دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

شهيد تهراني مقدم در مقطعي که در کشور عراق امنيت خوبي وجود نداشت از من خواست تا به زيارت اعتاب مقدسه در عراق برويم .

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

مسئله بزرگی که مرا نگران می‌کرد این بود که ممکن است اسیر عراقی از فرط تشنگی از آب دریا بخورد و اگر این کار را می‌کرد بعد از گذشت چند ساعت دچار جنون آنی می‌شد و ممکن بود در آن حالت مرا مورد حمله قرار دهد.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

همیشه بیشتر از وزنه‌ای که توی کفه‌ ترازو گذاشته است، گوشت می‌‌داد دست ‏مشتری و ‏کفه‌ گوشت به کفه آن‌ طرفی می‌چربید‎؛ ‎‏‌هیچ‌کس کفه‌های ترازوی ‏مش عبدالحسین را مساوی ندیده بود

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:33 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آن روز شرط عروسی‌ات آن بود که بگذارم در کارت و عقیده‌ات آزاد باشی. نفهمیدم که اینقدر رفتنت سخت باشد. باور نمی‌کردم که بروی. اما من رفتم او همانجا ایستاده بود، اتوبوس دور می‌شد و من نگاهش می‌کردم.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

در عمليات خيبر به ما اجازه نمي‌دادند سوار قايق شويم و به جزاير برويم. استدلال‌شان اين بود كه بايد نيروها و پشتيباني را انتقال بدهيم و حضور شما خيلي واجب نيست. من كه نمي‌خواستم ثبت لحظات تاريخي را از دست بدهم، از يك سكاندار قايق اجازه گرفتم تا عكسش را بيندازم.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:31 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آخرين خداحافظی من با ايشان ،خاطره ای است که همواره در ذهنم هست و پاک نمی شود ، و آن اين بود که ايشان روز آخر، و قبل از رفتن به تهران رو به من کرد و گفت :اين وصيتنامه من است ، من هر وقت که باشد قطعاً شهيد می شوم ،هميشه به رحمت پروردگارت اميدوار باش.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:29 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

این اولین بار نیست که می‌شنوم پدر یا مادری به شهادت فرزندشان افتخار می‌کنند، به قول مادر شهیدی که فرزند شهیدش را "حاج حسن آقا" صدا می‌زد: « من به شهادت فرزندم افتخار می‌کنم.»

 

 

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

آبادان در آغاز جنگ در محاصره نبود و مردم از راه آبادان - اهواز یا از راه آبادان - ماهشهر از شهر بیرون می‌رفتند. ناگهان از دو جاده آبادان را محاصره کردند؛ راه خروج از آبادان یکی خرمشهر بود که در اشغال عراقی‌ها قرار داشت.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

کدام شراب چهل ساله می‌تواند به قدر حرف‌های این جوان بیست و چند ساله ما را به مستی بکشاند و به خلسه بنشاند، اما افسوس و صد افسوس که هجوم سرد خبری مستی را از سرمان می‌پراند.

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

صدای گریه فرماندهی پایگاه چهارم از یک طرف و گریه و «الله اکبر» حاضران در پست فرماندهی از سوی دیگر فضا را پر کرد. لحظاتی سخت و غم‌انگیز بود. تصور انهدام تجهیزات‌، مهمات و تسهیلات خودی‌، که در آن شرایط‌، کمترینش برایمان مهم بود‌، زجرآور و دیوانه کننده بود اما چاره‌ای نداشتیم. دستور ابلاغ شد...

 

 

 

 

ادامه مطلب

[ جمعه 25 اردیبهشت 1394  ] [ 7:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 40 ] [ 41 ] [ 42 ] [ 43 ] [ 44 ] [ 45 ] [ 46 ] [ 47 ] [ 48 ] [ 49 ] [ > ]