترن سوخت

چشم نیلوفر از اشک تر شد

***

زانوی غم به دامان بنفشه

اطلسی سر در آغوشِ شب بو

سنگِ دلسنگ آخر نیاورد

از غم مرگِ گل خم به ابرو

***

نم نم اشک در چشم نسرین

روی گلگونه باران شبنم

بین مینا و مینو اشاره

ماجرا را به گل گفت کم کم

***

باغ بی باغبان سرد و نالان

اشک ریزان به سر خاک پاشید

پنجه آه و افسوس و حسرت

صورت ارغوان را خراشید

***

لادن و کوکب و یاس گریان

یاسمن همچنان زار می زد

پیچک بی قرار هراسان

بی امان سر به دیوار می زد





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 9:02 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

یا اباالفضل العباس

Image result for ‫حسين‬‎

* مهری حسینی

کاش دستم تا زمین کربلا پر می کشید

تا کنار دشت سرسبز خدا پر می کشید

گفتم احساس دلم را نذر دستش می کنم

نذر دستانی که از دنیا رها پر می کشید

دست ها در خون شناور بود و باران عطش

بر فراز لاله زار کربلا پر می کشید

دست ها جاری شد و در زیر نعش مشک او

عطر دستانش به کام خیمه ها پر می کشید

تشنگی هم با تمام گرمی احساس خود

دل به دریا داد و اشکش بی صدا پر می کشید

وقتی از ذهن عطش احساس دریا پر کشید

کاش باران از زمین بی اعتنا پر می کشید





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 8:58 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امان از بادها... سوزان وزیدند

Image result for ‫حسين‬‎

امان از بادها... سوزان وزیدند
امان از تیغ ها برّان رسیدند

ألا یا اهلَ العالم جد من را
به روی خاک ها عریان کشیدند

ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه
سرش را با لب عطشان بریدند

سواره ده نفر ناپاک زاده
به روی آن تن بی جان دویدند

جسارت بر تنش کردند اما
فقط از رأس او قرآن شنیدند

سرش را داده اند و با بهایش
نمیدانم چقدری نان خریدند؟!





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 8:49 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)گودال قتلگاه

Image result for ‫حسين‬‎

ای فَرَس با تو چه رخ داده که خود باخته‌ای*
مگر این گونه که ماتی! تو شه انداخته‌ای*

ای همایون فرس پادشه سدره‌ مقام
که چراگاه بهشت است تو را جای خرام
نه رکابی ز تو برجاست نه زین و نه لگام
مگر ای پیک سبک‌پا! بر سر شاه انام
چه بلا رفته که با خویش نپرداخته‌ای؟

تا صهیل تو همی آمدی ای پیک امید
بر همه اهل حرم بود صدای تو نوید
کاینک آید ز پی پرسش ما شاه شهید
مگر این بار خداوند حرم را چه رسید؟
کای فرس شیهه‌زنان برحرمش تاخته‌ای؟

اگر آورده‌ای ای هدهد فرخنده‌سیَر
ز سلیمان و نگینش بر ِ بِلقیس خبر
ز چه آلوده به خون تاج تو؟ خاکم بر سر
راست گو تخت سلیمان شده بر باد مگر
تو ز بهر خبر از تیر پری ساخته‌ای!

آن شهی را که به امرش فکند سایه سحاب
خواهد ار آب، شود خاک در عالم نایاب
طعنه بر لجّه‌ی تیار زند موج سراب
دیده‌ای کشته مگر، تشنه‌لبش بر لب آب
که چنین ناله به عَیّوق برافراخته ای؟

تو که غلطان ز سر زین، نگونش دیدی
در میان سپه دشمن دونش دیدی
ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی
و به چشمان خود، آغشته به خونش دیدی؟
یا قتیل دگری بود تو نشناخته‌ای؟

بوی خون آید از این کاکل و یال و تن تو
شد مگر کشته‌ی روبه، شه شیر اوژن تو
دل افسرده‌ی من آب شد از دیدن تو
فاش گو، برق که آتش زده بر خرمن تو؟
که چنین غلغله در بحر و بر انداخته ای؟

شاعر : حجة الاسلام نیر تبریزی





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 8:46 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت

Image result for ‫ثارالله‬‎

هیئت، دوباره روضه‌ی ارباب پا گرفت
باران رحمت دلم از ابتدا گرفت
دست نیاز، زمزمه‌ی کربلا گرفت
اینجا اگرچه سوخت دل من، شفا گرفت
همراه ناله‌های دلم نی، نوا گرفت

روضه - نشسته‌ایم که آتش زنیدمان
آه از دمی که شرم نکردند کوفیان۱
بستند آب را به روی باب آسمان
می‌دیدی آسمان را "کَالنّار کَالدُّخان۲"
چون دود، آسمانِ عطش شد، هوا گرفت

کوفه- حرامیان همه مشغول مستحب
شب‌مسلکان تیره همه در نماز شب
از یاری تو تنها حرفی‌ست روی لب
دین‌ها بدون علت و اعمال بی‌سبب
اینگونه شد که بردن سرها بها گرفت

مقتل سری برابر مادر بریده شد
از قتگاه ناله‌ی حیدر شنیده شد
تا جسم او چو ماهی در خون‌تپیده شد
آن سوی دشت معجری از سر کشیده شد
آتش سراغ خیمه‌ی آل عبا گرفت

خیمه- میان شعله یتیمان بی‌گناه
زن‌های داغ‌دیده و اطفال بی‌پناه
رفتی و می‌رود دل زینب هزار راه:
"رفتی و قامت من غمگین خمیده ...۳ "آه
در امتداد سیره‌ی زینب صدا گرفت

نیزه -هجوم زخم روی زخم روی زخم
باران سنگ‌های هدف‌دار سوی زخم
سرنیزه‌های تشنه‌ی در آرزوی زخم...
شمشیرهای کند که در جستجوی زخم...
مولا! چگونه برتنت این حجم جا گرفت؟

یک دشت دور پیکر تو دشمن تو بود
چون صید دست و پا زده در خون تن تو بود
صد گرگ نابرادر و پیراهن تو بود
این بیت‌ها روایت جان دادن تو بود
هر چند واژه‌واژه جان ِ مرا گرفت...


۱- از مصرع «آه از دمی که لشگر اعدا نکرد» از محتشم کاشانی
۲"- یحول العطش بینه و بین السماء كالدخان" بر اساس روایتی از بحار الانوار درباره حالت امام علیه‌السلام در عاشورا
۳- "چون خم شدم که پای تو بوسم پی وداع / رفتی و قامت من غمگین خمیده ماند" از حبیب الله چایچیان

شاعر : امیر علی شریفی





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 1 آبان 1395  ] [ 8:44 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]