به درستی که به جهت هر عمل، جزایی است؛ پس از عواقب آن بترس
کرکسی را گویند بیمار شد و آنچه دوا کرد شفا ندید. نزد مادر آمد کهای مهربان! به جهت من دعایی بکن و از خدا شفایی بخواه که گویند خداوند دعوت مادر را درباره اولاد اجابت فرماید. مادرش جواب داد کهای فرزند دلبند! تو در ایام صحت، چقدر از قربانهای او را هلاک نمودی و چقدر از مرغان او را ربودی؛ بعضی را بال و پر کندی و برخی را بر خاک در افکندی! روزی که قدرت داشتی جای آشتی نگذاشتی، امروز که ناتوان و بیماری، روی سؤال نداری! اگر بخواهم پای شفاعت پیش گذارم، جرات این جسارت ندارم! تو باید گوشه بگیری و به درد خود بمیری.
نتیجه
در ایام قدرت و ثروت، ما باید ملاحظه ایام عجز و مسکنت خود را بنماییم؛ و در وقت توانایی، از ناتوانان دستگیری بکنیم؛ و با جمیع مخلوقات، به ادب و مهربانی رفتار نموده محبوب قلوب همه باشیم.
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394
نظرات
، 0
آوردهاند که الاغی بی شاخ به میمونی بی دم، از بخت بد شکایت مینمود که چرا شاخ تیز ندارد و آلت دفع ستیز؟ میمون مذکور به الاغ مسطور هم رد جواب به مثل خطاب میکرد که چرا دم ندارد و آرایش؟ در این هنگام، مور کور از تاس لغزنده خود سر بر آورد کهای ناسپاسان و حق ناشناسان! این گونه مقال ناشی از جهل و ضلال است، اگر چشم به کوری من باز کنید و در عاجزی من نظر افکنید که از بینایی محرومم و از توانایی مایوس، غمتان تبدیل به نشاط یابد و دلتنگی شما مبدل به فرح و انبساط شود؛ چه که در خانه خود محبوسم و از هر گونه نعمت مایوس، اگر رزق من به پای خود من نیاید، بمیرم و نتوانم او را بگیرم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند، در اول مرتبه که روباه در محضر شیر ایستاد، بر خود بلرزید و بی هوش افتاد، در دفعه ثانی توانست خود را نگاه دارد و به جانب او نظر بگمارد، در کره ثالث ایستاد و سلام داد و بنای محاوره نهاد، و در چهارم جسور و دلیر بود و هم کفو شیر. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
کلاغی را گویند که در شکستن صدفی سعی بیهوده مینمود و عقده آن را منقار تدبیر نمیتوانست گشود. کلاغی دیگر گفت: ای رفیق! هر امری که به قوت بازو از دست بر نیاید، پنجه عقل و ناخن علم آن را میگشاید؛ که انسان ضعیف و عالم، حیوانات قوی و ظالم را به تدبیر مقهور و به اطاعت و انقیاد خود مجبور نموده است. تو نیز صدف را به منقار و چنگ بگیر و به قدر امکان بپر، و از بالا به زیر انداز، که البته صدف شکسته و گره بسته گشوده خواهد شد. آن کلاغ غافل، نصیحت کلاغ را صدق محض دانسته، به سمع قبول اصغا کرد و به بالا پریده، به پایین انداخت. حقه شکست، دانه گرانبها بیرون افتاد و لکن ناصح مغرض که منتظر بود فورا ببرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گوزنی را گویند که از چشمه روشنی آب میآشامید و سرا پای خود را در آب میدید؛ از شاخهای بلندش مسرور، از پاهای باریکش منفور بود و در عالم هوس و آرزو میگفت: ای کاش ساقهای و قیح من مثل شاخهای ملیح من بودی تا در زیبایی و رعنایی دعوی یکتایی مینمودم. سرگرم این خیالات واهیه بود که غفله صیادی شیاد با تازی از بند آزاد، از دور نمایان شد که به جانب او شتابان میآمدند. گوزن از حول جان و صیاد به هوای نان و تازی به خدمت دیگران، در آن بیابان بی پایان میدویدند؛ گوزن به چالاکی دست و پا جان را رهانید و تازی خود را به او نرسانید. صیاد مایوس ماند. گوزن پس از طی مسافتی، ایمن از آفت و مخافتی، داخل اشجار انبوه درهم شد و شاخهای بلندش در شاخه سخت و محکم گردید! صیاد و تازی از عقب به او رسیدند و او را گرفتار نموده سرش را برید و معلوم شد که پاهای زشت نامرغوبش سبب نجات و حیات و شاخهای مطلوبش باعث هلاک و ممات او بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند که از کوهی، صدای سهمناکی بر میخاست و در اطراف میپیچید، و هر که در آن نزدیکی بود میترسید و بر خود میلرزید که آیا این حمله تیب دشمن است یا نعره توب خار شکن؟ عاقبت، جماعت مستمع، با یکدیگر مجتمع شده بر استفهام و استعلام همت گماشتند و قدم جرات و جلادت پیش گذاشتند. بعد از تحمل زحمات و اتلاف اوقات، معلوم شد که موشی ضعیف از سر کوه سنگ میریزد و آن صدای مهیب و عجیب را بر میانگیزد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
بس است برای تو، از عیب دنیا این که باقی نمیماند نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
استری متکبر و زورمند، کم کار و خود پسند، پیوسته لاف میزد و گزاف میگفت که مادرم رئیس الدواب و رفیع الجناب بود، ابو نواس مدحش مینمود و ابو فراس قصاید در مدحش میسرود، برادر رخش رستم، و شبدیز را پرویز را پسر، الوالد الحلال یشبه بالخال لهذا من نیز باید بر شما ریاست نمایم و امارت داشته باشم. همه گفتند: آوازه او را شنیدهایم، شیههای بزن و رفع شبهه بکن! وقتی که آواز بر آورد، اثبات مقام پدر کرد که الولد سرابیه و به غایت مماثل و شبیه دیدند که بانگش نهیق است و نه صهیل، و صدایش عرعر خر است نه شیهه اسب بی بدیل، و معلوم شد که نام مادر را نمایان و پدر بد نام را پنهان نموده است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند میمونی حاجتمند، به خانه روباهی دولتمند رفت که قدری از موهای بلند او گرفته، پوشش زمستانی و لباس بارانی برای خود بسازد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
مریضی را گویند که اطبا از معالجهاش عاجز بودند، نذر نموده که اگر شفا یابد هزار گاو قربان کند. زنش پرسید هزار گاو از کجا آری؟ جواب داد ای نادان! اگر خدا شفا دهد مطالبه گاو نکند. باری محض امتحان خداوند به او شفا داد و آن بی حیا هزار کلیچه به شکل سکه طلا ساخته به فقرا قسمت نمود. همان شب در خواب دید که گفتندش در فلان موضع برای تو گنجی مدفون است، آن را بردار به روی اموال خود بگذار! صبح به آن موضع شتافت و زمین را میشکافت که دزدان به او رسیدند و او را گرفته به جای غلام به شهر دیگر برده و فروختند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
کلاغی بی شرم و گستاخ، بر پشت گوسفندی بی شاخ، فرود آمد. و آن حیوان بردبار هر قدر میخواست او برخیزد بر نمیخاست. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
فوجی از گرگان با جماعتی از گوسفندان مدتهای مدیده نزاع داشتند و مراتب عدیده رایت محاربه بر افراشتند، تا عاقبت کار به صلح انجامید و ملک بیارمید و شرایط مصالحه بر این مقرر شده بود که گوسفندان سگان گله را دور، و گرگان اطفال خود را از خود مهجور نمایند، تا دوستی پایدار و مصالحه برقرار بماند. خلاصه چون گوسفندان نادان، حافظان و حارسان خود جدا کردند و گرگان محیل اطفال را مخفی ساختند، مدتی نگذشت که اطفال به مادر بپیوستند و عهد مودت را بشکستند و حمله سخت به آن فوج بی اسلحه بردند و گویند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند عقابی به جهت خود و اطفال در جست و جوی قوت بود و تلاش معاش مینمود، چشمش بر بچه خرگوشی افتاد، فی الحین او را در ربود. مادر بیچاره طفل عزیزش را در چنگال دشمن خونخواره دید، هر قدر عجز و لابه نمود کهای سلطان طیور، ترحمی فرمایید و از خدا بترسید و از جزای عمل غافل نشوید که: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
گویند خرگوش نری همیشه از خدا مسئلت مینمود: عقل و تدبیر خرگوش ماده را؛ و همچنین ماده، چابکی و چالاکی نر را. حکیمی دانا گوید که خداوند توانا به عدالت و حکمت تمام، آلاء و نعماء را در وجودی جمع نکند و همچنین هر شیء ای را هم از نعم و حکم خالی نگذارد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 نظرات
، 0
در حکایت آوردهاند که شبانی نادان در مرتع و مزرعی گوسفند میچرانید و ایام میگذرانید و پارهای اوقات فریاد مینمود و نعره میکشید که گرگ گوسفند را ربود و مرا درید! زارعین میدویدند و گرگی نمیدیدند، معلوم میکردند که دروغی گفته و جمیع را بر آشفته است و چون این عمل مکرر شد و کذب او ثابت و مقرر گردید؛ روزی گرگ حقیقی بر گله واقعی در آمد و به شبان دروغگو حمله برد، آن بیچاره آواره هر قدر فریاد راستی بر آورد و ناله صادقانه کرد و نعره عاجزانه زد همه شنیدند و باور نکردند تا آن که گرگ بی رحم شبان بی فهم را درید و گله بی شبان را متفرق ساخت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 11 مرداد 1394 بنشین با فقرا تا شکرت زیاده شود
نتیجه
همواره باید به مقام مقدر و رزق مقرر خود، شاکر باشیم و نظر به زیر دست خود اندازیم که اسباب تشکر و تذکر است. گویند وقتی ارسطو یکی از مزارع خود را میفروخت و دل یکی از دوستان بر او میسوخت؛ حکیم به او گفت: ای فرزند من! باید بر تو افسوس خورم و حیف برم، چه هنوز تو یک مزرعه داری و من سه، پس دریغ و افسوس تو برای چه؟ سقراط حکیم فرماید: غنای حقیقی قناعت است و فقر واقعی حرص، چه که اول صابر است و شاکر و ثانی مضطرب است و شاکی.
گدا را کند یک درم سیم، سیر - فریدون به ملک عجم نیم سیر
هر چند طبقات کاینات لازم ملزوم یکدیگراند، لکن:
ملک آزادگی و کنج قناعت گنجی است - که به شمشیر میسر نشود سلطان را
ادامه ندارد
بسیاری همنشینی و معاشرت، وقار و محبت را مضر است
نتیجه
طول مؤانست و کثرت معاشرت، صغار را بر کبار جری و جسور میسازد و شخص را از وقار و هیبت میاندازد؛ لهذا باید با مردم کمتر مراوده نماییم خیر الامور اوسطها.
ادامه ندارد
بسا کلمهای که حق است و لکن از آن اراده باطل دارند
نتیجه
از نصیحت مغرض ما باید اندیشناک باشیم و این حکایت را در نظر گیریم که ناصح صحیح گفت، لکن برای نفع خود. و مضمون این آیه شریفه را اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون که کلام خدا و دلیل محکم انبیاست پذیرفته، قول ناصحی را بشنویم که مزد نخواهید و دزد نباشید.
ادامه ندارد
بسا باشد که دوست میدارید چیزی را و آن برای شما بد است
نتیجه
چه بسیار چیزها است که در طلب آن به جان میپوییم و حال آن که مضرت مال و جان است و خسران دین و ایمان. و چه بسیار امور است که از آن بیزاریم و در آزار، و حال آن که مفید است در ایام ثروت و مکنت، و نافع است در دنیا و آخرت. پس ما باید عقل خود را تابع شرع شریف نموده، در بلایا صابر و در رزایا شاکر باشیم، چه که عاقبت امور را به جز خدای تعالی نمیداند.
ادامه ندارد
بسا آوازه شهرت که حقیقتی ندارد
نتیجه
بسیار واقع میشود که قضیه جزئیه، به وقایع مهمه کلیه، شهرت مییابد. پس در هر مسئله تا خود آن را درست تحقیق نکنیم، نباید تصدیق نماییم، و همچنین برای امور ناقابل نباید متحمل مشقات فوق العاده بشویم که کل شیء سماعه اعظم من عیائه یعنی هر چیزی شنیدن آن از دیدن آن بزرگتر است.
ادامه ندارد
بس است برای تو، از عیب دنیا این که باقی نمیماند
پرستویی با کلاغ اظهار حسن و زیبایی خود مینمود و زیاده از حد دمبدم در توصیف و تعریف خود میافزود. کلاغ به او گفت کهای کم ظرف پر حرف، این قدر بحر طویل در وصف خود مخوان و سمند لاف در میدان گزاف مران؛ ایام عیش و جوانی تو یک بهار که ناپایدار، و ایام عشرت و زندگانی من یک عمر طولانی که استوار و برقرار است.
نتیجه
این مثل تعلیم میدهد که صوت ظاهر جهال، مناط اعتبار نیست؛ بلکه جمال معنی قابل نظر است. بعضی مردم که اسباب تحمل دنیوی ایشان موجود و زینت علم و عقل از ایشان مفقود است، قابل اعتنا نیستند؛ چه که به زودی زایل خواهد شد و بر عکس صاحبان عقل و علم روز به روز، بر احترام و مقامشان خواهد افزود، فی الدنیا و الاخره.
ادامه ندارد
برتری به عقل و ادب است نه به اصل و نسب
نتیجه
هر که لاف میزند، دیگران او را تخفیف و تحقیر مینمایند، شیخ میفرماید: مشگ آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید.
و هر که از نسب خود فخر مینماید، معلوم است که از خود چیزی ندارد. فخر باید به ادب باشد نه به نسب. پس ما باید همیشه هنر و قابلیت خود را در عمل آشکار نماییم نه آن که به لاف و گزاف خود را رسوا سازیم.
ادامه ندارد
براستی قرض دادن و گرفتن، مقراض دوستی است
وقتی که ملاقات حاصل شد، عرض کرد: ای خواجه کریم جلیل! چه میشود که از دم بلند انبوه خود که از درازی جاروب زمین و از فراوانی بار سنگین است، اندکی به بنده عنایت فرمایید و بر تشکر و امتنان بیفزایید و خود را از زحمت، سبکبار و چاکر را از منت زیر بار نمایید؟ و این دینی است ثابت که ادای آن بر این ملازم است!
روباه جواب داد که: آنچه فرمودید صحیح است و متین، بلکه زیاده از این، و از عطای آن چیزی از من نمیکاهد بلکه بر حسن میافزاید، لکن مادامالعمر یک موی از دم خود را، به جهت استرضای خاطر میمونی که به قرض گرفتن میرود، کم نخواهم نمود.
نتیجه
ما نباید به جهت قرض، آبروی خود را ریخته، با امید برویم و به شرمندگی رجوع کنیم.
ادامه ندارد
بر میدروی هر آنچه که خود میکاری
نتیجه
به تجربه یافتهاند اشخاصی که به عهد و نذر خود وفا نمیکنند به مخاطره و مهلکه عظیم گرفتار میشوند.
دست وفا در کمر عهد کن - تا نشوی عهد شکن جهد کن
ادامه ندارد
بدترین امیران آن است که زحمت فقیران دهد
آخرالامر گفت: ای شوم غدار! ای پست نظر مردار خوار! اگر میتوانی قدرتت را به سگی نشان بده و این بار را بر دوش او بنه.
جواب داد: الحق آن چه تو میدانی من هم میدانم لکن بار خود را بر دوش آن مینهم که میتوانم، چون بر اقویا دست ندارم پا بر سر ضعفا میگذارم.
عاجز کشند خلق زمانه به هوش باش - پر میکنند طایر در خون طپیده را
نتیجه
بعضی سفله طبیعتان عاجز کش هستند که بر ضعفا اذیت میکنند و بر فقرا زحمت میدهند و به آن افتخار مینمایند. حتی المکان از ایشان نباید تحمل کنیم و حلم از این گونه اشخاص باعث انتشار ظلم و کثرت ظالم است و معاشرت و آمیزش با آنها جایز نیست.
ادامه ندارد
بد گمانی از عاقبت اندیشی است
چنان پنجه کین برافراشتند - کزان گله یک بره نگذاشتند
نتیجه
ما باید هیچ وقت در امور حزم و احتیاط را از دست ندهیم و خود را از حافظ و نگاهبان بی نیاز ندانیم و به تملقات چرب و نرم مکاران فریب نخوریم.
اگر سلام کند دام مینهد صیاد - وگر نیاز برد کیسه میبرد طرار
ادامه ندارد
بپرهیزید از خشم برد بار
دست شد بالای دست بین تا کجا - تا به یزدان که الیه المنتهی
عقاب گرسنه شکم، گوش پند شنیدن نداشت، بچه خرگوش را بالای درخت در آشیانه نزد اطفال منتظر خود گذاشت، مادر فی لفور حیلهای اندیشید که جزا به مثل دهد. آتشی افروخته و هیزمی نیم سوخته از حسن اتفاق از کاروان رفته مانده بود پای درخت؛ جمع آوری نمود. عقاب ظالم که هلاک خاندان و سوختن خانمان خود را به رای العین ملاحظه میکرد، به قدم معذرت پیش آمد که طفلت را تقدیم مینمایم و هر چه بخواهی تسلیم میکنم. نه ز ما و نه ز تو، رو دم مزن
نتیجه
اشخاصی که طبعا حلیم و وضعا ضعیف هستند، بعضی اوقات به جهت انتقام برانگیخته میشوند و امتحان شده است که غالب میشوند. پس ما باید همیشه این حکایت را در نظر گرفته از ظلم به ضعفا احتراز کنیم.
ادامه ندارد
باید باشد هر موجودی چنان که میباشد
نتیجه
ما باید بدانیم حق جل و علا به مقتضای حکمت بالغه، به هر کس هر چه سزاوار بوده عنایت فرموده؛ پس ما نباید شاکی باشیم بلکه به صمیم قلب راضی شویم. قوله تعالی: عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم یعنی بسا میشود این که کراهت دارید از چیزی و آن بهتر است برای شما؛ و بسا میشود که دوست میدارید چیزی را و آن بد است برای شما.
ادامه ندارد
باور نمیکنند سخن دروغگو را اگر چند راست بگوید
نتیجه
دروغ از جمیع معاصی شومتر و مذمومتر است؛ زیرا که رجحان انسان به حیوان، بواسطه نطق و فواید نطق است و کذب آن را باطل میسازد، بلکه اسباب مضرت مینماید، چنان که معصوم میفرماید که مؤمن محتمل است هر نوع گناهی بکند ولی دروغ نمیگویند. پس ما باید همیشه راستگو و امین باشیم تا همیشه سالم و ایمن گردیم که الکذاب عدو الله.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))