من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم .
ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:17 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید علی فرجپور متولد اسفند ماه سال 1333 اهل تبریز است که در اسفند ماه سال 1362 طی عملیات خیبر در منطقه عملیاتی مجنون به درجه رفیع شهادت نائل گشت و مهرماه سال 91 توسط جستوجوگران نور تفحص و بعد از دو ماه در معراج الشهدا آذرماه همان سال بههمراه 3 شهید گمنام دیگر وارد همدان شد.
2 شهید گمنام در دانشگاه آزاد تویسرکان و شهید فرجپور با عنوان گمنام بههمراه شهید دیگر در دانشگاه علوم پزشکی همدان به خاک سپرده شد.
تا اینکه مردادماه امسال مرکز تحقیقات و ژنتیک انسانی ایران اعلام کرد که انتساب خونی شهید آرمیده در دانشگاه علوم پزشکی با خانوادهای ساکن تبریز مطابقت داشته و نتیجه آزمایشات مثبت است.
این شهید بهنام "علی فرجپور" فرزند اسدالله و اهل تبریز است که در اسفند ماه سال 1333 متولد و در سن 29سالگی طی عملیات خیبر در جزیره مجنون به مقام رفیع شهادت نائل شد.
این شهید بسیجی گرانقدر از لشکر 31 سپاه عاشورای تبریز و از جامعه بسیجی کارگری و کارگر کارخانه تراکتورسازی تبریز و ورزشکاری علاقهمند و فعال در رشته کوهنوردی و سنگنوردی بوده که از وی 3 فرزند تحصیلکرده به یادگار مانده است، ضمن اینکه پدرو مادر شهید به رحمت ایزدی پیوستهاند.
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:15 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید ، خودسازی کنید تا گفتار شما مورد قبول واقع شود. تقوا را پیشه خود سازید تا دنیا شما را فریب ندهد و از آخرت که دنیای جاویدان است دور نسازد.
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خدایا : کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهیم در مقابل طوفانها به من دیدهاى عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را بفهم و ترا بدرستى تسبیح کنم .
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:10 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
فرازی از وصیتنامه شهید جوهر مرادی:
ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زندهاید، دفترچه یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.
خدایا، در این مدت انقلاب و در طول نهضت به خاطر تو از همه چیز گذشتم و جز به رضای تو فکر نکردم. همه سلاح و مهمات پاسگاه و دولت و هرچه در اختیارم بود چون تربت مقدس از آن نگهداری کردم و هیچ گاه استفاده شخصی نکردهام.
خدایا نمیخواهم رنج و خون دلی را که به خاطر تو متحمل شدهام را شرح دهم، تنها خوشحالم که با سربلندی به پیشگاه عدالت تو میآیم؛ به کسی بدهکار نیستم و طلبکاریهایم را نیز یادداشت کردهام و خدا را شاهد میگیرم از بیتالمال و امانت و هرگونه وجهی که متعلق به شخص خودم بوده نه کم و نه زیاد دخل و تصرف نکردم و اگر وجهی در اختیارم بوده به مصارف شرعی رسانیده و آنچه از خودم دادهام بین خودم و خدایم بوده است.
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد.
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ سه شنبه 19 خرداد 1394 ] [ 11:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
بخشی از وصیت نامه شهید علی فرج پور 26/11/62
بنده علی فرج پور در این موقع حساس تکلیف شرعی دانستم که در این جنگ حق بر علیه باطل از هستی خود در راه مکتبم که قرآن است به رهبری امام امت خمینی بت شکن گذشته و در مقابل دشمن قرآن، صدام و صدامیان و منافقان زمان بجنگم و تا آخرین قطره خونم از اسلام عزیزم و از ولایت فقیه دفاع کرده و بلکه راه حضرت سیدالشهدا حسین ابن علی (ع) و به ندای هل من ناصر ینصرنی جواب داده باشم و آرزومندم جانم را به عنوان یک برگ سبز در راه انقلاب ایران که نزد من امانت می باشد به صاحبش که خداوند یکتاست داده باشم و در صورت شهید شدن از پدر و مادر مهربانم و از فامیل هایم انتظار دارم به خانواده ی بنده محبت بنمایند و تقاضا دارم اگر لباس سیاه به خاطر من به تن پوشیده اند بعد از اربعین ام در بیاورند.
درباره شهید
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدایی که در هم کوبنده ستمگران و ظالمان تاریخ است.بنام او که مالک هستی است ،جان می دهد و جان می ستاند .با سلام به حضرت بقیه الله و شهیدان راه حق و آزادی ، با سلام به نائب برحق حرت مهدی (عج) امروز ظلم بر جهان چیره گشته و ما مظلومان تاریخ ، ای مظلومان بپاخیزید و کاخ ظلم و ستم را فروریزید .این وصیت را با سرعت نوشتم و نتوانستم کلی بگویم .امیدوارم پدر و مادر مرا حلال کنند. برای آنها و برادرانم و خواهرانم آرزوی موفقیت میکنم اگر شهید شدم بدانید که گرچه دستم از این دنیا کوتاه است ولی از قفس تنگ دنیا خلاص شدم ،رها گشتم و به ملکوت اعلا پیوستم برای من ناراحت نباشید.امیدوارم خداوند متعال یارتان باشد و خداوند را هرگز فراموش نکنید .
درباره شهید
شهید ستوانیکم پیاده عبدالحسین عرفانی جهرمی در سال 1339 در شهرستان جهرم متولد شد . پس از طی تحصیلات اولیه و اخذ مدرک دیپلم ، زمانی که آتش جنگ در جبهه های حق علیه باطل شعله ور بود به ندای رهبر کبیر انقلاب امام خمینی لبیک گفت و در تاریخ 1362/07/05 پس از قبول شدن در کنکور ورودی دانشکده افسری به استخدام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمد ، پس از سپری کردن دوره دانشکده افسری و اخذ مدرک کارشناسی علوم در تاریخ 1365/09/05 به درجه ستواندومی نائل آمد و سپس برای گذراندن دوره مقدماتی رسته پیاده به مرکز آموزش پیاده شیراز اعزام و پس از سپری کردن این دوره در تاریخ 1366/08/20 به لشکر 28 پیاده کردستان منتقل شد .پس از سپری کردن دوره دانشکده افسری و اخذ مدرک کارشناسی علوم در تاریخ 1365/09/05 به درجه ستواندومی نائل آمد و سپس برای گذراندن دوره مقدماتی رسته پیاده به مرکز آموزش پیاده شیراز اعزام و پس از سپری کردن این دوره در تاریخ 1366/08/20 به لشکر 28 پیاده کردستان منتقل شد .وی مسئولیتهای فرمانده دسته ادوات و معاون گروهان در گردان 127 را به عهده داشت و در مدت خدمت خود هیچ وقت صلاح خود را به مصالح مملکت و نظام ترجیح نداد و در راه تحقق اهداف جمهوری اسلامی ایران لحظه ای کوتاهی ننمود .شهید عبدالحسین عرفانی جهرمی در مورخه 1367/01/23 در عملیات آفندی بیت المقدس 5 در ارتفاعات قلیجان مریوان در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به ناحیه شکم و سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد .
ادامه مطلب
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب، امام امت، خمینی بت شکن و سلام بر شهدای کلگون کفن ایران که با فداکاری، جان خودشان را به قرآن و اسلام هدیه کردند.
اینجانب، سرباز وظیفه سید حمید محمودی مستقر در جبهه ی غرب کشور می باشم. این بار که به مرخصی آمدم برحسب وظیفه احساس کردم که انسان باید در زندگی وصی خود را معین نماید. وصیت سفارشی است که انسان روی کاغذ می آورد و کمی درد دل می کند. من هم مثل دیگران می خواهم وصیت نامه ی خود را بنویسم؛ نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم، تا حدی جبران گناه شود و حق مظلوم را بگیرد و جان خودش را فدا کند یا مال خودش را برای اسلام عزیز ایثار کند.
سفارشات این حقیر این است که هر روز یا هر موقع خبر مرگم را شنیدید، احساس خوشحالی کنید و آن روز را جشن بگیرید و شیرینی پخش کنید تا نشان داده نشود که برای من عزادارید بلکه باید خوشحال شوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید هر وقت می خواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی( علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید.
خدمت پدر و مادر عزیزم، سلام. امیدوارم حال شما خوب و خوش باشید و هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. پدر جان، اگر خودم را در مقابل دشمن ستم کار برای اسلام عزیز فدا کردم، باعث افتخار شما هست، ناارحت نشوید. این راهی است که حسینیان انتخاب کردند و رفتند و ما هم باید برویم.انتظار نیست که با شنیدن خبر مرگ من ناراحت شوید.
خدمت مادران، همه ی مادران یکایک سلام عرض می کنم. پس از سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. می خاهم وقتی شنیدید من شهید شدم، ناراحت نشوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید و لباس سیاه نپوشید که مرگ من الهی بود که خداوند مهربان مرا پذیرفت و قبول کرد تا بتوانم لیاقت آن را داشته باشم که جان بی ارزش را فدای اسلام گرامی بسازم.
بله تو ای مادرم می دانم که با زحمت مرا بزرگ کردی. شب ها نخوابیدی. در خانه های مردم کار کردی و مرا بزرگ کردی، اما من فرزند خوبی نبودم در مقابل زحمات تو.
مادر، حتی به یادم هست که جامه ی کهنه بر تن داشتی و پر از وصله، اما همه به خاطر من بود. چه کنم مادر، چاره ای نیست، شاید امید داشته باشی مرا داماد کنی. چه دامادی بهتر از این، اما فرصت نیست که شما باشید و در جشن عروسی ما. مادر جان، زحماتی که تو برایم کشیدی به هیچ عنوان جبران شدنی نیست. اما باید صبر داشته باشی و در نمازهایت دعا کن که خداوند گناه مرا ببخشد. مادر جان، حمید هیچ وقت محبت و زحمت تو را فراموش نخواهد کرد. حتی در لحظه ی آخر مرگ هم به یاد زحمت و محبت تو هست. مادر کلمه ای است که هیچ چیز نمی تواند جای آن را پر کند یا جای محبت و رنج مادر را، آن هم مادری مثل شما که آن قدر زحمت و رنج کشیده ای بگیرد. که اگر بخواهم {رنج تو را} به روی کاغذ بیاورم شاید 100 برگ هم بیش تر شود. امید است که در زندگی موفق باشید و اشتباهی که از من دیدید باز با محبت مادریت مرا ببخشی و با بزرگیت مرا عفو کنی. خدمت برادران یکایک سلام عرض می کنم. ضمن سلام ناقابل، سلامتی شما را از خداوند خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. از شنیدن مرگ برادر حقیرتان، سرباز وظیفه سید حمید محمودی، غم و اندوه در خودتان راه ندهید. برادرها می دانید که ما در نزد خدا مسئولیم، همچنان که حضرت ابراهیم برای قربانی، فرزند جوانش را برای ادای وظیفه در را در راه اسلام و قرآن قربانی کنیم. هیچ انتظار ندارم که گریه کنید. لب شما خندان باشد، چون ما هشت برادریم یکی باید در راه خدا برود. باز چند تا می مانیم هیچ مسئله ای نیست و باید خوشحال شوید و دلم می خواهد زیاد تکیه به کلمه شهید نکنید، چون من لیاقت نام شهید را ندارم، چون انسانی که در زندگی اشتباه می کند و وارد گناه می شود و من هم یکی از آن انسان ها هستم{ لیاقت نام شهید را ندارم}. و از خداوند بخواهید که گناهان مرا ببخشد و این جان ناقابل را قبول کند و من به تک تک شما برادران می گویم که حمید، برادری خوب برایتان نبود و لیاقت شما را نداشت و می خواهم هر اشتباه و خطایی که از من دیدید به بزرگی خودتان عفو کنید و این حقیر را ببخشد و از همین جا با شما خداحافظی می کنم و شما برادران را به خدای بزرگ می سپارم.
خدمت خواهران گرامی سلام عرض می کنم. پس از عرض سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. از شما می خواهم که بعد از مرگ من گریه و زاری نکنید. لباس سیاه نپوشید. همیشه خوشحال باشید و دعا کنید امام را و همیشه یار و یاور امام باشید. موفقیت شما را از خداوند خواستارم. اما خواهرم زینب، نباید ناراحت شوید. باید خوشحال شوید. اگر با هم بودیم و تورا زدم و یا از من خطایی دیدید، خواهرجان، مرا ببخشید. اشتباه کردم و باید مرا عفو کنید. نباید گریه کنید، بلکه باید مادر را دلالت کنید تا گریه نکند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
مزارم را در بالا معلم کلا قرار دهید، کنار شهید پاسدار احمدی، از دوستان. مرا ببخشید اگر دوست خوبی نبودم و روزهای جمعه بیایید سر مزارم و مرا تنها نگذارید که حمید روزهای جمعه چشم به راه دوستان خود می باشد. خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا.
سید حمید محمودی 18/6/1362
درباره شهید
شهید سید حمید محمودی، فرزند مرحوم سید علی اصغر، فرزند سید محمودِ معلم کلایی می باشد. نام مادرش مرحومه سکینه خاتون فرزند اُلله تیلکی است. او در سال 1342 در معلم کلای علیا، از روستای رودپی ساری در خانواده ای کشاورز و دین دار پا به عرصه ی وجود نهاد. نامبرده دوران تحصیلی را به خوبی پشت سر گذاشت و بدون افت تحصیلی تا دریافت مدرک تحصیلی دیپلم پیش رفت.
در سال 1361 روانه ی خدمت سربازی شد. مدت چهار ماه در بیرجند دوره ی آموزش نظامی را گذراند. سپس در جبهه های غرب کشور از جمله ایلام، سردشت، بانه و سرپل ذهاب به مدت هشت ماه در جبهه ها مشغول خدمت مقدس سربازی بود و سرانجام در جبهه های سردشت- بانه بر اثر ترکش توپ دشمن در تاریخ 25/8/1362 به درجه رفیع شهادت رسید.
مطابق سفارش آن شهید گران قدر، پس از تشییع با شکوه، پیکر پاکش را در روستای معلم کلا در جوار مزار شهید علی اصغر احمدی، به خاک سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
درباره شهید
ادامه مطلب
ادامه مطلب
بِسمِ اللّه الرّحمنِ الرّحیم
اول، سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران و درود بر شهیدان راه حق و حقیقت درود و سلام بر رزمندگان اسلام که در راه خدا با دشمنان مى جنگند. اینجانب محمد مرادخانى هر وقت شهید شدم از پدر و مادرم درخواست مى کنم که برایم ناراحت و غمگین نباشند. از خداوند توفیق بخواهند تا صبرشان را زیاد فرماید و شما پدر و مادر خیلى خوشحال باشید که در راه خدا یک شهید داده اید. اگر شهید شدم مرا در روستاى شهید آباد بخاک بسپارید. از تمام دوستان و آشنایان برایم حلالیت بگیرید. هر وقت شهید شدم برایم گریه نکنید. به امید پیروزى حق بر باطل. خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدى (عج) خمینى را نگهدار.
خدانگهدار. والسلام.
على محمد مرادخانى
درباره شهید
محل تولد : بوئین زهرا - شهید آباد
تاریخ تولد : 1346-02-04
محل شهادت : اروندرود
تاریخ شهادت : 1364-11-25
نام پدر : محمد علی
نام مادر : سکینه
وضعیت تاهل : مجرد
تحیصلات : پنجم ابتدائی
مزار شهید : قزوین - بوئین زهرا - شهید آباد
زندگی نامه
چهارم اردیبهشت ۱۳۴۶، در روستای شهیدآباد از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش محمدعلی، کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
ادامه مطلب
وصیتنامه شهید
* هوشياري و مراقبت از اسلام وانقلاب شرط اول يك مسلمان بيرو قرآن است
*از راه هاي مبارزهبا استكبار جهاني نبرد با مزدوران دست نشانده داخلي آنها (منافقين) است كه در زمان و به هر شكل ممكن بايد با آنها ستيز نمود و از بذل جان و مال دريغ ننمود.
بزرگترین آرمان و آرزوی من اینست که در صف مبارزین اسلام و در پیکار با منافقین و کفار به فیض شهادت برسم آن جا که لقاءپروردگار و رستگاری در آن باشد چه خوفی از مرگ وشهادت … و پس از من نیزسنگر ها را حفظ کنید.
درباره شهید
نام و نام خانوادگی : محمد باقر ربانی
نام پدر : اسد الله
تاريخ تولد: 1339
محل تولد: قم
رشته تحصيلي: علوم حوزوی
نام دانشگاه : امام صادق
تاريخ شهادت :25 آبان 1359
محل شهادت: سوسنگرد
زندگينامه ي شهيد:
روحاني شهيد محمد باقر رباني در سال 1339در شهر مذهبي قم در خانواده اي اصيل و روحاني متولد شد و در دو سالگي به همراه پدرش به نجف اشرف هجرت نمود.
او كه در دامان علم و فضيلت برورش يافته بود و نيز به خاطر هوش و استعداد سرشارش در سال 5 سالگي وارد كلاس دوم دبستان اسلامي جعفري كه تحت نظارت مرجع بزرگ حضرت آيت ا…العظمي آقا سيد محمود شاهرودي واقع در نجف اشرف اداره ميشد.
مشغول به كسب علم و دانش گرديد در كنار تحصيل به هنر خوشنويسي روي آورد.
آثار نبوغ وكمال ايشان همانطور كه در كسب معارف نمايان بود و در فن خطاطي هم هنرنمايي نمود.
پس ازده سال اقامت در شهرمقدش نجف اشرف به همراه خانواده به شهر خون و قيام قم مراجعت نمود.
از سال 1355به عضويت انجمن خوشنويسان ايران درآمد و موفق به اخذ لوح افتخار نايل گرديد و از حضور اساتيدي همچون امير خاني بهره ميجست.
بس از دريافت ديپلم او كه با شركت در جلسات مذهبي و ديني به برورش روح و روان خود برداخته بود.
جهت تقوبت و تكميل خصوصيات روحاني خود به تحصيل علوم ديني و در ضمن تحصيل وارد صحنه مبارزات پيگير عليه رژيم مزدور پهلوي شد و به همين خاطر در يك گروه مذهبي كه مخفيانه فعاليت مي كردند، وارد شد.
وي اعلاميه امام كه سراسر زيبايي و لطافت بود را با علاقه و دقت خوشنويسي مي كرد و در ميان انقلابيون توزيع مي نمود و در يكي از روزها ساواك او را دستگير و طي شكنجه مايي كه در زندان بر او وارد كرده بودند تا آخرين روزهاي زندگي از درد مفاصل و مهرههاي كمر احساس ناراحتي مي كردند.
شهيد محمد باقر تا پيروزي انقلاب دست از مبارزات خود بر نداشت و در اين راستا نه تنها در شهرستان قم بلكه ديوارهاي شهرهاي بزرگي همچون تهران، اصفهان، شيراز و مشهد و حتي سنگلاخهاي جادههاي شمال كشور، هنوز شعارهاي انقلابي و بيامهاي حضرت امام را كه با دست اين هنرمند نوشته شده است، در معرض نمايش ديگران گذاشته اند.
ايشان در روز 25 آبان 1359 مصادف با 8 محرم الحرام1401(ه.ق) در جنگي تن به تن پس از 5 ساعت مقاومت در سوسنگرد به فيض شهادت نايل گرديد.
بدن مطهرش را در لاله زار شهيدان، شيخان قم با شعار رباني رباني خانه نو مبارك به خاك سپردند .
ادامه مطلب