به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

  پایگاه ویکی‌لیکس تلگراف‌هایی را منتشر کرد که نشان‌دهنده توجه ویژه دیپلمات‌های آمریکا به چالش‌های انتقال قدرت در عربستان است.

 
خبرگزاری فارس: مرگ شاهزادگان سعودی و نگرانی آمریکا از آینده منبع نفتی خود

 

تلگراف‌های آمریکا نشان می‌دهد که این توجه از زمان ملک فهد آغاز شده و تا پس از روی کار آمدن عبدالله بن عبدالعزیز ادامه داشته است بخصوص اینکه سن فرزندان عبدالعزیز آل سعود موسس نظام سعودی در عربستان بالا رفته و نسل جدید در مرحله آتی بی‌شک به قدرت خواهد رسید و البته این تحول نگرانی آمریکا را به دنبال داشته است چرا که قدرت در عربستان، چشمان طماع زیادی را مقابل خود می‌بیند.

 

بقیه در ادامه

 

 

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1391  - 7:26 PM

  از خاندان شوم «بوش» چه شنیده‌اید؟ چگونه خاندان بوش برای چندین دهه در بالای هرم قدرت آمریکا حضور دارد؟ بنیانگذار امپراطوری خاندان بوش چه کسی است؟ مهمترین لژ فراماسونری که خاندان بوش با آن در ارتباط است چیست؟

 
خبرگزاری فارس: از خاندان «بوش» چه می دانید؟

 

 مشرق، در تاریخ هیچ خاندانی نتوانسته‌ است به دستاوردهای خانواده بوش دست یابد. هیچ دیکتاتور و حاکم مستبدی نتوانسته رنج‌هایی را که آنها بر بشریت تحمیل کرده‌اند وارد آورد. آنها نه تنها خود حاکمانی ظالم بودند بلکه خالق دیکتاتورها، جنگ‌ها و مرگ‌ها هستند. آنها فقط مسؤول ایجاد مجموعه صنایع نظامی کنونی نیستند بلکه از سال 1915 به صورت مستقیم در دو جنگ جهانی، جنگ کره، جنگ ویتنام، چندین جنگ مخفیانه سیا، جنگ خلیج فارس، و جنگ جدید که هرگز پایان نخواهد یافت، دخیل بوده‌اند. چهار نسل گذشته این خاندان در اشاعه و منفعت‌زایی از بیشتر جنگ‌های بزرگی که آمریکا در دوران مدرن داشته، دست داشتند.[1]

خانواده بوش یکی از خانواده‌ها سرشناس آمریکا است. این خانواده طی سه سال گذشته علاوه بر اعضای موفقی که در حوزه بانکداری و تجاری داشت شامل دو سناتور، یک قاضی دیوان عالی، دو فرماندار ایالتی و دو رئیس جمهور (یکی از رؤسای جمهور به عنوان معاون رئیس‌جمهور نیز فعالیت نمود) بود. پیتر شویزر، نویسنده زندگی‌نامه خانواده بوش، آنها را به عنوان "موفق‌ترین سلسله سیاسی تاریخ آمریکا" معرفی نموده است.[2] این خاندان دارای ریشه انگلیسی آلمانی است.[3] در گزارش حاضر سعی شده است برخی از زوایای پنهان و پیدای این خاندان آمریکایی مورد بررسی قرار گیرد.

روابط خانواده بوش بوش با دیگر خانواده‌های مطرح آمریکا

خانواده واکر

جرج هربرت "برت" واکر (George Herbert "Bert” Walker) یک تاجر و بانکدار بسیار ثروتمند آمریکایی بود. دختر وی دوروتی با پرسکات بوش (Prescott Bush) ازدواج نموده و وی را پدربزرگ جرج اچ. دبیلیو بوش، و نیز پدرپدربزرگ جرج دبیلیو. بوش ساخت.

خانواده فیش

ساموئل پرسکات بوش با فلورا شلدون (Flora Sheldon) ازدواج نمود که دارای نیاکان مشترک با خانواده معروف فیش، برای مثال همیلتون فیش (Hamilton Fish) شانزدهمین فرماندار نیویورک، سناتور کنگره و بیست و ششمین وزیر امور خارجه آمریکا، و همچنین و خانواده کین، برای مثال توماس کین (Thomas Kean)، چهل و هشتمین فرماندار ایالت نیوجرسی و رئیس پیشین کمیسیون 11 سپتامبر، بود. جد مشترک آنها روبرت لیوینگستون معروف بود.[4] وی یکی از مقامات مستعمره نیویورک و همچنین اولین لرد لیوینگستون مانور (Livingston Manor) بود. نوه وی رابرت لیوینگستون یکی از فراماسون‌های معروف زمان خود بود.[5]

خانواده پیرس

بارابارا بوش، همسر جرج اچ.دبیلیو بوش (چهل و یکمین رئیس‌جمهور آمریکا) و مادر جرج دبیلیو. بوش (چهل و سومین رئیس‌جمهور آمریکا)، از نسل چهارم عمه‌زادگان فرانکلین پیرس (Franklin Pierce)، چهاردهمین رئیس‌جمهور آمریکا، است.

دیگر رؤسای جمهور آمریکا

جرج دبیلیو بوش علاوه بر پیرس با بسیاری از دیگر رؤسای جمهوری آمریکا نیز دارای نسب خانوادگی است. وی یکی از خویشاوندان رؤسای جمهور واشنگتن (اولین رئیس‌جمهور) ، آدامز (ششمین رئیس‌جمهور)،[6] فیلمور (سیزدهمین رئیس‌جمهور)، لینکولن (شانزدهمین رئیس‌جمهور)، گرانت (هجدهمین رئیس‌جمهور)، هیز (نوزدهمین رئیس‌جمهور)، گارفیلد (بیستمین رئیس‌جمهور)، کلیولند ( بیست و چهارمین رئیس‌جمهور)، تئودور روزولت (بیست و ششمین رئیس‌جمهور)، تافت (بیست و هفتمین رئیس‌جمهور)، کولیج (سی‌امین رئیس‌جمهور)، هوور (سی و یکمین رئیس‌جمهور)، فرانکلین روزولت (سی و دومین رئیس‌جمهور)، نیکسون (سی و هفتمین رئیس‌جمهور)، فورد (سی و هشتمین رئیس‌جمهور) و همچنین باراک اوباما رئیس‌جمهور فعلی آمریکا است.[7]

باراک اوباما

جرج دبیلیو بوش، چهل و سومین رئیس‌جمهور آمریکا و باراک اوباما، چهل و چهارمین رئیس‌جمهور آمریکا، از طریق ساموئل و سارا سول هینکلی (Samuel and Sarah Soole Hinckley)، قرن 17 ماساچوست، دارای خویشاوندی هستند.[8]

خانواده کری

جرج دبیلیو بوش و رقیب وی در انتخابات ریاست‌جمهوری 2004 آمریکا یعنی جان کری از طریق ادموند ریدی (Edmund Reade) (1623-1563) دارای نیای مشترکی هستند.[9]

وینستون چرچیل

جرج دبیلیو بوش از سه طریق با چرچیل خویشاوند است: خانواده کو از نیویورک (Coes of New York)، خانواده سامر از ماساچوست (Sumners of Massachusetts) و خانواده شرمان از رودآیلند (Shermans of Rhode Island).[10]

ساموئل بوش آغازگر امپراطوری بوش‌ها

کابوس جهان در سال 1915 آغاز شد یعنی زمانی که شراکتی نامقدس بین دولت آمریکا و "هیأت صنایع جنگی" (War Industries Board) – سلف "مجموعه صنایع نظامی" کنونی در آمریکا – پدید آمد. اعضای هیأت صنایع جنگی شامل افراد زیر بودند: ساموئل پرسکات بوش (Samuel P. Bush)، پدر پدربزرگ جرج بوش پسر؛ کلارنس دیلون (Clarence Dillon)، بانکدار وال‌استریت؛ ساموئل پریور (Samuel Pryor)، رئیس کمیته اجرایی شرکت "رمینگتون‌آرمز" (Remington Arms)؛ و برنارد باروخ (Bernard Baruch) که به عنوان رئیس این هیأت سودی بیش از 200/000/000 دلار کسب نمود. اعضای این هیأت را با عنوان "سوداگران مرگ" می‌شناختند.

در دوران جنگ اول جهانی بود که ساموئل بوش و ئیگر اعضای هیأت توانستند با فروش سلاح، نه تنها به آمریکا بلکه به آلمان، به ثروت هنگفتی دست یابند. بیشتر سوابق و مکاتبات مرتبط با فعالیت‌های ساموئل بوش در هیأت صناع جنگی بعدها به بهانه "ایجاد فضا" در آرشیو‌های ملی نابود شدند. زمانی که فعالیت تجاری این هیأت به طور رسمی در 11 نوامبر 1918 پایان یافت بیش از 37 میلیون انسان جان داده بودند.[11]

روابط پدربزگ بوش با آلمان نازی و تحکیم قدرت خاندان

بنا بر گزارش‌ها بخش اعظمی از ثروت خانواده بوش در نتیجه همکاری پرسکات بوش (Prescott Bush)، پدربزگ جرج واکر بوش و سناتور سابق کنگره، با حامیان مالی حزب نازی آلمان پدید آمده است. در سال 1922 زمانی که جرج واکر (George Walker)، رئیس شرکت هریمن (W. A. Harriman & Co)، بود آوریل هریمن (Averell Harriman) به برلین رفت تا در آلمان برای این بانک شعبه‌ای ایجاد نماید. وی در برلین با فریتز تیسن (Fritz Thyssen)، حامی مالی اصلی آدولف هیتلر، دیدار نمود. در آن زمان بود که توافقات اولیه برای ایجاد بانکی برای تیسن در نیویورک منعقد گردید. دو سال بعد، شرکت هریمن "شرکت بانکداری یونایتد" (Union Banking Corporation) را در منهتن پدید آوردند تا پول‌های آلمان را که از طریق بانک تیسن در هلند سرازیر می‌شد برای خرید کالاهای آمریکایی هزینه نمایند. مدیران هریمن این معاملات را "پروژه هیتلر" نامیدند.[12]

پرسکات بوش در 1 می 1926، به شرکت هریمن پیوست تا در آنجا به عنوان قائم مقام جرج واکر، پدرزن خویش، فعالیت نماید. تحقیقات بعدی دولت آمریکا نشان دادند که "شرکت بانکداری یونایتد" زیر نظر بوش-واکر به صورت مستقیم با "شرکت فولاد یونایتد" زیر نظر فیتس معامله می‌کرد. این شرکت بخش اعظمی از نیازهای صنایع آلمان را تأمین می‌کرد.

 

اگرچه "پروژه هیتلر" به جنگ جهانی دوم ختم شده و در حدود 62 میلون کشته در پی داشت اما هریمن، بوش و واکر هیچگاه به خاطر کمک به بوش تحت تعقیب قرار نگرفتند و هویت آنها نیز هرگز در رسانه‌ها فاش نشد. پرسکات بوش با پول‌هایی که از "پروژه هیتلر" بدست آورده بود در سال 1952 از ایات کنکتیکات به مجلس سنا راه یافت و در این زمان بود که به تدریج پسر خود جرج هربرت واکر بوش (جرج بوش پدر) را وارد عرصه سیاست ساخت.

تلاش پدربزرگ بوش برای ایجاد کودتایی فاشیستی در آمریکا

تحقیقاتی که توسط رادیو بی‌بی‌سی 4 انجام گرفته‌ُ نشان می‌دهند پرسکات بوش، پدربزرگ بوش، در دهه 1940 در یک توطئه کودتا نقش داشت که هدف آن پیاده‌سازی یک حکومت فاشیستی به مانند آلمان و ایتالیا در آمریکا بود. در سال 1933، گروهی مخفی متشکل از برخی افراد ثروتمند و صاحبان صنایع با ژنرال اسمدلی باتلر (Smedly Batler) تماس گرفته و از وی خواستند تا فرماندهی ارتشی 500/000 نفری برای سرنگونی دولت فرانکلین دلانو روزولت، رئیس‌جمهور وقت، را بر عهده بگیرد.

باتلر در ابتدا با این گروه همراهی کرد تا افراد دخیل در آن را شناسایی نماید. وی سپس در شهادت خود در کمیته فعالیت‌های غیرآمریکایی مجلس آمریکا به نام این افراد اشاره کرد. کمیته از احضار افراد نامبرده خودداری نمود و شهادت باتلر نیز بعدها معدوم شد و بدین ترتیب سعی نمود تا این موضوع در خفاء باقی بماند.[13] بعدها، در سال 1936، ویلیام داد (William Dodd)، سفیر آمریکا در آلمان، طی نامه‌ای به روزولت پرده از این ماجرا برداشته و اعلام داشت که برخی از خانواده‌های پرنفوذ آمریکایی سعی دارند که طی کودتایی حکومت فاشیستی را در آمریکا پیاده سازند. با توجه به ارتباطات مالی گسترده پرسکات با المان نازی وی نیز یقینا یکی از توطئه‌چین‌ها بوده است. اگرچه وی در اجرای این نقشه ناکام ماند اما نوه وی، جرج واکر بوش، توانست به آرزوی وی جامعه عمل پوشانده و حکومتی فاشیستی را در آمریکا پدید آورد.[14]

سعود خاندان بوش به اوج قله قدرت

جرج هربرت واکر بوش که با وساطت پدر خود به سیا راه یافته بود، پس از ترور کندی از این سازمان بیرون آمد تا در انتخابات کنگره شرکت نماید، وی با شعارهایی در مخالفت یا "قانون آزادی‌های مدنی" و "پیمان منع آزمایشات هسته‌ای" وارد انتخابات شد. او در سخنرانی‌های خود اعلام داشت که باید به تبعدی‌های کوبا سلاح داده شود تا کاسترو را سرنگون نمایند. وی همچنین پیشنهاد داد به ویتنام جنوبی سلاح هسته‌ای داده شود تا از آن علیه ویتنام شمالی استفاده نماید. اگرچه وی دارای پشتیبانانی قوی در میان مردان نفتی بود اما در آن زمان جامعه آمریکایی آمادگی پذیرش افکار افراطی وی را نداشت. وی با تعدیل مواضع خود بار دیگر در انتخابات شرکت کرده و توانست در سال 1967 از تگزاس به مجلس آمریکا راه یابد. وی در سال 1970 دومین شکست خود را نیز متحمل شده و از راه‌یابی به سنا باز ماند. با این حال حیات سیاسی وی تداوم یافت و وی به عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل در دوران نیکسون (1973-1971)، فرستاده ویژه به چین (1975-1974)، یازدهمین رئیس سیا (1977-1976) و معاون ریگان (1989-1981) فعالیت نماید. او در سال 1989 وارد کاخ سفید شد اما چهار سال بعد در سال 1993 علی‌رغم پیروزی در جنگ خلیج فارس به علت اقتصاد در حال افول آمریکا قافیه را به کلینتون باخت،[15] تا هشت سال بعد پسر وی راه ناتمام او را ادامه دهد.

پس از کلینتون نیز جرج واکر بوش در انتخاباتی جنجال برانگیز بر الگور رقیب دموکراتیک خود پیروز شد تا برگی دیگر در خاندان بوش و همچنین عصر نوین تجاوز طلبی آمریکا و جاه‌طلبی‌های بی‌پایان این کشور و نخبگان پشت صحنه داعیه‌دار حکمرانی در جهان آغاز شود. جنگ‌های بوش پسر در خاورمیانه تداوم خدماتی بود که جد وی ساموئل بوش به صنایع نظامی آمریکا نمود و البته این بار قربانیان این زیاده‌خواهی‌ها نه مردم اروپا بلکه ساکنین خاورمیانه هستند.

چندین سال پس از اتمام دوران بوش هنوز میراث خونین وی در عراق و افغانستان پا برجا است. این جنگ‌ها به بهانه مبارزه با تروریسمی طرح‌ریزی شدند که توسط اسلاف بوش و سازمان‌های جاسوسی آمریکا ایجاد شده بودند، برای مبارزه با القاعده‌ای که بنا بر گزارش‌ها رهبر آن، اسامه بن لادن، قبل از معرفی به عنوان بزرگترین دشمن آمریکا دارای روابط نفتی و تجاری با خانواده بوش بود.[16]

پیوندهای خاندان بوش با محافل مخفی و فراماسونری

عضویت رؤسای جمهور آمریکا در ساختارها و لژهای فراماسونری چیز جدیدی نیست. برخی معتقدند که در حقیقت بخش اعظمی از سیاستداران آمریکا از طریق پیوندهایی که با محافل مخفی دارند پله‌های نردبان قدرت را طی می‌کنند. از 41 رئیس جمهوری آمریکا 17 نفر آنها از سال 1799 تا 2010 عضو لژهای ماسونی بودند . از این عده 4 نفرشان عضو لژ اوهایو سه نفر عضو لژ تنسی 2 نفر عضو لژ نیویورک و بقیه از لژهای واشنگتن ، پاناما ، میسوری ، تگزاس و ویرجینیا بودند. در سالنامه های 1965-1964 ماسونی (مرکز برادران ماسونیک‌) اسامی پانزده رییس جمهور عضو لژهای ماسونی به ترتیب زیر نوشته شده است:

    جرج واشنگتن

   بنیامین فرانکلین

   جیمز مونروئه

    اندرو جکسون

    جیمز ناکس پولک

    جمیز بوکانان

    اندرو جانسون

    جیمز آبراهام گارفیلد

    ویلیام مک کینلی

    تئودور روزولت

    هری ترومن

    لیندن جانسون

در دوره های بعد به این فهرست نیز رونالد ریگان، جورج بوش پدر و پسر و باراک اوباما نیز اضافه شدند.

مهمترین لژ فراماسونری که خاندان بوش با آن در ارتباط است، "انجمن جمجمه و استخوان" می‌باشد که توسط فردی به نام ویلیام هانتینگتون راسل (William Huntington Russell) و آلفونسو تافت (Alphonso Taft) در دانشگاه ییل و در سال 1832 آمریکا تشکیل شد.[17] از دیگر اعضای این انجمن می‌توان به جان کری رقیب جرج بوش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اشاره نمود. پنج نفر از اعضای کابینه بوش سابقه عضویت در این انجمن را داشتند.

منابع و مآخذ:

[1] http://www.thepeoplesvoice.org/cgi-bin/blogs/voices.php/2006/10/05/p11266

[2] Joseph Curl (January 20, 2005). "Rise of 'dynasty' quick, far-reaching". The Washington Times. http://web.archive.org/web/20060319124218/http://washtimes.com/national/20050119-123016-5212r.htm

[3] Ancestry of George W. Bush (b. 1946) from wargs.com http://www.wargs.com/political/bush.html

[4] Ibid.

[5] http://www.pseudoreality.org/westside.html

[6] Roberts, Gary Boyd, 1989, Ancestors of American Presidents, Santa Clarita, CA: Carl Boyer, 3rd, and New England Historic Genealogical Society

[7] Ancestry of George W. Bush (b. 1946) from wargs.com http://www.wargs.com/political/bush.html

[8] Nicholas Wade (2007-10-21). "Cheney and Obama: It’s Not Genetic" http://www.nytimes.com/2007/10/21/weekinreview/21basic.html?_r=1

[9] David Paul Kuhn (2004-03-04). "Bush, Kerry & Hefner: Odd Cousins" http://www.cbsnews.com/stories/2004/03/04/politics/main604163.shtml

[10] Ancestry of George W. Bush (b. 1946) from wargs.com http://www.wargs.com/political/bush.html

[11] http://www.thepeoplesvoice.org/cgi-bin/blogs/voices.php/2006/10/05/p11266

[12] http://www.larouchepub.com/eiw/public/2006/2006_30-39/2006_30-39/2006-37/pdf/43-53_637_stratbush.pdf

[13] http://coat.ncf.ca/our_magazine/links/53/53-index.html

[14] http://www.prisonplanet.com/articles/july2007/240707fascistcoup.htm

[15] http://en.wikipedia.org/wiki/George_H._W._Bush

[16] http://www.fromthewilderness.com/free/ww3/09_18_01_bushbin.html

[17] Stevens, Albert C. (1907). Cyclopedia of Fraternities: A Compilation of Existing Authentic Information and the Results of Original Investigation as to the Origin, Derivation, Founders, Development, Aims, Emblems, Character, and Personnel of More Than Six Hundred Secret Societies in the United States. E. B. Treat and Company. p.338.

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1391  - 6:06 PM

 این‌که آیا فمینیست‌ها با جداسازی حیطه هنر زنانه و مردانه از یکدیگر و ایجاد تحوّل در هنر می‌توانند جایگاه زنان را در دنیای هنر تغییر دهند و این‌که آیا توانایی تحول و انقلاب در مفاهیم هنری را دارند یا خیر، سؤالاتی است که رسیدن به پاسخ آن‌ها نیازمند گذر زمان است.

 
خبرگزاری فارس: هنر فمینیستی؛ سکوی پرتاب یا سقوط

 

 

اشاره:

چرا منزلت زنان به عنوان «هنرمند» تا این حد کم ارزش شمرده می‌شود؟ چرا تاریخ هنر، چندان زنان هنرمند برجسته‌ای به خود ندیده است؟ از چه راه‌هایی تمایلات زن‌گرایی در هنر ارتقاء خواهد یافت؟ آیا هنر زنان باید به طور بنیادین با آنچه هنرمندان جنس مخالف او می‌آفرینند، متفاوت باشد؟ این‌ها مجموعه سؤالاتی است که فمینیست‌ها پس از بررسی‌های موشکافانة تاریخی مطرح کردند. اصلی‌ترین سؤالات هنگامی مطرح شد که زنان، نامی از گذشتگان خود در دنیای پرهیاهوی هنر نیافتند و ساده‌ترین سؤال آنان یعنی «زنان هنرمند کجا هستند؟»،‌ بی‌پاسخ ماند. نخستین بیانیه‌های این جنبش در ابتدای دهه 1970 شکل گرفت و در ابتدای کار، زنان علاقه‌مند به هنر و تاریخ‌نویسان هنر زنانه، مجموعه پرسش‌هایی را در رابطه با زنان و هنر مطرح کردند.

 

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 11:47 PM

 با وقوع انقلاب اسلامی این اندیشه در اذهان جهانیان شکل گرفت که انقلاب ایران وابسته به کدام جریان جهانی خواهد بود؟ آیا خط سرمایه‌داری انتخاب شود و یا خط غیر سرمایه‌داری و سوسیالیستی؟

 
خبرگزاری فارس: تفکر اقتصادی انقلاب اسلامی چیست؟

 

با نگاهی به  کتب تاریخ عقاید اقتصادی می توان این کتب را سرشار از مجادله های فکری و فلسفی در حوزه ی اقتصاد و سیاست گذاری-های اقتصادی یافت. این امر بیان گر این مهم است که از همان بدو پیدایش تفکرات اقتصادی؛ درگیریها بین متفکران اقتصادی در حوزه ی تحلیل و سیاست گذاری های اقتصادی وجود داشته است. منشأ این درگیریها و اختلافها را می توان در ایدئولوژی ها و جهانبینی های مکاتب و جریان های فکری طرف نزاع جست و جو کرد. در عصر حاضر نیز این درگیریها کماکان باقی است و می توان نمونه هایی از این درگیریها را در اقتصاد ایران ملاحضه نمود.

منشأ ترویج و ورود این درگیریها به ایران، نظام آموزشی حاکم بر دانش آموزان و دانشجویان است. چیدمان نظام آموزش ایران قبل و پس از انقلاب و فارغ التحصیلان ایرانی خارج از کشور که به فراگیری رشته ی اقتصاد پرداخته اند و وارد سیستم آموزش اقتصاد در ایران شدهاند در شکل گیری این ساختار آموزشی مؤثر بوده است البته بستر مکانی-زمانی وقوع انقلاب اسلامی و حوادثی که در جهان اقتصاد و در گوشه و کنار جهان رخ داد بر شکل گیری جریانهای اقتصاد سیاسی ایران و نظام آموزشی ایران بی تأثیر نبوده است.

در جمهوری اسلامی ایران شاهد قانون گذاری، اجرا و تصویب طرح ها و برنامه های اقتصادی بیشماری بوده ایم و در برهه های مختلف تاریخ اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران شاهد نقش آفرینی ها و القای سیاست ها و تجویز های مختلف گروه ها و تفکرات اقتصاد سیاسی میباشیم. این جریانها و گروه های اقتصاد  سیاسی دارای اصول و مبانی فکری-فلسفی بوده که سیاستها و تجویزات خود را بر مبنای آن بنا کرده  و ساختار و نظام اقتصادی کشور را در طی این سه دهه از انقلاب شکل داده  اند و در لحظه های سرنوشت ساز به جهت دهی حرکت نظام، انقلاب و مدیریت اقتصاد کشور پرداخته  و به تجویز سیاست های اقتصادی همت گمارده اند. از این رو با توجه به این ضرورت در سلسله یادداشت هایی به تبیین اثرگذاری این جریانها بر اقتصاد ایران میپردازیم.

جریانهای مؤثر در تدوین قانون اساسی

انقلاب اسلامی همزمان با جنگ سرد بین دو ابر قدرت شرق و غرب اتفاق افتاد. در این دوران هر کدام از این دو ابر قدرت با توجه به مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی خود، تئوری خاصی جهت اداره ی امور اقتصادی و برنامه ای برای اقتصاد جهانی داشتند. ابرقدرت غرب مدعی نظام مبتنی بر آزادی فردی و اقتصاد مبتنی بر بازار و لیبرالیسم اقتصادی و به تعبیر طرفداران نظام رقیب (فریبرز رئیس دانا) بود به نحوی که بازار را تعیین کننده ی قیمت ها و تعادل ها می دانستند و چنین شعار می دادند که «اجازه دهید بشود؟؟» اما نظام شرق که خود را مبتنی بر نظام فکری «مارکس» و براساس ماتریالیست دیالکتیک که از مبدعات مارکس و برگرفته از آموزهای «هگل» و «فویرباخ» بود، داعیهدار اداره ی جهان براساس نظام مبتنی بر برنامه ریزی بود.

مبنای این نظام براساس برنامه ریزی متمرکز بوده که همه ی عناصر نظام اقتصادی از جمله قیمت ها و توزیع تحت یک حکومت مقتدر مرکزی اداره می شد. در چنین شرایطی که دو ابرقدرت در نزاع بوده و هرکدام داعیه دار اداره ی جهان بودند تا بدین طریق تفوق خود را بر دیگری بیان دارند. نزاع ها و بحران هایی چون: بحران برلین (1961م.)، جنگ ویتنام (1959-1975م.)، بحران موشکی کوبا (1962م.)، جنگ افغانستان (1979-1989م.) و اقدامها و بحران های دیگر گویای شدت این رقابت بین دو ابرقدرت در جهان بود. در چنین شرایطی و در زمانی که منطقه ی خاورمیانه تحت نزاع و کنترل ابرقدرتی شرق که از جمله می توان به عراق، افغانستان، جمهوری های عربی منطقه و کشورهای شمال ایران که تحت کمونیسم جهانی بودند اشاره کرد، بود؛ جرقه های انقلاب اسلامی در ایران شروع شد.

با وقوع انقلاب اسلامی این اندیشه در اذهان جهانیان شکل گرفت که انقلاب ایران وابسته به کدام جریان جهانی خواهد بود؟ آیا خط سرمایهداری انتخاب شود و یا خط غیر سرمایهداری و سوسیالیستی؟ (احمدی امویی، 1382، 10) حضرت امام خمینی (ره) در تبیین جهت گیری نظام اسلامی در پاسخ به این سؤال بیان داشتند که مکتب اسلامی به هیچکدام یک از تئوریهای غربی و شرقی وابسته نخواهد بود و به تبع نظام اقتصادی آن نیز مستقل از این دو نظام است. با وقوع انقلاب، شورای انقلاب اداره ی امور کشور را به دست گرفت. در این زمان ایران تحت تأثیر روحیات انقلابی و متأثر از شعار عدالت، مساوات و مبارزه با مظاهر سرمایه داری بود؛ از این رو با تملیک دارایی های سران و عناصر وابسته به رژیم، رنگ و بوی انقلابی به خود گرفت.

این عمل نه تنها به عناصر رژیم سابق بلکه به سرمایه داران آن زمان نیز سرایت کرد و موج ملی شدن صنایع را به راه انداخت. این حرکت که از آن تعبیر به دولتی شدن اقتصاد می شود این تفکر را ایجاد کرد که در انقلاب ، جهت گیرهای سوسیالیستی و علاقه مند به دولتی کردن اقتصاد وجود دارد . شورای انقلاب که متشکل از سلیقه ها و افکار مختلف و گاه حتی معارض بود تحت تأثیر این رویکرد به کمک موج انقلابی آمده و با تصویب قوانینی چند به این موج مصادره ی اموال کمک نمود. با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، کشور که تحت نفوذ تفکرات چپ و راست می بود، ترس از آن می رفت که مجلس خبرگان و منتخبان ملت نیز متأثر از این اندیشه ها کشور را به سمت یکی از دو جریان غالب یعنی غرب و شرق هدایت نمایند.

امام امت در پیامی به مجلس خبرگان قانون اساسی این مهم را تذکر داده و بیان داشتند: «من با کمال تأکید توصیه میکنم که اگر بعضی از وکلای مجلس تمایل به مکاتب غرب یا شرق داشته یا تحت تأثیر افکار انحرافی باشند، تمایل خودشان را در قانون اساسی جمهوری اسلامی دخالت ندهند و مسیر انحرافی خود را از این قانون جدا کنند، زیرا صلاح و سعادت ملت ما در دوری از چنین مکتب هایی است که در محیط خودشان هم عقب زده شده و رویه شکست و زوال است.» (موسوی خمینی،1364،6)

این پیام که توسط آقای هاشمی رفسنجانی در مذاکره های تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 28 مردادماه 1358 قرائت شد، ضمن تذکر وجود تفکرات وابسته به شرق و غرب که در نمایندگان حاضر در مجلس بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد از ایشان خواستند که این تمایلات خود را در فرآیند تصویب قانون اساسی وارد نکنند. تذکر امام مبنی بر نهراسیدن از اعلام نظر روحانیون حاضر در مجلس از جنجال های رسانه ای روزنامه ها و غربزدگان گویای تسلط غربزدگان در آن احوال بر رسانه ها و فضای عمومی کشور می باشد.

«علمای اسلام حاضر در مجلس اگر مادهای از پیشنویس قانون اساسی و یا پیشنهادهای وارده را مخالف با اسلام دیدند، لازم است با صراحت اعلام دارند و از جنجال روزنامه ها و نویسندگان غربزده نهراسند که اینان خود را شکست خورده میبینند و از مناقشات و خردهگیریها دست بردار نیستند.»(موسوی خمینی، 1364، 6)

نفوذ سرمایه داری و روحیه ی ضد سرمایه داری که در بین نمایندگان خبرگان تدوین قانون اساسی وجود داشت آنان را به اعلام موضوع علیه نظام سرمایه داری کشاند به گونه ای که آقای «اکرمی» یکی از اعضای مجلس خبرگان در سخنانی خواستار برچیده شدن نظام سرمایه داری از کشور شدند که از زمان گذشته باقی مانده بود.[1]توجه ویژه‌ی نمایندگان تدوین قانون اساسی به اقشار مستضعف و صحبت از برابری و برادری اقوام و گروه ها گویای توجه بیش  از پیش به این آرمان انقلاب در تدوین قانون اساسی و در نظر خبرگان ملت بود. این توجهات در نطق های پیش از دستور و تذکرات در حین دستور مجلس خبرگان خودنمایی می کرد.

به عنوان مثال آقای «کیاوش» از اعضای مجلس خبرگان در جلسه ی سوم تدوین قانون اساسی در 29 مردادماه 1358 در بیان اهدافی که قانون اساسی باید بدان ها همت گمارد چهار هدف اصلی را بر شمردند. در میان این اهداف، هدف دوم ایشان دگرگونی و اصلاحات چشمگیری در وضع زندگی مردم (غذا و مسکن و بهداشت و غیره) پیش آورد. در مورد نیازهای اساسی و هدف سوم ایشان در مورد برابری روابط اجتماعی مستضعفین را بهبود بخشد، رفع ظلم کند و محرومان را نجات دهد، برادری و برابری برقرار کند روح توحید و وحدت را متجلی سازد.[2](1364، 49) بود.

آقای «مراغه ای» (از اعضای مجلس خبرگان) نیز در همان جلسه به ضرورت توجه اهداف اسلام و انقلاب پیرامون تأمین معیشت و عدالت اجتماعی اشاره کردند. (1364، 47) توجه به عدالت اجتماعی و تأمین زندگی مردم به حدی بود که پیشنهادهایی همچون تصویب قوانینی برای حمایت از کارکنان شرکت های خصوصی مطرح می شد.[3]

این روحیه ی ضدسرمایه داری را بایستی تحت تأثیر فضای فکری دهه ی 40 و اوایل دهه ی 50 دانست که فضای فکری خاص آن دوران بود. نظام سرمایه داری در یک طرف به عنوان سمبل ظلم و نابرابری شناخته میشد و در طرف مقابل چین و شورویی قرار داشتند که با ادبیاتی انقلابی در مقابل جهان سرمایه داری ایستاده بودند و فریاد عدالت سر بر میآوردند. ابتکار عمل در مبارزه برضد سرمایه داری از آمریکای جنوبی گرفته تا آسیا و آفریقا با مارکسیسم بود. این توجهات به این دلیل بود که مارکس، فریاد جامعه ی بدون طبقه و حکومت کارگری و نفی امپریالیسم را سر میداد. در همین راستا برخی علما و بزرگان داخلی نیز کتابهایی را در زمینه هایی از قبیل مالکیت و اقتصاد اسلامی تألیف و منتشر کردند.

این کتب مالکیت خصوصی را فاقد اعتبار میدانستند و حکومت را در تصرف و سلب مالکیت مبسوط الید بیان میکردند. بدین ترتیب برداشتهای چپ وارد فرهنگ دینی ما شد و واژه ها با کمی انعطاف بومی شدند. امپریالیسم جای خود را به استکبار داد و مستضعف جایگزین کارگر شد و جامعه ی بی طبقه نیز به جامعه ای با طبقه توحیدی تغییر نام داد، اما در مقابل تفکراتی جریان داشت که بر اهدافی دیگر تأکید داشتند، البته اهداف آنها به مباحث عدالت و برابری بی توجه نبود، بلکه اهداف و الزاماتی دیگر را برای تدوین قانون اساسی قائل بودند.[4]

با اتمام کار مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویب آن توسط مردم در 12 فروردین 1358، نظام اقتصادی ایران، متأثر از آرمان های انقلاب اسلامی و بنا به اصل سوم قانون اساسی بایستی بر اساس «پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی» (قانون اساسی، اصل 3) باشد و بدین طریق آمال انقلابی مردم ایران که همانا حاکمیت اسلام در تمام شئون کشور بود در قانون اساسی ریشه دواند.(*)

پی‌نوشت‌ها؛

[1] . آقای اکرمی از اعضای مجلس خبرگان در جلسه ی سوم خبرگان قانون اساسی پیشنهاد دادند که: «پیشنهاد میشود فقهای عظام حاضر در مجلس با استفاده از ولایتی که دارند در مورد زدودن آثار تکاثر و سرمایه داری فعلی که از قبل ریشه گرفته، اقدام جدی به عمل آورند.» (1364،51)

[2]. نیز آقای فاتحی از اعضای مجلس خبرگان در سخنان پیرامون پیشنویس قانون اساسی در چهارمین جلسه خبرگان ملت بیان داشتند که: «ما باید عظمت این مجلس بعد از انقلاب را درک بنماییم، 35 میلیون جمعیت رنجدیده و ستم کشیده ما منتظرند ببینند شما از طریق اسلامی چه علاجی برای دردهای اجتماعی ارائه میدهید. فقر، بیعدالتی، گرفتاری، بیکاری و تجمع ثروت در دست عدهای از راه نامشروع وضع جامعه ی ما است و خلاصه حقِو از دست رفته ی ملت را به آنان بدهید.» (1364،69)

رحمانی نیز به ذکر مصادیق بی  عدالتی در جامعه و ضرورت اصلاح روند سابق پرداخت: «برای تأمین معاش قشرهای محروم مملکت از هرگونه هزینه های تجملی و تشریفاتی در سطح کشور خودداری و سرمایه های مملکت را برای نجات مستضعفین و طبقات محروم به بکار بگیرند. حقوق کارمندان با اختلاف فاحشی که دارد عادلانه نبوده تساوی حقوق اجرا شود و بین کارکنان زحمتکش محروم و طبقه ای که در رأس ادارات و وزارتخانه ها هستند اختلاف فاحشی نباشد و حداقل معیشت برای عموم منظور شود.»(1364 ،82)

[3]. آقای عرب از اعضای مجلس خبرگان، در جلسه ی چهارم تدوین قانون اساسی پیشنهاد دادند که: «مقررات استخدامی کلیه ی کارخانجات در سراسر مملکت اعم از ساعات کار و حقوق و مزایا و استخدام و بازنشستگی و بیمه با در نظر داشتن شرایط بدی آب و هوا باید زیر چتر و پوشش یک قانون قرار بگیرد.»

[4]. همچون تذکر آقای حیدری در مجلس خبرگان قانون اساسی که بیان داشتند: اصل حرمت و آزادی انسانها در چارچوبه ی احکام اسلامی باید تأیید گردد و معتبر باشد.

*وحید بیگدلی؛ کارشناس ارشد اقتصاد/

منبع : پایگاه تحلیلی تبیینی برهان

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 11:00 PM

 جهانگردی بیش از هر فعالیت اقتصادی و صنعتی دیگر در جهان موجب حرکت سرمایه‌ها شده است، مصارف و درآمدهای حاصل از جهانگردی به مراتب بیش‌تر و سریع‌تر از تولیدات ناخالص ملی و صادرات جهانی کالا و خدمات رشد می‌یابد.

 
خبرگزاری فارس: گردشگری و تولید ملی

 

در قرن بیست و یکم، گسترش و پیشرفت فنآوری موجب خواهد شد که وقت انسان بیش از پیش آزاد و ثروتش افزون شود و زمان بیش‌تری را صرف اوقات فراغت خود کند. توجه به صنعت گردشگری بیانگر این واقعیت است که این امر سبب تاثیرات و تغییرات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی محیطی در هر کشوری می‌شود. گردشگری را می‌توان «صنعت سفید» نام نهاد زیرا برخلاف اغلب صنایع تولیدی، بدون آلوده سازی محیط زیست انسانی، زمینه‌ساز دوستی و تفاهم بین ملت‌ها را فراهم می‌کند و صلح و صفا را برای مردم به ارمغان می‌آورد.

گردشگری به‌عنوان یک منبع درآمد و ایجاد اشتغال در سطح ملی، می‌تواند راهی برای توسعه اقتصادی در قلمرو ملی باشد. این صنعت بخصوص در زمانی‌که سود فعالیت‌های دیگر بخش‌های اقتصادی در حال کاهش باشد، جایگزین مناسبی برای آن‌ها و راهبردی برای توسعه است.بر این اساس دلیل اصلی توسعه گردشگری، غلبه بر پایین بودن سطح درآمد و ارایه فرصت‌های جدید شغلی و تحولات اجتماعی در جامعه است و می‌تواند امیدهایی را برای کاهش فقر به ویژه در مناطقی که به نحوی دچار رکود اقتصادی شده‌اند، فراهم آورد.

از نظر اقتصادی، یکی از صنایع بسیار پردرآمد، پاک و کم هزینه در اقتصاد، صنعت توریسم و گردشگری است. از این رو شاهدیم که در سالیان گذشته بسیاری از کشورهای جهان با درک موقعیت برتر صنعت توریسم در الگوهای مختلف توسعه اقتصادی، در پی آن هستند تا امکانات گردشگری خود را گسترش دهند.

کشورهای صاحب نفت یا کشورهایی که تنها یک منبع درآمدی در اختیار دارند باید از کنار صنعت گردشگری به راحتی عبور نکنند چون مؤلفه بسیار مطلوبی برای تنوع درآمدی آنان است. البته برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس هم با اتکا به صنعت توریسم و تجهیز زیرساخت‌های آن توانسته‌اند در سالیان گذشته پذیرای تعداد زیادی از گردشگران جهانی باشند، به طوری‌که بسیاری از کارشناسان اقتصادی توفیق این کشورها در حوزه تجارت را ناشی از موفقیت آنان در صنعت توریسم می‌دانند.

درآمدهای حاصل از جهانگردی معرفی نوعی صادرات نامریی و پنهان است، یعنی این درآمد نتیجه فروش خدمات جهانگردی در یک کشور به جهانگردان و مسافران خارجی است. هم اکنون جهانگردی بیش از هر فعالیت اقتصادی و صنعتی دیگر در جهان موجب حرکت سرمایه‌ها شده است، مصارف و درآمدهای حاصل از این صنعت هم به مراتب بیش‌تر و سریع‌تر از تولیدات ناخالص ملی و صادرات جهانی کالا و خدمات رشد می‌یابد.

صنعت گردشگری بیش از 11 درصد از کل تولید ناخالص ملی جهان را در بر می‌گیرد. همچنین در حدود 200 میلیون نفر در مشاغل وابسته به این صنعت به ویژه در بخش حمل و نقل مشغول به کارند و سالانه نزدیک به 700 میلیون سفر در سطح جهانی صورت می‌گیرد. این در حالی است که انتظار می‌رود این ارقام تا 8 سال دیگر یعنی تا سال 2020 به میزان دو برابر افزایش یابد. بر این اساس هم اکنون توریسم به‌عنوان مهم‌ترین اقلام صادراتی در 49 کشور توسعه یافته است که در 39 کشور به‌عنوان نخستین کالای صادراتی محسوب می‌شود.

 

تاثیر گردشگری بر شاخص‌های اقتصادی

هم اکنون جهانگردی بیش از هر فعالیت اقتصادی و صنعتی دیگر در جهان موجب حرکت سرمایه‌ها شده است، مصارف و درآمدهای حاصل از جهانگردی به مراتب بیش‌تر و سریع‌تر از تولیدات ناخالص ملی و صادرات جهانی کالا و خدمات رشد می‌یابد.در کشورهای صنعتی توسعه یافته، صنعت گردشگری موجب تنوع درآمدها و کاهش ناهماهنگی در اقتصاد می‌شود و در کشورهای در حال توسعه هم فرصتی را برای صادرات، تولید ارز و ایجاد اشتغال فراهم می‌آورد. بنابراین این صنعت علاوه بر ارز آوری، می‌تواند نقش ارزنده‌ای در رشد ملی کشور داشته باشد؛

زیرا این صنعت با ایجاد یک سلسله فعالیت‌های جدید در جامعه، موجب فعال شدن سایر بخش‌های اقتصادی خواهد شد چراکه بخش‌های حمل و نقل، مواد غذایی، سوخت و انرژی، صنایع دستی و بخش‌های ساختمانی به تبع فعالیت‌های جهانگردی رونق خواهد یافت. بر اساس استانداردهای بین‌المللی به ازای هر گردشگر حداقل پنج شغل ایجاد می‌شود. بنابراین ارزش فوق العاده صنعت گردشگری با کم‌ترین هزینه ممکن و ظرفیت بسیار بالای اشتغالزایی آن مشخص می‌شود.

همچنین گردشگری عامل مهمی در توزیع عادلانه و متعادل ثروت در مناطق مختلف یک کشور و پخش توزیع سرمایه‌های این صنعت و درآمدهای آن در جای جای یک سرزمین است. به طور کلی یکی از مزایای عمده جهانگردی از نظر اقتصادی، گستردگی زمینه اشتغال در آن است به گونه‌ای که هم کارگران ساده بدون مهارت و هم صاحبان مهارت‌های گوناگون می‌توانند در این رشته شاغل شوند.

همچنین توریسم، پول و جمعیت را از مراکز تمرکز و ثقل صنعتی به سوی روستاها و نقاط طبیعی می‌کشاند که این امر همان صادرات نامرئی محصولات و خدمات است. در بحث اقتصاد جهانگردی، کارشناسان به مساله آزادی جهانگردی اهمیت بسیاری می‌دهند؛ یعنی قوانین و مقررات اقتصادی، آیین نامه‌ها، نحوه ورود و خروج و... نباید به گونه‌ای باشد که آزادی جابجایی اقتصاد گردشگری را با محدودیت مواجه سازد. در این خصوص می‌توان گفت که پیشرفت جهانگردی سبب ایجاد فعالیت و تولید کار و استفاده از ذخیره‌های انسانی متخصص می‌شود که در صورت موجود بودن شرایط آن، توسعه جهانگردی را با موفقیت روبرو خواهد ساخت.

از عوامل مؤثر بر توسعه صنعت توریسم و گردشگری می‌توان به وجود امکانات رفاهی و امنیت مناسب، امنیت کافی برای گردشگری، وجود جاده‌های وسیع و استاندارد بودن آن‌ها، وجود خدمات بهداشتی در مراکز اقامتی و بین جاده‌ای، وجود قوانین مناسب برای ورود و خروج گردشگران، تبلیغات مناسب و برخورد و رفتارهای مناسب فرهنگی اشاره کرد.اما در این زمینه سه عامل اصلی که در توسعه صنعت گردشگری نقش دارند، گردشگران، میزبانان و جاذبه‌ها است. از سوی دیگر از عمده‌ترین موانع گردشگری در ایران می‌توان به نارسایی‌های اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و تحقیقاتی و فرهنگی و تبلیغاتی اشاره کرد.

در خاتمه می‌توان گفت با توجه به شرایط اقلیمی و طبیعی کشورمان و فرهنگ غنی ایرانی، صنعت توریسم باید به صنعتی پردرآمد برای کشور تبدیل شود و با اصلاح مدیریت و توجه جدی دولت به توسعه زیرساخت‌های این صنعت جذاب و بخش خصوصی با رقابتی کردن خدمات گردشگری نسبت به کشورهای همسایه و اصلاح رفتار تک تک افراد جامعه نسبت به توریست‌های وارده به کشور، شاهد رشد روز افزون این صنعت، و افزایش سهم ایران از صنعت جهانی گردشگری و اشتغال بخش عظیمی از نیروی کار کشور به طور مستقیم و غیرمستقیم در این بخش باشیم و درآمدهای کلان این بخش پشتوانه محکمی برای اقتصاد کشور بوده و رفته رفته از محور تک محصولی و وابستگی به بودجه کشور به نفت رهایی یابیم.

دکتر کیا پارسا

منبع: پرتو سخن

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 10:57 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6409659
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی