دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

حرمت نمازگزار
حدود چهل كيلومترى عمق خاك عراق- 'كردستان' آن كشور، بنه اى بود به نام 'بنه ي خرمشكوه'.

نيروهاى نسبتا زيادى در آنجا مستقر بودند. در قسمت جنوبى بنه، سنگر اجتماعى بزرگى وجود داشت كه 150 نفر براى اقامه نماز در آن اجتماع مى كردند و تا حدودى از شر بمبارانهاى دشمن مصون مى ماندند. يك روز در حين برگزارى نماز ظهر، هواپيماهاى دشمن اين سنگر را راكت زدند. بعد از تكان و رعشه اى كه بر ساختمان سنگر وارد آمد، گرد و غبار زيادى بر سر و رويمان ريخت. بى هيچ عكس العمل شتابزده اى نماز به پايان رسيد و بچه ها يكى يكى بيرون آمدند. راكت درست خورده بود روى سقف اما عمل نكرده بود. آخرين نفر سنگر را ترك كرد و ما با احتياط از محل دور شديم. چيزى نگذشت كه در مقابل چشمان حيرت زده مان راكت منفجر شد و سنگر ويران. گويى حق تعالى، حرمت نمازگزاران را نگه داشته بود.
 



معراج مومن، مجموعه خاطرات نماز رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس 

 

 


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 11:14 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

همه محله می دانستند: فوتبال دم اذان تعطیل!
حسین قاری قرآن صبحگاه مدرسه بود. قرآن را با لحن قشنگی می خواند، آن قدر زیبا که همه را شیفته می کرد. دلت می خواست همه عمر قرآن بخواند و بشنوی. 

متولد 1337 بود و سید حسین نام داشت. قاری قرآن صبحگاه مدرسه بود. قرآن را با لحن قشنگی می خواند، آن قدر زیبا که همه را شیفته می کرد. دلت می خواست همه عمر قرآن بخواند و بشنوی. همه محله می دانستند: فوتبال دم اذان تعطیل!

مسیر دسته های سینه زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی خواست دور شاه بگردد. مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت ها پشت سرهم مسیر را حرکت خود را تغییر دادند.

پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می گشت. با همکاری ساواک، سرنخ ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند. رشته مورد علاقه اش "تاریخ" بود. سال 1356 در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد.

هر روز نماز صبحش را در حرم می خواند. توی مسجد جلسات تفسیر قرآن آیت الله خامنه ای را پیدا کرده بود. بچه های دانشجو را به این جلسات می برد.


نگارنده : fatehan1 در 1392/9/25 9:44:58


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 11:13 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصيتنامه شهيد ياور احساني
به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند 


چند جمله از وصیت های شهید:

به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند، چرا که من در راه مولایم امام حسین (ع) کشته شدم و این آرزوی ابدی من بود که بتوانم مورد رضایت پدر و مادرم باشم.


ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیت نامه شهید ایرج عبدی
پیامی که من برای امت دارم این است که نگذارید انقلاب اسلامی که با خون هزاران جوان این مرز وبوم بدست ما رسیده به آسانی از دست برود که دیگر بدست آوردن آن مشکل است.اگر کمبودی در جامعه می بینید،اگر خدای ناکرده مسئولی خلاف کند،از اسلام بدبین نشوید.


فراز هائی از وصیت شهید ایرج عبدی

آن چیزی که ما را به جبهه رفتن وادار نموده مسأله اسلام است.ما که ادعا داریم مسلمانیم وشیعه،پس چرا از اسلام دفاع نکنیم،ما دفاع می کنیم وکشته می شویم تا اسلام پیروز شود.

پیامی که من برای امت دارم این است که نگذارید انقلاب اسلامی که با خون هزاران جوان این مرز وبوم بدست ما رسیده به آسانی از دست برود که دیگر بدست آوردن آن مشکل است.اگر کمبودی در جامعه می بینید،اگر خدای ناکرده مسئولی خلاف کند،از اسلام بدبین نشوید.

پدرم! خوشحالم که فرزندشما هستم وخوشحال باشید که فرزندانت این گونه سعی دارند در راه اسلام خدمت کنند.

همسرم!شاید زندگی ام فقیرانه بوده ولی بدان که دنیا همیشه برای عد ه ای این چنین بوده.همسرم!تنها خواهشی که از شما دارم این است که در هر کجا هستی فرزندانم را خوب تربیت کن ودر هرکجا اسلام نیاز به نیروی انسانی داشت،آنها را به جبهه بفرست وبگذار تا در راه اسلام شهید شوند ویا پیروز گردند.همسرم!اگر شما وفرزندانم برای اسلام آواره شدید،ناراحت نباشید.


درباره شهید

شهید ایرج عبدی در سحرگاه سوم خرداد سال 1339 در روستای سلیاکتی از توابع شهرستان نور چشم به جهان گشود و در مادری پاکدامن و قهرمان پرور به نام بانو سلطان فلاح رشد و پرورش یافت.شهید ایرج عبدی با شروع کارزار جنگ همانند دیگر دلاوران عرصه پیکار برای حفظ اسلام به جبهه رفت و سرانجام در تاریخ بیست و سوم خرداد 67 همزمان با عملیات بیت المقدس 7 درحالی که فرماندهی یکی از گروهانهای محور را برعهده داشت به آرزویش رسید و آسمانی شدو درگلزار شهدای ناتل به خاک سپرده شد.


ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

خواهرم! اگر حجاب و پوشش اسلامی خود را حفظ کنی هیچ کس نمی‌تواند با چشمان از خدا بی‌خبرش به تو خدشه‌ای وارد سازد پس حجاب اسلامی تو مشتی است بر دهان دشمنان اسلام.

 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

این چندمین وصیت نامه است که می نویسم و شاید سرنوشت این هم مثل بقیه پاره شدن باشد، اما این بار احساس می کنم که این وصیت نامه ماندنی است و زیاد عمر نخواهم کرد احساس عجیبی وجودم را احاطه کرده همه چیز از همه سو تغییر کرده است.

 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

شهید «رجب‌علی غلامی» متولد شهر لار کابل در افغانستان بود. به مدت دو سال در کردستان در تیپ ویژه شهدا به عنوان تخریب‌چی فعالیت می‌کرد. سرانجام در خرداد ماه سال ۶۴ به شهادت رسید و پیکر او در تیرماه سال ۸۴ به خاک سپرده شد.

 

 

ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وصیتنامه شهید ایرج سمیع
اكنون كه زمان پیروزی اسلام بركفر جهانی فرا رسیده است من هم با آگاهی كامل ،عاشقانه این راه را برگزیدم تا كوچكترین سرباز اسلام باشم وبتوانم به ندای (( هل من ناصر ینصرنی)) حسین زمان ، خمینی بت شكن لبیك گویم

بسم رب الشهدا والصالحین

 إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.

خداوند وضع هیچ  قومی را تغییر نمی دهد مگر آنكه آن قوم خود را تغییر دهند.

 با درود فراوان به مهدی موعود تسكین دهنده دلهای مومنان وبا درود فراوان به نایب برحق آن امام خمینی وبا سلام به ملت شهید پرور ایران سخنم را آغاز می كنم .

انقلاب اسلامی ایران انقلابی است الهی كه با رهبری قاطع وآگاه درحال صدور به جهان است. رهبری كه چندین هزار مسلمان در خواب رفته را بیدار كرد وبه جهانیان ثابت كرد كه باید ظلم وفساد را از بین برودوبه جای أن حكومت خدایی برپا كرد.

اكنون كه زمان پیروزی اسلام بركفر جهانی فرا رسیده است من هم با آگاهی كامل ،عاشقانه این راه را برگزیدم تا كوچكترین سرباز اسلام باشم وبتوانم به ندای (( هل من ناصر ینصرنی)) حسین زمان ، خمینی بت شكن لبیك گویم .برادران عزیزم ، كسانیكه می خواهیددر راه اسلام خدمتی بكنید امیدوارم جهاد اصغر وجهاد اكبر یادتان نرود كه امام عزیز نیز بسیار روی این دو مسئله تكیه می كند به خدا زندگی مادی فایده ای ندارد چون همه از این دنیا می روند بسیار روی معنویات تكیه كنید البته من كوچكتر از آنم كه برای شما سخنی بگویم امیدوارم خدای یكتا گناهان مرا ببخشد وشما ای پدر ومادر م گریه نكنید برای من چون من راه خود را یافتم من گمشده خود را یافتم وبه آن ملحق شدم وهمه خواهیم رفت . پس گریه یعنی چه شما هم خواهید رفت .به جای گریه كردن برایم دعا كنید تا از گناهانم كاسته شود وهمگی من را حلال كنید .

برادر حقیرشما ایرج سمیع

به امید پیروزی رزمندگان اسلام وسلامتی امام

 
درباره شهید

در سپیده دم یكی ازروزهای زمستان لحظه ای كه صدای دلنشین اذان صبح خبراز بیداری وراز ونیازهای انسانهای حق جو وخداپرست می داد ومردان وزنان یكتا پرست را به شوق راز ونیاز با ایزد منان ندا می داد، صدای كودكی در خانواده متوسطی كه شغلشان چون انبیاء ، چوپانی ودامداری بود با صدای موذن در هم آمیخت . وخبر از تولد فرزندی بود كه همواره در طول عمر كوتاهش جز یكتا پرستی به چیزی نمی اندیشیداودر دامن مادری مهربان ومومن كه نماز وروزه وسایر اعمالشان را هیچ وقت از یاد نمی بردند وهر بهاربه منطقه ایل نشینی سفر می كردند تا اعضاء خانواده خود را یاری كند پروریده شد. شاید اوسختی عزمش را از سنگلاخها وكوهها ی صعب العبور وبلندی روحش را از بلندی قله ها وخروشندگیش را از رودهای بزرگ وپر خروش كرخه وكارون كه هر بهار وتابستا ن را در كنار آنها می گذراند آموخته بود وهمچنین آزادگیش را از تمام اینها...

ایرج سمیع در ششم بهمن ماه 1342در فرخ شهر چشم به جهان گشود وپس از گذراندن دوران كودكی در سن هفت سالگی وارد دبستان سنایی شدو به تحصیل پرداخت .اوكه ولی در ابتدا علاقه ای به درس نداشت در اول مهرماه 55به همراه برادرش علی به روستای سرتشنیزا رفت ودر آنجا تحصیل كرد. تا اینكه در سال 58مدرك پنجم ابتدایی را گرفت . چون به كار عملی علاقه داشت به شغل مكانیكی روی آورد. اومی گفت : همه نباید پشت میز نشین باشند. با رفتن در كارگاه كار آموزی پس از چند ماه مدرك مكانیكی را دریافت كرد وبعداز یك سال واندی در كارگاه مكانیكی فرخ شهر وشهركرد مشغول به كار شد روزها در كارگاه وشبها در سپاه می ماند.اودر محیط كارش اخلاقی خوب وقلبی مهربان داشت  كه تمام افراد وهمكارانش با او انس گرفته بودند واورا همچون برادری یافته بودند. اودر دوران انقلاب ،وظیفه خویش را به خوبی انجام داد. در پخش اعلامیه ها وراهپیمایی ها شركت فعال داشت وخودرا مقلد امام می دانست وعلاقه فراوانی به امام داشت اوعكس های كتابهای درسی رامی كند وشعار مرگ برشاه ودرود برخمینی روی آنها می نوشت ولای كتابهای نمایشگاه كتاب دائر در سالن پیشاهنگی فرخ شهر قرار می دادكه دیگران درحین بازدید شعار مورد نظر را مشاهده كنند.

او با گذشت چند ماه از جنگ تحمیلی دست از كار كشید وهمراه فدائیان اسلام به آبادان شهر حماسه وخون رفت او به تعمیر ماشینهائی كه در جبهه رفت وآمد می كردند پرداخت بعداز مدتی در حین كار در هوای گرم خوزستان دست و صورتش می سوزد ولی بازهم  دست از كار نمی كشد وبا دست وصورت باند پیچی به كار خود ادامه می دهد.هر روزوضع صورتش بدتر می شود تا اورا به بیمارستان شیراز انتقال می دهند وبعداز مداوا شدن به خانه برمی گردد.بهبودی اومدتی طول می كشد.ودر این دوره مرخصی ، هرباركه شهیدی می آوردند با او  برای ادامه دادن راه او  جز مقابله با دشمن راهی نیافت . او دوره آموزشی لازم را طی كرد ودر بهمن ماه 1360راهی جبهه شوش دانیال شد درنامه ای به تاریخ 12/12/60به برادرش می نویسد از شما می خواهم كه ما را دعا كنید واز خدا بخواهید كه ما را بیامرزد وگناهان مارا ببخشد سپس از این دنیا ببرد . اگر من را ندیدید حلالم كنید كه از بار گناهانم كاسته شود وخود را برای پذیرایی نعش من آ ماده كنید . در تاریخ 22/12/60 برای دیداربرادرش منوچهر به دزفول می رود تا شاید اورا بیابد وآخرین دیدار را انجام داده باشد اما اورا نمی یابد.او به محضی كه به جبهه برمی گردد نامه ای به برادرش می نویسد وشرح حال خودرا بیان می كند. در تاریخ 2/1/1361 در عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا در منطقه شوش به شهادت می رسد. چند روز بعداز شهادت ، اورا به خاك می سپرند. در دعای تحویل سال می خوانیم:خدایا همینطور كه در طبیعت ، تغییر حال ایجادمی كنی در من هم ایجادكن وشهدا به بهترین تحول كه همان احسن حال است رسیدند.

 

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم میدانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی می کنم بهمین خاطر او را به عنوان معیار اصلی تشخیص انقلابی از ضد انقلاب بحساب می آورم کروهها سازمانها و افرادی را که در سر راه او ایجاد موانع می کنند دشمن می دارم و آنهایی را که صادقانه و خالصانه برای پیاده شدن اهدافشان تلاش می کنند دوست میدارم


ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تا حالا من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است و این احساس را درخود می بینم که تازه متولد شدم و زندگی جدید را آغاز میکنم، شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند .


ادامه مطلب

[ سه شنبه 19 خرداد 1394  ] [ 11:37 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 50 ] [ 51 ] [ 52 ] [ 53 ] [ 54 ] [ 55 ] [ 56 ] [ 57 ] [ 58 ] [ 59 ] [ > ]