دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

پیکر این فرمانده 13 سال در فکه جا ماند + عکس
مقر اصلی تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) که به موقعیت الوارثین شهرت داشت در سر راه پیشروی دشمن قرار داشت. بچه‌های تخریب با فرماندهی شهید اربابیان آماده می‌شدند تا با مین گذاری مقابل دشمن جلوی آنها را سد کنند.

هنوز فروردین 67 به نیمه نرسیده بود که دشمن مقر گردان تخریب در شهر بیاره عراق رو بمباران شیمیایی نمود و تمام بچه‌های گردان و شهید ناصر اربابیان که فرمانده بچه‌ها بود به شدت مصدوم شد.

 

 

او از ناحیه چشم، پوست و ریه به شدت آسیب دید و در بیمارستان لقمان و بقیه الله تهران بستری شد. شدت صدمات به حدی بود که می بایستی ماه‌ها در بیمارستان بستری و تحت نظر باشد. اما حاج ناصر نگران گردان بود. او می‌دانست که بهم خوردن سازمان رزم گردان تخریب یعنی زمین‌گیر شدن لشگر سیدالشهداء(ع).

 او و همسنگرانش به شهیدان نوریان و زینال الحسینی فرماندهان شهید گردان قول داده بودند که تا زنده اند نگذارند تخریب از نیروهای عملیاتی خالی بمونه.

لذا با همه صدماتی که دیده بود خودش رو به جبهه رسوند و  این عزیز با همان حالت مصدومیت در حالی که چشمانش به شدت به نور حساس شده بود و از سوزش تاول‌ها و سرفه‌های پی درپی رنج می‌برد در اردیبهشت ماه سال 67 مجددا به جبهه برگشت و بچه‌های تخریب سازماندهی شدند و در مین گذاری روی ارتفاعات مشرف به شهر ماووت شرکت کردند.


نگارنده : admin2 در 1392/4/24 18:50:47

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

معصومه امینیان در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس، این بار از حمیدرضا، برادر کوچکتر شهید علیرضا رمزی می گوید. حالا  رشته سخن، بین معصومه مادر حمیدرضا، غلامرضا، برادر بزرگتر و مریم دختر خانه دست به دست می شود و نگاه پدر تاییدی بر صحبت آنهاست.


ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

زمان افطار که می رسید، به ترتیب از صبحانه و ناهار شروع می­کردیم و غذای شب را که حدود شش بعدازظهر توزیع می‌‌شد، برای سحر نگه می داشتیم. سرد بودن غذای سحر و دشواری خوردن آن باعث شد که عده‌ای به فکر تهیه المنت بیفتند.

 
 
 

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

در نامه شهید کهتری به همکلاسی‌هایش آمده است: کسی که نسبت به جامعه خود تعهد ندارد، همیشه در فکر منافع خود است، ولو به قیمت پایمال‌شدن حقوق دیگران. 


 

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:53 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

هوانیروز برای مقابله با حمله عراقی‌ها در جزیره‌ای به نام «بوسیف» که نزدیک اسکله‌ی البکر بود، هلی‌کوپتر مستقر کرده بود و هر موقع کشتی تجاری به مقصد ایران وارد منطقه می‌شد، هلی‌کوپترهای هوانیروز آن را تحت پوشش قرار می‌دادند. 


 

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دشمن برای تظاهر به مسلمانی، مسجد جامع قصر شیرین را با همان بنا و فرش‌های یک دست، به رنگ کرم و به نام مسجد جامع صدام سالم نگه داشته بود. 


صدام ملعون به خیال خام خود در فکر حضور فوری در همه مناطق کشورمان بود و هر نقطه ای را که تصرف می‌کرد نام آن را به اسم خود تغییر می داد. روایت زیر بیان یکی از خاطرات است. 

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

از امدادها و عنایات الهی در این معرکه می‌توان به وزش طوفان شدید و موسمی معروف به بادهای سرخ و سیاه که موجب استتار و دید بسیار کم دشمن در این نبرد بزرگ شد، اشاره کرد که فواید زیادی بر رزمندگان اسلام به دنبال داشت. 


 

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماجرای هندوانه خوردن شهید رجایی در جبهه
این طور پذیرایی کردن در شان مسئولین رده بالای کشور نبود، مانده بودیم با این وضع چطور به خودمان اجازه بدهیم به مهمان ها تعارف کنیم. سرمان را از خجالت زمین انداخته بودیم و زیر چشمی به بچه ها نگاه می کردیم.

 

 

 

«محمد کوثری» یکی از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در 8 سال دفاع مقدس است. خاطره زیر روایتی است از زبان وی که حاکی از روحیه بی آلایش مسئولین و فرماندهان در هشت سال جنگ نا برابر با رژیم بعثی عراق می باشد.

سال 60 جلسه مهمی برای تشریح وضعیت منطقه در پادگان ابوذر داشتیم که شهیدان رجایی (رئیس جمهور)، مهندس مجید حدادعادل (معاون سیاسی استانداری استان کرمانشاه)، موسی کلانتری (وزیر راه)، غلامعلی پیچک (فرمانده سپاه غرب)، شهید محسن وزوایی (فرمانده تیپ 10 سیدالشهداء) و تعداد دیگری از برادران که از همراهان دوستان بودند، تشکیل شد.

وی ادامه داد: قبل از برگزاری جلسه به برادران تدارکات اطلاع داده بودیم که یک جمعی مهمان ما هستند؛ هر چه برای پذیرای دارید بیاورید، جلسه ما شروع شده بود، یکی از دوستان تدارکاتمان 2 عدد هندوانه را میان یک سینی ملامینی گذاشته بود و داخل سنگر ما شد، هندوانه ها را به دست من داد، من هم سینی را وسط جلسه گذاشتم.

این طور پذیرایی کردن در شان مسئولین رده بالای کشور نبود، مانده بودیم با این وضع چطور به خودمان اجازه بدهیم به مهمان ها تعارف کنیم. سرمان را از خجالت زمین انداخته بودیم و زیر چشمی به بچه ها نگاه می کردیم.

کوثری افزود: با کلی کلنجار رفتن به زحمت توانستیم هندوانه ها را با آن چاقوی اره ای ببریم، هندوانه ها را وسط جلسه گذاشتیم، اما تازه اول داستان بود؛ زیرا ما چنگال نداشتیم، مانده بودیم چکار کنیم!

فرمانده اسبق لشکر 27 محمد رسول الله (ص) ادامه داد: شهید حدادعادل به مشکل ما پی برده بود، با دست یک برش از هندوانه را برداشت و به شهید رجایی تعارف زد، پنجاه درصد از مشکل ما حل شد؛ شهید رجایی گفت: چنگال که نیست، پس هندوانه ها را درون سینی برگردانید که ما هم بتوانیم بخوریم.

وی در پایان تاکید کرد: این سادگی و بی آلایشی مسئولین و فرماندهان در جنگ باید به امروز منتقل شود وسبک زندگی شهدا و جبهه می تواند راهگشای جامعه کنونی ما باشد.(خبرگزاری دفاع مقدس)

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/4/25 9:20:29

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یخ زدگی در شب عملیات
مجید با گریه و التماس فرماندهان را راضی کرد که در عملیات بیت‌المقدس 3 شرکت کند. در پایان عملیات، تمام بدنش یخ زده بود که با کوشش و تلاش فراوان، در داخل چادرهای عراقی، او را به حالت اول برگردانده بودند. 
مناطق کوهستانی کردستان به دلیل سرمای طاقت فرسای خود؛ باعث صدمات زیادی به رزمندگان در طول جنگ می شد که یکی از این خاطرات را با هم می خوانیم.

***

چند شب مانده به عملیات، قرار شد ما که جزو نیروهای عملیاتی از گردان نصرالله لشگر 5 نصر بودیم؛ از شهر بانه به طرف محل عملیات که یکی از قله‌های شهر ماووت عراق بود، حرکت کنیم.

ماشین‌هایی که قرار بود ما را به خط مقدم جبهه ببرند؛ ولووهای باری بودند. حرکت با این کامیون‌ها بسیار زجرآور بود؛ مخصوصاً با جاده‌های سنگلاخی و بسیار ناهموار. بالاخره به مقر آخر و نزدیک محل عملیات رسیدیم.

دو روز در آنجا بودیم. یک شب، ناگهان به ما خبر دادند که باید حرکت کنیم. این در زمانی بود که فقط 5 روز به آغاز سال جدید، یعنی فروردین 1366 مانده بود. هیچ‌کدام از رزمندگان از شوق عملیات، سال نو یادشان نمی‌آمد.

بالاخره، به محلی رسیدیم که باید بعد از گذشتن از رودخانه، به بالای قله می‌رفتیم و به دشمن حمله می‌کردیم. در حالی که از محل مشخص شده از عرض رودخانه می‌گذشتیم، مجید زنده دل که از دوستان بسیار نزدیک من بود، سُر خورد و داخل آب افتاد.

با وجودی که بچه‌ها به سرعت بیرونش کشیدند، ولی بدنش کاملاً خیس شد. تصور کنید اسفند ماه، آب سرد رودخانه، کوه‌های پر از برف کردستان. با این همه سردی، فکر می‌کنید آن رزمنده در یک قدمی عملیات چه می‌کند.

فرمانده‌ گردان آقای رجب محمدزاده، و فرمانده‌ گروهان حاج آقای احمدی، از او خواستند فوری به عقب برگردد، چرا که روی کوه را یک یا دو متر برف پوشانده بود. اگر او می‌خواست جلوتر برود؛ حتماً یخ می‌زد. ولی مجید که تصمیم خودش را گرفته بود، با گریه و التماس فرماندهان را راضی کرد که در عملیات بیت‌المقدس 3 شرکت کند. البته در پایان عملیات، تمام بندش یخ زده بود که با کوشش و تلاش فراوان، در داخل چادرهای عراقی، او را به حالت اول برگردانده بودند.

وقتی صبح روز بعد از عملیات چهره‌ی خندانش را دیدم که آماده بود خودش خبر سلامتی‌اش را به ما بدهد؛ انگار دنیا را به ما داده بودند و سختی شب عملیات را از تنمان بیرون آورد.

راوی:محمد حسن قارداش پور

نگارنده : admin2 در 1392/4/24 19:6:22

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

زمان افطار که می­رسید، به ترتیب از صبحانه و ناهار شروع می­کردیم و غذای شب را که حدود 6 عصر توزیع می‌‌شد، برای سحر نگه می­داشتیم. سرد بودن غذای سحر و دشواری خوردن آن باعث شد که عده‌ای به فکر تهیه المنت بیفتند. 


 

ادامه مطلب

[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 8:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 128 ] [ 129 ] [ 130 ] [ 131 ] [ 132 ] [ 133 ] [ 134 ] [ 135 ] [ 136 ] [ 137 ]