به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

تا دل من برده‌ای قصد جفا کرده‌ای

نی بر من بوده‌ای نی غم من خورده‌ای

هست به نزدیک خلق جرم من و تو پدید

من رخ تو دیده‌ام تو دل من برده‌ای

ای ز من دلشده بی‌گنهی سر متاب

با خبری بازده گر ز من آزرده‌ای

دل ببری وانگهی بازکشی دل ز من

من نه درین پرده‌ام گر تو درین پرده‌ای

چون به تو دارم امید روی مگردان ز من

زانکه مرا پیش از این چون نه چنین کرده‌ای

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۰

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

یاد می‌دار کانچه بنمودی

در وفا برخلاف آن بودی

حال من دیده در کشاکش هجر

وصل را هیچ روی ننمودی

ناز تنهات بود عادت و بس

خوش خوش اکنون جفا درافزودی

بوسه‌ای خواستم نبخشیدی

نالها کردم و نبخشودی

وعدهایی دهی بدان دیری

پس پشیمان شوی بدین زودی

راستی باید از لبت خجلم

که بسی خرجهاش فرمودی

خدمت من بدو رسان و بگو

چونی از درد سر برآسودی

انوری این چه شیوهٔ غزلست

که بدان گوی نطق بربودی

دامن از چرخ برکشید سخن

تا تو دامن بدو بیالودی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

بس دل‌افروز و دلارام آمدی

خه به نام ایزد به هنگام آمدی

بسکه بودم در پی صید چو تو

آخرم امروز در دام آمدی

کار آن عشرت ز تو اندام یافت

زانکه تو چست و به اندام آمدی

خام خوانندم که توبه بشکنم

چون تو با من با می و جام آمدی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۹

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گر ترا طبع داوری بودی

در تو وصف پیمبری بودی

آلت دلبری جمالت هست

طبع دربار بر سری بودی

گفتن اندر همه مسلمانی

چون تویی هست کافری بودی

مشتری گر به تو رسیدی هیچ

به دل و جانت مشتری بود

با همه زهد گر اویس ترا

دیده بودی قلندری بودی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای دوست به کام دشمنم کردی

بردی دل و زان پسم جگر خوردی

چون دست ز عشق بر سر آوردم

از دست شدی و سر برآوردی

آن دوستیی چنان بدان گرمی

ای دوست چنین شود بدین سردی

گفتم که چو روزگار برگردد

تو نیز چو روزگار برگردی

گفتی نکنم چنین معاذالله

دیدی که به عاقبت چنان کردی

در خورد تو نیست انوری آری

لیکن به ضرورتش تو در خوردی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۷

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گر ترا روزی ز ما یاد آمدی

دل کجا از غم به فریاد آمدی

خرمن اندوه کی ماندی به جای

گر ز سوی وصل تو باد آمدی

کاشکی بر دست کار چاپکی

بخت ما با چشمت استاد آمدی

نام بیداد از جهان برخاستی

گر ز زلفت گه گهی داد آمدی

ور به جانی وصل تو ممکن شدی

عاشقت پیوسته دلشاد آمدی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

چه نازست آنکه اندر سرگرفتی

به یکباره دل از ما برگرفتی

ز چه بیرون به نازی درگرفتم

برون ز اندازه نازی برگرفتی

ترا گفتم که با من آشتی کن

رها کرده رهی دیگر گرفتی

دریغ آن دوستی با من به یکبار

شدی در جنگ و خشم از سر گرفتی

نهادی بر شکر ما شورهٔ سیم

پس آنگه لعل در شکر گرفتی

مرا در پای غم کشتی و رفتی

هوای دیگری در بر گرفتی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای دل تو مرا به باد دادی

از بس که نمودی اوستادی

از دست تو در بلا فتادم

آخر تو کجا به من فتادی

چند از تو مرا نکوهش آخر

کم داغ به داغ برنهادی

آزرم ز پیش برگرفتی

خونابه ز چشم من گشادی

خود را و مرا به غم فکندی

نادیده هنوز هیچ شادی

غمخوار شدست جانم ای دل

از خوردن غم تو شادبادی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۵

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی

دیدی که دست جور و جفا باز برگشادی

بردم ز پای بازی تو دست برد عمری

بازم به دست بازی تو دست برنهادی

بر کار من نهی به جفا پای هر زمانی

کارم ز دست رفت بدین کار چون فتادی

در خون و خاک پیش تو می‌گردم وز شوخی

در چشمت آب نیست ندانم که بر چه بادی

شاد آن زمان شوی که مرا در غمی ببینی

غم طبع شد مرا چو به غم خوردنم تو شادی

گویی از این پست به همه رنج یار باشم

نه رنجهات می‌رسد احسنت شاد بادی

در طالعم ز کس چو وفا نیست از تو ماند

از مادر زمانه به هر طالعی که زادی

عشقت به کار بردم و بردم چنانک بردم

عمری به باد دادی ودادی چنانک دادی

ای انوریت گشته فراموش یاد بادت

کو را هنوز در همه اندیشها به یادی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

یا بدان رخ نظری بایستی

یا از آن لب شکری بایستی

یا مرا در غم و اندیشهٔ او

چون دل او دگری بایستی

نیست از دل خبرم در غم او

از دل او خبری بایستی

مدتی تخم وفا کاشته شد

بجز امید بری بایستی

آخر این تیره شب عیش مرا

سالها شد سحری بایستی

یارب این یارب بی‌فایده چیست

آخر این را اثری بایستی

رشتهٔ صحبت ما را پس از این

به از این پا و سری بایستی

همه بگذاشتم آخر به دلش

انروی را گذری بایستی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 203

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4703209
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث